بازخوانی فرهنگ آپارتمان نشینی در سریالهای ایرانی
تصویر آپارتمان در تلویزیون
اگر تجلی و مظهر بارز مدرنیته و زندگی مدرن را در شیوه و سبک زندگی بدانیم یکی از مصادیق آن را باید در نوع مسکن و شکل خانه جستجو کنیم.
بر اساس همین رویکرد خانههای آپارتمانی و شیوه زندگی در آنها یکی از نشانههای تجدد و شهرنشینی و صنعتیشدن جوامع است که در کشورهای در حال توسعهای مثل ما این مکان و شیوه زیستن به کانون مناقشه و تناقصات سنت و مدرنیسم تبدیل شده و آپارتماننشینی با چالشهای فرهنگی متعددی مواجه میشود. شاید در یک جامعه صنعتی و توسعهیافته چندان از فرهنگ و آداب آپارتماننشینی صحبت نشود، چرا که در آنجا آپارتماننشینی محصول و جزئی از فرهنگ و تمدن آنهاست که در درون ساختار اجتماعی این جوامع نهادینه شده و مسالهای اجتماعی ـ فرهنگی به معنایی که ما در ایران داریم، نباشد، اما وقتی آپارتماننشینی در جامعه ما وارد شده و بسط مییابد به دلیل حضور قدرتمند فرهنگ سنتی که شیوه دیگری از زندگیکردن را در خانههای مستقل و حیاطدار تجربه کرده است، چالشهایی را دامن میزند که اگر بخواهیم تحلیل جامعهشناختی از آن داشته باشیم باید آن را از ساحت فردی خارج کرده و در ذیل مفاهیم کلی و کلانتری مورد تجزیه و تحلیل قرار دهیم که البته هدف این مقاله نیست .
جالب اینکه آپارتماننشینی به تدریج به یک ژانر تازهای در سینما و تلویزیون ایران بدل شد و در کنار فیلمهایی جادهای و روستایی و…
تصویر آپارتمان در تلویزیون
اگر تجلی و مظهر بارز مدرنیته و زندگی مدرن را در شیوه و سبک زندگی بدانیم یکی از مصادیق آن را باید در نوع مسکن و شکل خانه جستجو کنیم.
بر اساس همین رویکرد خانههای آپارتمانی و شیوه زندگی در آنها یکی از نشانههای تجدد و شهرنشینی و صنعتیشدن جوامع است که در کشورهای در حال توسعهای مثل ما این مکان و شیوه زیستن به کانون مناقشه و تناقصات سنت و مدرنیسم تبدیل شده و آپارتماننشینی با چالشهای فرهنگی متعددی مواجه میشود. شاید در یک جامعه صنعتی و توسعهیافته چندان از فرهنگ و آداب آپارتماننشینی صحبت نشود، چرا که در آنجا آپارتماننشینی محصول و جزئی از فرهنگ و تمدن آنهاست که در درون ساختار اجتماعی این جوامع نهادینه شده و مسالهای اجتماعی ـ فرهنگی به معنایی که ما در ایران داریم، نباشد، اما وقتی آپارتماننشینی در جامعه ما وارد شده و بسط مییابد به دلیل حضور قدرتمند فرهنگ سنتی که شیوه دیگری از زندگیکردن را در خانههای مستقل و حیاطدار تجربه کرده است، چالشهایی را دامن میزند که اگر بخواهیم تحلیل جامعهشناختی از آن داشته باشیم باید آن را از ساحت فردی خارج کرده و در ذیل مفاهیم کلی و کلانتری مورد تجزیه و تحلیل قرار دهیم که البته هدف این مقاله نیست .
