رمز عبور خود را فراموش کرده اید؟

By registering with this blog you are also agreeing to receive email notifications for new posts but you can unsubscribe at anytime.


رمز عبور به ایمیل شما ارسال خواهد شد.


کانال رسمی سایت تفریحی

دکه سایت


نظر سنجی

نظرسنجی

به نظر شما کدام سریال امسال ماه رمضان بهتر است؟

Loading ... Loading ...

کلیپ روز




logo-samandehi

تصاویری از فرش قرمز اختصاصی برای بازیگران دیر رسیده در جشنواره فجر

عکس از جشن تولد ۳۸ سالگی آزاده صمدی

مصاحبه از زندگی شخصی امیرحسین مدرس و همسر دومش

عکس همسر آزاده نامداری و دخترش گندم

عکس جدید مهناز افشار و دخترش لینانا

نامه عسل پورحیدری در شبکه اجتماعی پس از خاکسپاری پدر

عکسی جالب از تینا آخوندتبار با دستکش بوکس در حال ورزش

تصاویر تبلیغاتی الیکا عبدالرزاقی و همسرش امین زندگانی

رتبه بدهید:

نگاهی متفاوت به «قصه پریا» ساخته فریدون جیرانی

سیاوش مرد نیرنگ نیست. پاکدلی او به ساده لوحی می زند و آنگاه دیگر امکان فهم دوز و کلک های حقیر نیست زیرا دیگران را با خود قیاس می کند و مقیاس های او از مقولاتی دیگر است…

● سوگ سیاوش شاهرخ مسکوب

حراجی

عشق در یک فرآیند شکل می گیرد، یعنی باید یک فرآیند را طی کند تا مستقر شود و در این صورت، می تواند لطافت را در جامعه بگستراند، اما اگر فضای اجتماعی نامساعد باشد، عشق نفی شود و… و آنچنان که دیده ایم، مجالی برای شکل گیری صحیح این فرآیند، باقی نماند، آنچه ظهور و بروز خواهد یافت، شاید یک نوع سادیسم خواهد بود که بیش از هر چیز زمینه خشونت (دیگرستیزی و دیگرآزاری) را فراهم می آورد… راه و رسمی که «حدیث» در ابراز احساسات خود در پی می گیرد، چون با کمترین سطح ارتباط و در غیاب یک رابطه دوطرفه و مستمر صورت می پذیرد، دلسپردنی است که به رنج و آزار می انجامد و البته گاهی هم به فضاهایی شبیه به فضاهای «در تنگ» آندره ژید نزدیک می شود. عشقی که میان «سروین» و «سیاوش» ایجاد می شود هم، چندان جدا از منطقی که «حدیث» در سر دارد، فهم نمی شود، اما با تقسیم بندی های ایدئولوژیک هم سازگاری ندارد، چون این گونه روابط انسانی (عاشقانه) بالاتر از سطحی قرار گرفته و تعریف می شوند و در چارچوب یک نگاه خاص و یک ایدئولوژی نگنجیده فهم و هضم نمی شوند. هنگامی که نگرش ایدئولوژیک محوریت یافته و مسلط می شود، طبیعی است که نگاه ها نباید به این سو و آن سو بلغزند یا معطوف شوند، انتظار می رود آنها به یک سو خیره بمانند و به همین علت، عشق در عرصه عمومی، «محو» و بسیار کم رنگ می شود.

اینکه بخواهیم قانون و قواعد عشق را در روابط انسانی به حداقلی ترین تعریف آن و مخرب ترین سطح آن نزدیک کرده و تقلیل دهیم، در نتیجه ابراز مهر و محبت در یک نگرش محدود، متوقف می شود که کمترین آسیب و دستاورد آن، وداع با نشاط اجتماعی و بروز زیستی رخوت انگیز خواهد بود زیرا محور قرار گرفتن یک نگرش خاص، به چیزی جز «هم رنگی» منتهی نمی شود و این هم به نادیده انگاشتن حقوق افراد می انجامد… اما موضوع «عشق» و «عاشقی» همه قصه قصه پریا نیست، تیپ سازی ها نکته های حساس تری را نشان می دهد و مناسبات نسلی را به پرسش می گیرد. حدیث فرزند «هادی مسرور» و سروین، فرزند «یک کمونیست فراری» است، در واقع محوریت یافتن ایدئولوژی، در متن و سبک زندگی (که میراث شوم روشنفکری چپ و شاخه های متاثر از آن و گفتمان مسلط چپ در ایران و جهان است) و پیوند سایه سنگین پندارهای ایدئولوژیک با اندیشه های ناکارآمد جهان قدیم، در بدترین ائتلاف ممکن، زندگی را از زندگی تهی کرده و در نگاهی دیگر، زندگی خصوصی را نیز بی معنا می کنند؛ وقتی رویاهای افراد (فردی) در زیر فشار آرمان های بزرگ مدفون شده و در استیلای آرمانخواهی، کم رنگ و بی رنگ شده و زمستانی بی پایان را در فضای اجتماعی مسلط می کنند.

