رمز عبور خود را فراموش کرده اید؟

By registering with this blog you are also agreeing to receive email notifications for new posts but you can unsubscribe at anytime.


رمز عبور به ایمیل شما ارسال خواهد شد.


کانال رسمی سایت تفریحی

دکه سایت


نظر سنجی

نظرسنجی

به نظر شما کدام سریال امسال ماه رمضان بهتر است؟

Loading ... Loading ...

کلیپ روز




logo-samandehi

تصاویری از فرش قرمز اختصاصی برای بازیگران دیر رسیده در جشنواره فجر

عکس از جشن تولد ۳۸ سالگی آزاده صمدی

مصاحبه از زندگی شخصی امیرحسین مدرس و همسر دومش

عکس همسر آزاده نامداری و دخترش گندم

عکس جدید مهناز افشار و دخترش لینانا

نامه عسل پورحیدری در شبکه اجتماعی پس از خاکسپاری پدر

عکسی جالب از تینا آخوندتبار با دستکش بوکس در حال ورزش

تصاویر تبلیغاتی الیکا عبدالرزاقی و همسرش امین زندگانی

رتبه بدهید:

احساس میکنم همسرم مرا فریب میدهد

حسادت و بدگمانی این خانم نسبت به همسرش باعث ایجاد مشکل بین آنها شده است. آیا اختلاف آنها برطرف می شود؟ حرفهای زن:….(این خانم ۳۴ ساله، پرستار و مادر ۲ فرزند). کاش این قدر همسرم توجه دیگر خانم ها را به خود جلب نمی کرد. گاهی فکر می کنم او بی وفاست.
می دانم
چرا … به نظر زنان دیگر، او جذاب است.
او قد بلند و خوش هیکل است، موهای مشکی و چشمانی سبز رنگ دارد. اول اینکه، آنها حتی در حضور من با او خوش و بش می کنند، مرا کلافه ساخته است. ماه گذشته، در یک مهمانی، یکی از مهمانها یواشکی به من گفت: همسر شما جذاب ترین مردی است که تا به حال دیده ام. این موارد باعث آزار من می شوند، و تنها جوابی که می توانم بدهم اینه که، بسه دیگه. عکس العمل بهزاد هم تبسم است و در پاسخ می گوید: خیلی ممنون. اگر چه او انکار می کند، اما از این همه جلب توجه لذت می برد.
او مثل آهنربا است، اوایل ازدواجمان خیلی جدی نمی گرفتم، اما حالا با ۳۵ سال سن، زیباتر از ۲۵ سالگی اش شده است، تو کارش هم که موفق است.
متاسفانه، پیامد آن حسادت و بدگمانی من نسبت به وی است و زندگی زناشویی ما دچار مشکل گردیده. او اصرار دارد که تا حالا به من خیانت نکرده و با کسی رابطه عشقی نداشته است، اما پدرم، زمانی که من در دبیرستان درس می خواندم، مادرم را ترک کرد

