گفتوگو با سیروس مقدم : قصه ثریا از جنس زندگی است
وی معتقد است که قصه ثریا از جنس زندگی است و به همین دلیل مخاطب با آن همذاتپنداری کرده و همراه میشود و چه بسا بسیاری از واقعیتهای زندگی خود را در آن میبیند….
گفتوگو با سیروس مقدم
حالا با ساخت سریال تا ثریا، سهگانه سیروس مقدم درباره زن، قصهها و غصههای آنان تکمیل میشود.
هرچند که به نظر میرسد تا ثریا ابعاد بیشتر و عمیقتری از مصائب یک زن در جامعه امروز را به تصویر کشیده است.
مقدم معتقد است که علت اصلی این اتفاق در همنسل بودن خودش با ثریاست و تجربه دغدغههایی است که ثریا دارد. مقدم کارگردانی است که با ذائقه و روانشناسی مخاطب ایرانی و تماشاگران تلویزیونی آشناست و تا ثریا نیز مثل کارهای قبلی او پرمخاطب شده است.
ظاهرا این کارگردان، توانایی خاصی در روایت جذاب قصههایی دارد که زنمحور است و اصلا با مجموعه «نرگس» بود که نام سیروس مقدم بر سر زبانها افتاد.
وی معتقد است که قصه ثریا از جنس زندگی است و به همین دلیل مخاطب با آن همذاتپنداری کرده و همراه میشود و چه بسا بسیاری از واقعیتهای زندگی خود را در آن میبیند.
با سیروس مقدم درباره این تجربیات مشترک و تحلیل زندگی و شخصیت ثریا به گفتوگو پرداختیم که درپی میآید.
شما با ساخت سریال تا ثریا، سهگانه خود را درباره زنان، دغدغهها و مشکلاتشان تکمیل کردید. یعنی بعد از نرگس و رستگاران که شخصیت محوری آن یک زن بود حالا در این سریال نیز با یک قهرمان زن مواجه هستیم که اتفاقا زنانهترین سریال شما هم محسوب میشود و بواسطه ویژگیهایی که قهرمان داستان دارد ابعاد بیشتری از زندگی و مصائب یک زن در این سریال به تصویر کشیده شده است. شما با تحلیل من موافق هستید؟ و اساسا این اهتمام به مسائل زنان در آثار شما از کجا ناشی میشود؟
بله، موافقم. اساس سریال «تا ثریا» بر مبنای زندگی یک زن میانسال است. منتها تفاوت این کار با ۲ مجموعهای که اشاره کردید ـ بهرغم عنصر مشترکی که دارند ـ این است که ثریا زنی از نسل خود من است و دغدغهها، آرزوها و شرایطش به نسلی تعلق دارد که من آن را تجربه کردهام به همین دلیل ثریا برای من نسبت به نرگس و خجسته رستگاران قابل لمستر است؛ لذا احساس میکنم یک بخشی از وجود خودم به تصویر کشیده شده است. ضمن اینکه با قهرمانی از طبقه متوسط روبهرو هستیم که امکان همذاتپنداری بیشتری با او میکنیم. طبقه و قشر ما همیشه با دغدغه پول و نداری بزرگ شده است و همنسلها و اقشاری که من در آن رشد کرده و بزرگ شدهام به خوبی موقعیت ثریا را درک کرده و با او همذاتپنداری میکنند. بویژه اگر فردی بعد از تجربه رفاه و امکانات زندگی اگر بار دیگر در موقعیت آسیبپذیر گذشته برگردد، شرایط دشوارتری را تجربه میکند و در واقع تحمل این شرایط نسبت به قبل سختتر میشود. لذا میبینیم که ثریا چقدر تلاش میکند که شرایط زندگیاش مثل گذشته نشود و این جذابیت درام را بیشتر میکند.
