افسانه کهن و بازی کامپیوتری
گاهی سینما را باید در قالب یک سرگرمی صرف معنا کرد و همچون یک صنعت، تنها باید از آن انتظار بازگشت مالی داشت. فیلم «شاهزاده پارس»، فیلمی است در همین قالب و در چارچوب همین تعریف آشنا که نگاه تیز و گزنده منتقدان سینمایی در حریم آن جایی ندارد. فیلمی که بر اساس یک بازی کامپیوتری ساخته شده، مخاطبان نخبهندارد و نیازی هم نیست که از یک دید منتقدانه بهآن نگاه شود. اما در هر حال تلاش کارگردان فیلم، مارک نول قابلیت ارزیابی دارد. جهان فیلمهای اکشن، فانتزی و یا تخیلی هم یک چارچوب معنایی مشخص دارد که در آن هر آنچه را که قابل باور نیست باید کاملا باورپذیر و قابل قبول جلوه داد. «شاهزداه پارس» هم فیلمی است که فضای حاکم بر یک امپراتوری کهن را بهخوبی ترسیم کرده است. از تصاویر بناها، معابر، بامها و فضای داخلی قصرها گرفته تا طراحی لباس و نوع گریم بازیگران همگی انتظار مخاطب از یک امپراتوری در مرکز جهان قدیم را بهخوبی برآورده میکند. جدا از خلق فضا و جلوههای بصری فیلم، موسیقی این اثر هم حس و حالی کاملا متناسب با فضای فیلم ایجاد میکند و در مجموع میتوان گفت که یکی از بخشهای برجسته فیلم، کار آهنگساز فیلم یعنی هری گرگسن ویلیامز است. «شاهزاده پارس» داستانی مشابه با افسانههای قدیمی دارد؛ پسر بچهای فقیر، در یک حادثه بهفرزندخواندگی پادشاهی عادل بدل میشود. نام شاهزاده پارسی «دستان» است، بهمعنی «قهرمان» و همان طور که میدانید لقب اصلی «رستم» بهحساب میآید. پادشاه دو فرزند دیگر هم دارد ولی توجهی ویژه بهدستان نشان میدهد.
گاهی سینما را باید در قالب یک سرگرمی صرف معنا کرد و همچون یک صنعت، تنها باید از آن انتظار بازگشت مالی داشت. فیلم «شاهزاده پارس»، فیلمی است در همین قالب و در چارچوب همین تعریف آشنا که نگاه تیز و گزنده منتقدان سینمایی در حریم آن جایی ندارد. فیلمی که بر اساس یک بازی کامپیوتری ساخته شده، مخاطبان نخبهندارد و نیازی هم نیست که از یک دید منتقدانه بهآن نگاه شود. اما در هر حال تلاش کارگردان فیلم، مارک نول قابلیت ارزیابی دارد. جهان فیلمهای اکشن، فانتزی و یا تخیلی هم یک چارچوب معنایی مشخص دارد که در آن هر آنچه را که قابل باور نیست باید کاملا باورپذیر و قابل قبول جلوه داد. «شاهزداه پارس» هم فیلمی است که فضای حاکم بر یک امپراتوری کهن را بهخوبی ترسیم کرده است. از تصاویر بناها، معابر، بامها و فضای داخلی قصرها گرفته تا طراحی لباس و نوع گریم بازیگران همگی انتظار مخاطب از یک امپراتوری در مرکز جهان قدیم را بهخوبی برآورده میکند. جدا از خلق فضا و جلوههای بصری فیلم، موسیقی این اثر هم حس و حالی کاملا متناسب با فضای فیلم ایجاد میکند و در مجموع میتوان گفت که یکی از بخشهای برجسته فیلم، کار آهنگساز فیلم یعنی هری گرگسن ویلیامز است. «شاهزاده پارس» داستانی مشابه با افسانههای قدیمی دارد؛ پسر بچهای فقیر، در یک حادثه بهفرزندخواندگی پادشاهی عادل بدل میشود. نام شاهزاده پارسی «دستان» است، بهمعنی «قهرمان» و همان طور که میدانید لقب اصلی «رستم» بهحساب میآید. پادشاه دو فرزند دیگر هم دارد ولی توجهی ویژه بهدستان نشان میدهد. اما این ماجرای آشنا از میانههای فیلم شکلی کاملا ضدکلیشهای پیدا میکند. در جریان توطئه قتل پادشاه شکل داستان همان قالب آشنای حسادت پسران بهفرزند است اما در ادامه متوجه میشویم که اصل ماجرا بهگونه دیگری است و کمکم داستان فیلم شکلی معمایی بهخود میگیرد. دستان هم باید عامل یا عوامل توطئه را پیدا کند و هم باید از دست اتهاماتی که متوجه خود او شده فرار کند. در نهایت مهمترین نقطه قوت فیلم و برگ برنده آن جلوههای ویژه و تصاویر گریختن شاهزاده از دست ماموران گارد است. صحنههایی که او در حال پریدن از روی بامهاست بسیار نفسگیر و هیجانانگیز از کار درآمده و این در شرایطی است که تلاش میکند تا آنجا که ممکن است بهماموران صدمهای نزند. قطعا نیازی بهتوضیح نیست که تماشای این فیلم میتواند برای ما ایرانیان بسیار جذاب باشد. چون فیلم پر است از نامها و نشانههای ایرانی. از تصویر نقشه کهن ایران در ابتدای فیلم گرفته تا ماجرای فتح قلعه الموت و اسم شخصیتهای اصلی فیلم؛ دستان، تهمینه و نظام.
