آسیب هاى روانى زنان
از زمانى که فعالیت زنان در عرصه هاى مختلف سازندگى آغاز شد و زنان هم به نوعى گوشه اى از چرخ گردان اقتصاد را در دست گرفتند و خود را همانند مردان استوار و قدرتمند دانستند، دچار آسیب هاى روانى از جمله افسردگى شدند که به یقین مى توان گفت افسردگى در زنان دو یا سه برابر مردان است که آمارهاى ارائه شده از بیمارستان هاى روان درمانى گویاى این حقیقت هستند.
بیشترین میزان آسیب روانى زمانى بر زنان وارد مى شود که بیش از تحمل و طاقت جسمى و روانى آنان از آنها توقع و انتظار داشته باشند. افسردگى و اضطراب در این سخن اگر چه عمومى است و زن و مرد را شامل مى شود اما در زنان موقعیتى حساس تر دارد.
از زمانى که فعالیت زنان در عرصه هاى مختلف سازندگى آغاز شد و زنان هم به نوعى گوشه اى از چرخ گردان اقتصاد را در دست گرفتند و خود را همانند مردان استوار و قدرتمند دانستند، دچار آسیب هاى روانى از جمله افسردگى شدند که به یقین مى توان گفت افسردگى در زنان دو یا سه برابر مردان است که آمارهاى ارائه شده از بیمارستان هاى روان درمانى گویاى این حقیقت هستند.
بیشترین میزان آسیب روانى زمانى بر زنان وارد مى شود که بیش از تحمل و طاقت جسمى و روانى آنان از آنها توقع و انتظار داشته باشند. افسردگى و اضطراب در این سخن اگر چه عمومى است و زن و مرد را شامل مى شود اما در زنان موقعیتى حساس تر دارد.
گفتنى است که بیمارى هاى روانى یا هنجارهاى شخصیتى از نظر شدت و ضعف به دو دسته نـِوروزها و پسیکوزها تقسیم مى شوند که نـِوروز عبارت است از یک اختلال روانى که عملکردهاى اصلى شخصیت را در بر نمى گیرد و فرد نسبت به آن اختلال آگاهى دارد که اضطراب، وسواس ، هیسترى و ترس هاى مرضى از انواع رایج و شناخته شده نِـوروزها هستند. در یک نگاه کلى افسردگى، اضطراب و وسواس از انواع بسیار مهم اختلال هاى روانى هستند که به علت غلبه بروز حالات افسردگى در زنان افسردگى را به عنوان آسیب هاى روانى مى شناسیم.
اما تفاوت نِـوروز و پسیکوز بر درجه آگاهى شخص از حالات خود مبتنى است. در این نوع اختلال روانى ارتباط بیمار با واقعیت قطع مى شود و با انسان هاى دیگر نیز نمى تواند ارتباط مناسب داشته باشد و به علت شدت این بیمارى و ناسازگارى اجتماعى بیمار باید بسترى شود زیرا آنها براى خود دنیایى مى سازند که در آن قدرت مطلق دارند.
پسیکوزهاى مهم از نظر روان شناسان عبارت اند از: اسکیزوفرنى (خود فراموشى) که به از خودبیگانگى بیمار تعبیر مى شود و عملاً نمى توان با این بیمار ارتباط برقرار کرد. همچنین مانیک – دپرسیو که از بیمارى هاى ادوارى به شمار مى آید. در دوره مانى بیمار کاملاً سرخوش، سرحال و برانگیخته است و به طور دائم شوخى مى کند و در دوره دپرسیون کاملاً افسرده، بى حال، بى علاقه به همه چیز و در خود فرو رفته است.