جالب است که یک کارگردان مرد وقتی زندگی و دغدغههای یک زن را به تصویر میکشد چقدر با این دنیا و مسائل آن آشناست و جزئیات را بخوبی روایت میکند. درست است که قهرمان داستان به قول شما همنسل شماست، اما بالاخره جنسیت و ویژگیهای زنانه نیز در بازنمایی این درد مشترک مهم است. چطور توانستید با این ظرافت به دنیای زنانه ثریا و دغدغههایش نفوذ کرده و به آن نزدیک شوید؟
خب بخش زیادی از این ویژگی مدیون متن خوب سریال است و آقای فرهادی نویسنده این مجموعه با شناخت خوبی که از قهرمان زن داستان داشته، توانسته است به قول شما به دنیای درونی و دغدغههای یک زن میانسال نزدیک شود و از دریچه چشم یک زن به قصه نگاه کند. خود من هم به عنوان یک مرد و در اینجا به عنوان کارگردان به هر حال در همین جامعه زندگی میکنم و با زنانی مثل ثریا و زندگی و مصائبشان کم و بیش آشنا هستم. واقعیت این است که چه بخواهیم چه نخواهیم زنان جامعه ما همچنان در زیرسایه یک جامعه مردسالار زندگی کرده و با مشکلات بیشتری نسبت به مردان زندگی میکنند. مثلا مردی که در ۳۵ سالگی همسرش را از دست میدهد یا جدا میشود به راحتی میتواند ازدواج مجدد کند، ولی یک خانم ۳۰ ساله با موانع و بحرانهای بیشتری مواجه بوده و به راحتی نمیتواند ازدواج کند.
منظور اینکه زنان به دلیل این فرهنگ مردسالارانه از مشکلات مضاعفی برخوردار بوده و من به عنوان فردی که در این جامعه زندگی کردهام و الان در میانسالی قرار دارم، بخوبی این موقعیت و مشکلات را درک میکنم هرچند که زن نباشم؛ لذا سعی کردم در نوع دکوپاژ و میزانسن و شکل بصری روایت این موقعیت را برجسته کرده و برای مخاطب ملموس و باورپذیرتر کنم. استقلال زن درجامعه ما نسبت به مردان دشوارتر است و شما میبینید که ثریا برای حفظ و صیانت از استقلال مالی و اجتماعی خود با چه مشکلاتی دست و پنجه نرم میکند.
ثریا از ۳۵ سالگی که بیوه شده جای پدر خانواده هم بوده و مسوولیت بزرگکردن فرزندان را یکتنه بر دوش کشیده، پیشنهاد ازدواج داشته ولی نتوانسته ازدواج کند و هزاران آرزویی که به دلیل شرایط زندگی و زنبودن از آنها گذشته که شاید اگر یک فرهنگ مردسالارانه حاکم نبود ثریا تصمیمات دیگری در زندگیاش میگرفت و چه بسا سرنوشتش تغییر میکرد.
ولی ثریا واجد یک روحیه مردانه و جسور است و استقلالشخصیتی در او کمرنگ نیست.
چون سالها با تکیه بر توان و اراده خود زندگی کرده و حالا به پختگی و استقلال شخصی رسیده. ثریا از زمانی که استقلال شخصیتی پیدا کرده مدیریت زنانه را نیز با آن تجربه کرده و میبینیم که یک آشپزخانه بیمارستان ـ که پرسنل مرد هم دارد ـ را بخوبی اداره میکند یا بر تربیت فرزندانش مسلط بوده و هر کدام را با مشکلات خاصی که دارند بخوبی هدایت میکند. مادربودن و زنبودن، نفیکننده استقلال و قدرت یک زن نیست.
ثریا با اینکه یک زن سنتی با اعتقادات مذهبی است، فعالیت اجتماعی هم دارد و به خوبی در جامعه حضور داشته و به اصطلاح گلیم خود را از آب بیرون میکشد. عزت نفسی که در ثریا وجود دارد موجب شده تا او در برابر مصائب زندگی که یک زن بیسرپرست با آن مواجه است، مقاومت و ایستادگی کرده و ثابت کند که بهرغم مشکلاتی که برای زنان در جامعه ما وجود دارد میتوان با عزت و پاکی زندگی کرد.
جنس بازی آزیتا حاجیان هم در بازنمایی تصویر چنین زنی موثر بود. اتفاقا یکی از نقاط قوت سریال بازی آزیتا حاجیان است که نسبت به کارهایی که قبلا از او دیدهایم بسیار متفاوت و برجسته بود. انگار او از جنس بازی تئاتری که در کارهای قبلی دیده بودیم فاصله گرفته است.