نمای بسته
نام کامل فیلم «شاهزاده پارس» یک بخش اضافی هم دارد با عنوان «شنهای زمان». مهمترین نکته داستان در این است که خنجری در قلعه الموت وجود دارد که میتواند زمان را بهحدود یک دقیقه پیش بازگرداند و برای این کار باید از شنهایی استفاده شود که در یک تالار مخفی و در زیر قلعه پنهان شده است. از یک جایی بهبعد این تمهید بازگشت بهگذشته پتانسیل تمام غافلگیریهای فیلم را بهصفر میرساند. یعنی اتفاقی وجود ندارد که مخاطب نتواند آن را حدس بزند البته این را نمیتوان اشکال یک فیلم تلقی کرد. گاهی بسیاری از اتفاقات یک فیلم برای مخاطب قابل پیشبینی است اما نحوه روی دادن آن پیشامدها آنقدر جذابیت دارد که مخاطب میتواند تصور کند با فیلمی کاملا متفاوت مواجه شده که کارگردان آن برای وقت مخاطبش ارزش قائل شده است. مارک نول اما جدا از اینکه علاقهای بهغافلگیریهای محتوایی ندارد، عمدا کاری میکند که مخاطب از قهرمان فیلم جلوتر باشد تا با حدس زدن لحظات بعدی فیلم از هوش خود لذت ببرد. این حس دانایی چیزی است که فقط برای یک مخاطب درجه دو سینما میتواند خوشایند باشد! یک نمونه ساده از همین روش کارگردان انتخاب بازیگری همچون بن کینگزلی برای نقش نظام است که با یک گریم ساده میتوان او را بهیک شخصیت خبیث مسلم تبدیل کرد. مخاطب بهسادگی میتواند حدس بزند که اصطلاحا همه چیز زیر سر اوست! این دانایی همان است که داستان را برای تماشاگر پیش میبرد. در «شاهزاده پارس» بیشتر جذابیتها در تصاویر محیرالعقول و جلوههای اکشنش خلاصه میشود. اما مثلا تصاویری نظیر آن تعقیب و گریزهای روی پشت بام را در دومین فیلم از سری فیلمهای موفق جیسون بورن هم دیده بودیم. تنها تفاوت در این است که اینجا همه چیز در عهد عتیق اتفاق میافتد یا شخصیتهایی نظیر آدمکشهای نظام وجود دارند که نحوه مبارزه کردنشان تا حدی متفاوت است. مارک نول، کارگردان یکی از آثار «ایندیانو جونز» بوده و «هری پاتر و گلوله آتش» را هم او ساخته است. تا اینجا بهنظر میرسد او برای ساخت فیلمهایی از این دست مناسب بوده اما فیلمهای متفاوتی مثل «لبخند مونالیزا» و «دانی براسکو» هم در کارنامه او بهچشم میخورد. میشود امیدوار بود که او تمام استعدادش را بهخاطر بهدست آوردن گیشه خرج نکند چون اگرچه «شاهزاده پارس» فروش مناسبی داشته اما در مجموع اثری است که نمیتواند برای کارگردانش یک نقطه درخشان بهحساب بیاید.
نکتهها:
۱ – نقشآفرینی دو بازیگر فیلم را قطعا نباید از یاد برد. جک گلنهال در نقش دستان که هم توانسته جلوههای معصومانه نقش را بهخوبی نمایش دهد و هم در برخی صحنهها خشم، ناامیدی و استیصال را بهخوبی بهتصویر کشیده است. بازیگر دومی که میتواند مخاطب را غافلگیر کند آلفرد مولیناست که نقش یک تاجرعرب را بازی میکند. بازی او در نقش یک کاراکتر طنز بهیاد ماندنی و تاثیرگذار است.
۲ – کنایه سیاسی کارگردان بهماجرای حمله آمریکا بهعراق را قطعا نمیتوان از یاد برد. بهانه حمله بهقلعه الموت یافتن سلاحهای پنهان است اما در نهایت معلوم میشود که هیچ سلاح خاصی وجود نداشته است. این کنایه در طول فیلم بارها با لحنی آکنده از شماتت و سرزنش از زبان شخصیتهای مختلف تکرار میشود.
۳ – تاس برادر بزرگتر و جایگزین پادشاه شده است. نظام که عموی او و مشاورش بهحساب میآید در تلاش است که تاس را بهجرم قتل پادشاه، بهکشتن مخفیانه دستان ترغیب کند اما پادشاه جوان در پاسخ میگوید: «محاکمه او کار بهتری است. افراد قوی از قوانین پیروی میکنند. ما که یک قوم وحشی نیستیم.»
۴ – شاهدخت قلعه الموت تهمینه است که در حمله دستان و برادرانش شکست میخورد. در جایی او و دستان در صحرا گیر افتادهاند و تهمینه با شکایت از وضع فعلیاش شروع بهتعریف از گذشتهاش میکند: «چشمههای الموت بهخاطر آب تمیز و خنکش معروفن.»
دستان: شاید اگه وقت کمتری صرف تعریف از چشمههاتون میکردین و مراقب دیوارهای شهرتون بودین، الان اینجا نبودی.