مهناز افشار – باران کوثری

مانند آنچه بهتر از هر فیلمی در فیلم «دکتر ژیواگو» دیده بودیم که ما را به دوره ای حساس از تاریخ برده و پیامدهای دگرگونی های بزرگ و تسلط یک طرز تفکر خاص و پیامدهای آن را جلو چشم مخاطبان قرار داده (از حضور مستمر «کاماروفسکی» به صورت یک نماد، چشم نمی پوشد) و از ساده انگاری پرهیز می کند! … اما قصه پریا، نخست این پرسش را پدید می آورد که چگونه (و با چه تزریق هایی به پیکر جامعه) به اینجا رسیده ایم؟ به نظرم «سیاوش مسرور» می تواند همان «هادی مسرور» باشد، منتها هادی دیروز! که امروز به ضد آرمان های خود بدل شده و از سیاوش که خمار دیروز نسل اوست، می خواهد تا مانند او راه بپیماید، اما نتیجه آن رویکردها، یکی است! پایان قصه نسلی که «هادی مسرور» آن را نمایندگی می کند به «سیاوش»، «حدیث» و «سروین» ختم می شود! به ویژه حدیث و سروین، هر دو پایان یک قصه اند (با توجه به وجه مشترک پدران شان) و از نسلی هستند که در جوانی از یاد رفته و فراموش شده و اسیر نسلی هستند که آنها را در کنار یادگاری هایش در موزه خاطراتش، می خواهد و می جوید. زیست موزه وار خود را به آنها تحمیل کرده و در پی امتداد تباهی های خویش، گور زنده ها را هم تدارک می بیند! اما آنچه در خانه باقی مانده روح و ارواح نسل هادی مسرور است و نه چیزی بیش از آن، که در تخدیری ممتد، دست و پا زده و در همان نیز، جان خواهد سپرد که برای دیگرانی که خودش ساخته و پرداخته –حتی وقتی هنوز نفس می کشند قبرستان برپا می کند، زیرا زیستش در فریبکاری و نیرنگ گذشته و جز این هم از او برنمی آید. چنانکه وقتی با دخترش رویارو می شود و از روش های تهوع آور خود سخن می گوید، چنین پاسخ می شنود: «همین روش تو مادر منو کشت» و اصرار بر آن روش ها پاسخی دیگر از همسرش را در پی می آورد: «تموم کن این بازی رو که راه انداختی»، ولی آوازهای فریبنده و آوازه های دروغین نسلی که آزادی، تشنگی و آگاهی خود را در برهوت می کاوید، جز به اسارت گرفتن نسل بعد از خود منجر نمی شود.

به طور اساسی «شادی» و «لذت» در اندیشه آنها نه جایگاهی داشت و نه موضوعیتی! هرچند امروز به گونه ای رفتار کرده و زندگی کنند، که فهم آن از عهده خودشان هم برنیاید! امروز روشن شده که عدالتخواهی منهای آزادیخواهی، پنداری فاجعه آفرین است و آزمون خود را نیز در دنیایی بزرگ تر اردوگاه چپ به رهبری شوروی سابق پس داده، که فروپاشی آن و آزادسازی های ۱۹۸۹، به تعبیر توماس فریدمن، آغاز جهانی مسطح را رقم زد تا بشریت بتواند آزادانه راه خود را در پیش گیرد. اکنون و برای نسل حدیث و سروین، تماشای فاصله ها و دور ماندن از وضعیت دلخواه (و مطلوب) رمقی باقی نگذاشته که یا باید در اسارتی جانکاه روزگار گذرانده و ذره ذره آب شود (حدیث) یا در سرزمینی دیگر رویاهای خود را جست وجو کند (سروین)… «هادی مسرور» شخصیتی است که می خواهد با روش خود، نسخه های خود و داروهای خود، وضعیت نابسامانی را که به وجود آورده سامان بخشد و چه خوب که از او شخصیتی نامهربان ارایه نمی شود! او برای همه نیک بختی می خواهد و با این پندار، به جای همه تصمیم می گیرد و به تعبیر آلبر کامو، چون ادعا دارد همه چیز را می داند و همه چیز را می تواند درست کند، می تواند سرانجام به این نتیجه هم برسد که همه را باید کشت، پس او فقط «در میان سکوت اجساد فاتح خواهد بود». او که خود را حقیقتی مطلق می انگارد، در مکالمه ای تند با برادرزاده اش به صراحت پندار خام خود را به رخ می کشد: «تو نمی خواد درست بودن و غلط بودن رو یاد من بدی.» و برای برون رفت از مشکل و سامان دادن به وضعیت سیاوش و حدیث، راهکارش در زمزمه ای خلاصه می شود که ژرفای ذهن و ضمیرش را عریان می کند، آن گاه که رو به سیاوش می گوید: «دختره چشتو گرفته… صیغه اش می کنم برات.» و ملتمسانه می افزاید: «با حدیث ازدواج کن.» او که عادت کرده یک عمر برای همه تصمیم بگیرد و برنامه بریزد، در بزنگاهی ناگریز، خود را با همه در تقابل می بیند و خود و خودکامگی اش، پایه گذار این تقابل است. دخترش او را به پرسش می گیرد که چرا به او برنامه داده تا عاشق چه کسی شود و همسر دومش پس از مشاجره ای در خانه با حدیث، دروغی دیگر از او را برای ما روایت می کند: «چرا بهش نمیگی وقتی اومدی سراغ من بهم نگفتی مادرش مرده؟» و او اظهار می دارد که «به موقع» خواهد گفت.