جالب اینکه آپارتماننشینی به تدریج به یک ژانر تازهای در سینما و تلویزیون ایران بدل شد و در کنار فیلمهایی جادهای و روستایی و… که یک مکان یا شیوه زندگی در آن به محوریت قصه بدل شده و بر آن اساس نامگذاری میشد قرار گرفت. این مساله بویژه در تلویزیون و سریالسازی مورد توجه قرار گرفت و سریالهای آپارتمانی به تدریج در تلویزیون تولید شد و گسترش یافت. سریال «آپارتمان» ساخته اصغر هاشمی و فیلم «آپارتمان شماره ۱۳» به کارگردانی یدالله صمدی از جمله این آثار بودند که حتی نام «آپارتمان» نیز در عنوان این آثار گنجانده شده بود. نگارنده به یاد دارد در آن سالها که سریال آپارتمان پخش میشد هنوز مثل امروز آپارتماننشینی و آپارتمانسازی به شکل گستردهای رواج نیافته بود و بسیاری از همنسلان ما که در خانههای مستقل پدری زندگی میکردند حسرت زندگی آپارتمانی را داشتند و آن را نمادی از زندگی جدید میدانستند اگرچه همان نسل، امروزه بویژه در کلانشهرها، حسرت زندگی در خانههای مستقل را دارند و با دیدن خانههای بزرگ و ویلایی احساس نوستالژیک پیدا میکنند، اما شاید هیچ سریالی به اندازه سریالهای «همسران» و «خانه سبز» که محصول مشترک بیژن بیرنگ و مرحوم مسعود رسام بودند در آموزش فرهنگ آپارتماننشینی و بازنمایی بصری آن نقش نداشتند. در این دو سریال مخاطب با خانوادههای مدرنی روبرو بود که در عین حال با آمیختن فرهنگ سنتی و مقتضیات آپارتماننشینی یک نوع آپارتماننشینی ایرانی را به تصویر کشیدند که هم فردیت و استقلال زندگی مدرن و هم همدلی و روابط خانوادگی زندگی سنتی را توامان در خود داشت.
آپارتماننشینی از سوی دیگر بازتابی از طبقه متوسط جامعه ایرانی بود که همسویی بیشتری با فرهنگ آپارتماننشینی داشتند و میان این طبقه و گسترش آپارتماننشینی رابطه مستقیمی وجود داشت به این معنی که هر چقدر طبقه متوسط در جامعه ما رشد کرد به دنبال آن آپارتماننشینی هم در سطح کشور توسعه یافت. این سریالها علاوه بر ایجاد سرگرمی با بازتاب مشکلات آپارتماننشینی در جامعه ایرانی به مهارتها و فرهنگ آپارتماننشینی بویژه در طبقه متوسط کمک کرد و در این زمینه کارکردهای آموزشی پیدا کرد. در سالهای اخیر نیز سریالهای آپارتمانی آنقدر زیاد شد که شاید نتوان نام همه آنها را به خاطر آورد. حتی برخی معتقدند که یکی از جذابیتهای سریال «زیر تیغ» به این مساله برمیگردد که پس از سالها زندگی ایرانیان را در همان خانههای سنتی که حوض وسط حیاط نشانه آن بود به نمایش گذاشت و نشانهای از زندگی جدید آپارتمانی در آن وجود نداشت. سریالهایی مثل همسایهها، من یک مستاجرم و همه بچههای من نمونههای دیگری از سریالهای آپارتمانی هستند. شاید یکی از آخرین سریالهایی که تقابل زندگی سنتی و مدرن را که میان احترام و استقلال در کشمکش بود و این تعارض را در انتخاب دو سبک زندگی در آپارتمان و زندگی در خانه پدر شوهر و به سبک سنتی را به تصویر کشید سریال «پدرسالار» بود. در واقع آپارتماننشینی با ویژگیهای محتوایی جامعه مدرن در ارتباط بود و با زندگی سنتی در تناقض و دوگانگی قرار داشت. اکثر فیلمسازان ما از ظرفیت دراماتیک همین تناقض در زندگی آپارتمانی در روایت قصه خود استفاده کردهاند. آپارتماننشینی نمونهای زیستجمعی است که به دلیل همین روحیه و عدم تمکین اجتماعی همواره با سویه منفی و پیامدهای آن دست به گریبان هستیم تا برکات آن.