حسادت و بدگمانی این خانم نسبت به همسرش باعث ایجاد مشکل بین آنها شده است. آیا اختلاف آنها برطرف می شود؟ حرفهای زن:….(این خانم ۳۴ ساله، پرستار و مادر ۲ فرزند). کاش این قدر همسرم توجه دیگر خانم ها را به خود جلب نمی کرد. گاهی فکر می کنم او بی وفاست.
می دانم
چرا … به نظر زنان دیگر، او جذاب است.
او قد بلند و خوش هیکل است، موهای مشکی و چشمانی سبز رنگ دارد. اول اینکه، آنها حتی در حضور من با او خوش و بش می کنند، مرا کلافه ساخته است. ماه گذشته، در یک مهمانی، یکی از مهمانها یواشکی به من گفت: همسر شما جذاب ترین مردی است که تا به حال دیده ام. این موارد باعث آزار من می شوند، و تنها جوابی که می توانم بدهم اینه که، بسه دیگه. عکس العمل بهزاد هم تبسم است و در پاسخ می گوید: خیلی ممنون. اگر چه او انکار می کند، اما از این همه جلب توجه لذت می برد.
او مثل آهنربا است، اوایل ازدواجمان خیلی جدی نمی گرفتم، اما حالا با ۳۵ سال سن، زیباتر از ۲۵ سالگی اش شده است، تو کارش هم که موفق است.
متاسفانه، پیامد آن حسادت و بدگمانی من نسبت به وی است و زندگی زناشویی ما دچار مشکل گردیده. او اصرار دارد که تا حالا به من خیانت نکرده و با کسی رابطه عشقی نداشته است، اما پدرم، زمانی که من در دبیرستان درس می خواندم، مادرم را ترک کرد و پیش زنی دیگر رفت. و باعث شده اند که بگویم همه مردان ذاتا بی وفا و خیانتکار هستند. وقتی افراد غریبه خوشگل این قدر خودشان را به بهزاد نزدیک می کنند، چگونه باور کنم که او گمراه نشده است.
من در منطقه ای نسبتا کلاس بالا بزرگ شده ام، محل زندگیمان خیلی از آنجا دور نیست. پدر و مادرم با هم جنگ نداشتند، اما نسبت به یکدیگر مهربان هم نبودند. مادرم خوب بود، اما پدرم با من و خواهرم بسیار سرد بود . وقتی ۱۴ ساله بودم،پدرم به بهانه مامورین مدت زیادی را از ما دور بود. مادرم که خیره مانده بود و به او مشکوک شده بود، وکیلی گرفت. وکیل کشف کرد که پدرم با زن دیگری زندگی می کند. وقتی مادرم خبر را به من داد، داشتم از هوش می رفتم. من که با کار پدرم خراب شده بودم، تا چند سال اصلا با او حرف نمی زدم. بعد از ۲۰ سال هنوز او را نبخشیده ام، و رابطه ام با او سرد است.
ادامه صحبت های اکرم:
۲۲ ساله بودم که با بهزاد توی مغازه شیرینی فروشی آشنا شدم، من به خاطر شهریه دانشگاه در آن مغازه کار می کردم. در آن زمان همسرم کارهای ساختمانی انجام می داد و ۲۱ ساله بود، هر روز به مغازه ما می آمد. شبی در یک سفره خانه سنتی با هم قرار گذاشتیم. ساعت ها با هم حرف زدیم، گفتگوهای ما به سهولت انجام می شد و وجوه مشترکی داشتیم، هر دو توی یک منطقه بزرگ شده بودیم، از چیزهای مشترکی لذت می بردیم. قبل از ترک آن جا بهزاد شماره تلفنش را روی یک دستمال کاغذی نوشت و به من داد و مرا برای شام دعوت کرد، از من خواست در صورت تمایل به او زنگ بزنم. روز بعد به او زنگ زدم و دعوتش را پذیرفتم. بعد از چند هفته مایل بودم با او ازدواج کنم. وی مهربان، سخت کوش و فردی حمایتی بود- همه صفاتی که در همسر ایده آلم جستجو می کردم.
سالهای اول ازدواج ما بدون کشمکش بود. شغلم را به عنوان پرستار دوست داشتم . زمانی که بهزاد ۳۰ ساله بود از کارهای ساختمانی خسته شده بود، و کارش را در یک شرکت خاکبرداری شروع کرد. به نظر می آمد که استعداد باغبانی و طراحی فضای شهری دارد، به همراه مهارت و قدرت ساخت پاسیو، استخر و دیوارهای محافظ. با تشویق من کار طراحی خانه های تجملی را شروع کرد. هر سال هم موفق تر از سال قبل می شد.