او غیراز اینکه همه چیز را می داند گویی زمان شناس بزرگی نیز هست و ناگفته پیداست که تنها نگهدارنده او و تفکر ناکارآمدش، «زور» است و بس. قدرتش از او گرفته شود، نگاه تنگ و دنیای تاریکش، گور او خواهد بود… اما سیاوش. سیاوش (به مدد عشق) از درون بی ارتباط خود با خود و نسلی که به آن تعلق دارد، به دنیایی وارد می شود که جان و جهانش را درمی نوردد و در «مواجهه ای بی امان با خویش» استخوان بندی و ساختار فکری اش در هم می ریزد تا از سرنوشتی که می تواند روزی او را با عمویش پیوند زند، بازداشته شود و به خویش بپیوندد. ورود سیاوش به میهمانی مه آلود، ورود به متن خویش است؛ به خویشی که از دست رفته است. سیاوش، عاشقانه در سروین غرق می شود. در زندگی رنج آلود او و باتلاقی که قبل از او سروین را بلعیده بود، فرو می رود که تنها او از قافله جا مانده بود و این نشانه ای است از جدا نبودن سرشت و سرنوشت سیاوش از نسلی که به آن تعلق دارد. «قصه پریا» نشانه های انهدام را جلو چشم ما نمی گذارد، از انهدام حرف می زند و این واقعیت تلخی است که فیلمساز به شکلی عریان و باورپذیر آن را با ما در میان می گذارد.

فریدون جیرانی – مصطفی زمانی

● سخن آخر

نه اینکه بخواهم «قصه پریا» را با داستان سیاوش و کیخسرو در شاهنامه مقایسه کنم. نه، چنین قصدی ندارم. فقط زمانی که فیلم «قصه پریا» به پایان رسید، «سیاوش سروین» بیش از هر چیز و هرکس ذهنم را مشغول کرده بود و بیش از آنکه با خود بیندیشم که او نیز همچون «کیخسرو» رهسپار سرزمینی نامعلوم شده… با خود می اندیشیدم که «سیاوش سروین» در زمانی نه چندان دور، تهی از این دردها، رنج ها، ناکامی ها و بدبختی ها، تنفس خواهد کرد و در حق سیاوش و سروین و حدیث، قدری بیش از پدران و مادران آنها «شفقت» روا دارد، که سوگوارانه باید گفت برای این نسل که قربانی نسل پیشین است، این شاید کمترین انتظار باشد…

بازیگران:مهناز افشار، مصطفی زمانی، باران کوثری، آهو خردمند، بیژن امکانیان، ستاره اسکندری

محمد صادقی
روزنامه شرق

تصاویر جدید بنیامین بهادری در کنار زن سال هند

تصاویر و حواشی حضور سحر قریشی و بازیگران در جشن پیراهن استقلال

عکسی جدید از آنا نعمتی و برادرش در رستوران

تصاویر جدید از هدیه تهرانی و مهران مدیری در سری جدید «قلب یخی»

عکس هایی از عروسی گلزار و النازشاکردوست در یک فیلم عروسی

دو عکس متفاوت الناز شاکردوست با عروسک گوفی و در آمبولانس

تصاویر نرگس محمدی به همراه مادرش در کنسرت موسیقی

تصاویری از حضور هنرمندان در کنسرت بابک جهانبخش

تبلیغ فروشگاهی

مطالب مرتبط با این موضوع

اجباری اجباری، ایمیل شما هرگز منتشر نخواهد شد