تصویر آپارتماننشینی در سینما و تلویزیون ما همواره دارای ۲ سویه تراژدی و کمدی بوده است و این خود نشان میدهد که هنوز فرهنگ آپارتماننشینی در جامعه ایرانی با وضعیت متعارف و منطقی خود فاصله دارد و همچنان به عنوان یک مساله اجتماعی مطرح است تا یک ویژگی اجتماعی! به عبارت دیگر اکثر فیلم و سریالهای ما به آسیبشناسی زندگی آپارتمانی پرداختهاند و سویه منفی یا کمیک آن را دستمایه کار خود قرار دادهاند. گرچه همه موقعیتهای داستانی و نمایشی در آثار آپارتمانی را نمیتوان به ترسیم نواقص و معایب آن نسبت داد و بخشی از این تصویر وجوه دراماتیک دارد تا مستندگونه. مناسبات عاطفی و انسانی، موقعیتهای دراماتیک این زندگی جمعی، تقابلهای فرهنگی و طبقاتی، تفاوتهای مذهبی و ایدئولوژیک و در نهایت تجلی شکاف سنت و مدرنیته در ترسیم موقعیت انسانی در زندگی آپارتمانی به ویژگیها و مولفههای مشخص آثار آپارتمانی انجامیده که این موقعیت پر سوءتفاهم و پارادوکسیکال را بازنمایی میکند و به شکلگیری یک ژانر مستقل در سینما به لحاظ مضمونی و حتی فرمی کمک میکند.
از سوی دیگر باید به این نکته هم توجه کرد که تبدیلشدن آپارتمان به لوکیشن اصلی یک فیلم و سریال لزوما آن را به یک ژانر آپارتمانی تبدیل نمیکند و آنچه میتواند معیار اصلی این تقسیمبندی قرار بگیرد تبدیلشدن مناسبات آپارتمانی به مرکزیت قصه است؛ مرکزیتی که درام بر مبنای آن قرار گرفته و روایت میشود. مثلا یکی از این شاخصها به روابط و مناسبات همسایهها با هم برمیگردد که بر مبنای مقتضیات زندگی آپارتمانی صورتبندی شده باشد و الا در بسیاری از سریالهای تلویزیونی به این ویژگی توجه شده است و حتی در سریالهای دهه ۶۰ مثل «سایه همسایه» و «آینه» نیز میتوان این ویژگی را ردیابی کرد، اما اگر بخواهیم چند فیلم یا سریال شاخص را به عنوان نمونهها و مصداقهای بارزی از آثار آپارتمانی نام ببریم قطعا باید به اجارهنشینها، دایره زنگی، خانه سبز، همسران، همسایهها و آپارتمان شماره ۱۳ اشاره کنیم که مشخصا به این مقوله پرداختهاند. از این موقعیت دراماتیک در مجموعه طنزهای ۹۰ شبی نیز استفاده شده است که اگر سریال «مسافران» را معیار قرار دهیم به آثار پیشین آن مثل پاورچین و نقطهچین نیز باید اشاره کنیم که به نوعی یک طنز آپارتمانی بودند.
تصویر زندگی آپارتمانی و فرهنگ آپارتمانی در سینما و تلویزیون اگرچه کم نیستند، اما وجوه نمایشی و دراماتیک آن را نباید فراموش کرد که موجب میشود این تصاویر، شکل کاملی از فرهنگ آپارتماننشینی در ایران نباشد و تنها میتوان شمایلی کلی از واقعیت را در آن نشانهشناسی و بازخوانی کرد که عین واقعیت نیست، اما همین تصویر ناتمام نیز نشان میدهد هنوز هم با بسط روزافزون مدرنیته و گسترش دامنه شهرنشینی و زندگی صنعتی، آپارتماننشینی به یک الگوی تمامعیار در زندگی ایرانیان تبدیل نشده و زندگی در خانههای ویلایی و حیاطدار و به طور کلی غیر آپارتمانی به آرزو یا نوستالژی ایرانیان تبدیل شده است. نشانههای این احساس روانشناختی را میتوان در سینما و تلویزیون ردیابی کرد و حسرت زندگی سنتی را در گریز از آپارتماننشینی بازیافت.