وقتی فرزند اولم را حامله شدم، حس کردم که همسرم حتی بیشتر از قبل نظر دیگران را نسبت به خود جلب می کند. هر کجا می رفتیم، زنان دیگر با نگاهشان تیر به قلب من می زدند و من در سکوت خود متلاطم می شدم. احساس خیلی بدی داشتم، من آن همه وزن اضافه را حمل می کردم، بد قیافه و حسود شده بودم، وقتی در آن لحظات به خانه برمی گشتیم چند لحظه فقط به بهزاد خیره می شدم و هیچ حرفی نمی زدم. خیلی بد، این شرایط خیلی تکرار شده است.
مدام با هم بگومگو داشته ایم. مدت زیادی است که اصلا با هم بیرون نرفته ایم، به ندرت با هم روابط زناشویی داریم. از آنجا که مراقبت از پسرانم، انجام کارهای منزل، سفارش دادن برای شرکت بهزاد بر عهده من است، علاوه بر همه اینها به عنوان پرستار در بیمارستان کار می کنم، بیشتر مواقع خسته و عصبانی هستم. گاهی اوقات، بدگمانی من باعث رفتارهای عصبانی کننده گردیده است. وقتی فرزند دومم را شش ماهه باردار بودم، ،آنقدر خسته و ملول بودم که نتوانستم در جشن عروسی دوستان خانوادگی بهزاد شرکت کنم، لذا بهزاد خواهرش را با خود برد. از جو مهمانی که بهزاد رفته بود و برخوردهای راحت صاحبان آن مجلس خوشم نمی آمد و میترسیدم او را از دست بدهم . وقتی او دیر کرد سوار ماشین شدم و با عصبانیت به محل مهمانی رفتم دم در بهزاد و خواهرش را دیدم که با چند خانم خوش و بش میکردند ، وقتی او آنها هم مرا دیدند از چهره بر افروخته من عصبانیت می بارید . من خیلی حس حقارت میکردم. خیلی بد بود . در مقابل خواهر شوهرم نیز حس میکردم تحقیر شده بودم. بهزاد عذرخواهی کرد، اما از رفتار من هم کفری شده بود.
اخیرا نسبت به بهزاد بدگمان شده ام، یک روز صبح او ساعت ۷ برای رفتن به باشگاه خانه را ترک می کرد، در حالیکه باشگاه زودتر از ۳۰/۷ باز نمی شود. وقتی به موبایل او زنگ زدم، گوشی او روی پیام گیر رفت. این کار چندین بار تکرار شد، تا بالاخره با او رودررو شدم. وی گفت: قبل از باز شدن باشگاه در پارک جلوی آن روزنامه می خوانم، موبایل خود را روی پیغام گیر می گذارم، چرا که هیچ آدم عاقلی در آن ساعت به من زنگ نمی زند.
بعد از آن واقعه، من و بهزاد از هم دوری می کردیم. تنش بین ما غیر قابل تحمل است. همیشه برای کارهای یکدیگر دعوا و منازعه داریم. او حتی تلفن های کاری خود را موقع شام انجام می دهد. من بیچاره هم مجبورم نظافت و کارهای بچه ها را به تنهایی انجام بدهم. در ضمن، او از دست من ناراحت است که در بیمارستان شیفت اضافه بر می دارم. چرا که می گوید در آمد او خوب است و نیازی به کار کردن من نیست. اما من کارم رو دوست دارم. وقتی هم رئیس بیمارستان پیشنهاد شیفت اضافه می داد، سریع پاسخ مثبت می دادم.
هفته پیش، خانم فروشنده ای با بهزاد خوش و بش می کرد، که این قضیه باعث رنجش من شد، وقتی به همسرم گفتم، گفت آن خانم داشته به من خوراکی ها را می داده است و این مشکل توست.
منبع : senatorha.com

تصاویر جدید بنیامین بهادری در کنار زن سال هند

تصاویر و حواشی حضور سحر قریشی و بازیگران در جشن پیراهن استقلال

عکسی جدید از آنا نعمتی و برادرش در رستوران

تصاویر جدید از هدیه تهرانی و مهران مدیری در سری جدید «قلب یخی»

عکس هایی از عروسی گلزار و النازشاکردوست در یک فیلم عروسی

دو عکس متفاوت الناز شاکردوست با عروسک گوفی و در آمبولانس

تصاویر نرگس محمدی به همراه مادرش در کنسرت موسیقی

تصاویری از حضور هنرمندان در کنسرت بابک جهانبخش

تبلیغ فروشگاهی

مطالب مرتبط با این موضوع

اجباری اجباری، ایمیل شما هرگز منتشر نخواهد شد