واقعیت این است اولین باری که فیلمنامه را خواندم، تصویری که از ثریا در ذهن من شکل گرفت خانم حاجیان بود. ضمن اینکه من به غیر از مساله بازیگری، خانم حاجیان را میشناختم و شناخت من از ایشان فراتر از بازیهایی بود که شما از او دیدهاید. ثریای قصه ما اگرچه پا به سن گذاشته و در حال عبور از مرز ۵۰ سالگی است، ولی باید رگههایی از زیبایی در او وجود میداشت تا میتوانستیم به مقتضای درام یک موقعیت عاطفی برایش تعریف کنیم و شخصی مثل سرهنگ با بازی همایون ارشادی بتواند به او علاقهمند شود.
به عبارت دیگر این شادابی و جوانی باید در ثریای میانسال دیده میشد تا منطق درام حفظ شود. لذا ما به فیزیک و چهره و شمایلی با این مشخصات لازم داشتیم که در کنار توانمندی که من از بازیگری خانم حاجیان سراغ داشتم، این بازیگر را گزینه مناسب برای ایفای نقش ثریا تشخیص دادم و الان که محصول کار را میبینم، خوشحالم که اشتباه نکردم. خانم حاجیان بازیگری است که استعداد و اقتدار لازم را برای ایفای شخصیتی مثل ثریا داشت و شما با پیشرفت قصه متوجه این واقعیت میشوید.
ثریا زنی است که در عین دلسوزی و مهربانی از یک اقتدار و نفوذ شخصیتی برخوردار است که شاید بازیگر زن دیگری بجز خانم حاجیان نمیتوانست به این خوبی با این شخصیت انطباق داشته باشد. نگاه نافذ خانم حاجیان به ثریا اقتدار زنانه و تاثیرگذاری بخشیده است. ضمن اینکه من دوست داشتم از بازیگری برای نقش اول استفاده کنم که مدتهاست بر صفحه تلویزیون ظاهر نشده و مخاطبان مدتهاست که او را در مجموعههای تلویزیونی ندیدهاند.
به هرحال ما ساعتها درباره شخصیت ثریا و خصوصیات وی صحبت کردیم و اتفاقا من تلاش کردم تا از تجربیات تئاتری خانم حاجیان در شکلدهی یک موقعیت رئال و اجتماعی استفاده کنم. ضمن اینکه زحمات خود خانم حاجیان را نباید فراموش کنیم.
ایشان به درستی توانست با شخصیت ثریا ارتباط برقرار کرده و به اصطلاح نقش را مال خود کند. این نقش و سهم و حجم آن در سریال زیاد بود ضمن اینکه نقش از پیچیدگی و فراز و نشیبهای زیادی برخوردار بود به طوری که گاهی فشار کار آنقدر زیاد بود که خانم حاجیان از پا میافتاد و مریض میشد و من مجبور بودم که چند روز کار را متوقف کنم.
این مساله نه فقط به خاطر فشار کاری که به ماهیت نقش برمیگشت بلکه به این خاطر بود خانم حاجیان آنقدر با شخصیت ثریا عجین و نزدیک شده بود که فشارهای او در زندگی و موقعیتهای نمایشی موجب میشد تا خانم حاجیان نیز توان خود را از دست بدهد و مثل ثریا فشارهای زیادی را تحمل کند.
در نهایت میخواهم بگویم زحماتی که خانم حاجیان برای ایفای این نقش کشیده نقش بسیار مهمی در جذابیت، باورپذیری و تاثیرگذاری شخصیت ثریا داشته است.
آزیتا حاجیان برای درک شخصیت ثریا و نزدیکشدن به نقش چه تمهیداتی اندیشیده؟ به هر حال فکر میکنم صرفا مبتنی بر متن یا هدایت کارگردان نمیتوانست این اتفاق رخ دهد. وقتی شما از زحمات خود بازیگر در پردازش و پرورش نقش صحبت میکنید احتمالا بازیگر از منابع و مراجع دیگری هم برای باورپذیرکردن شخصیت بهره برده است.
قطعا همینطور بوده. خانم حاجیان با بسیاری از زنهایی مثل ثریا از نزدیک برخورد کرد و آشنا شد و از آنها راهنمایی و مشاوره گرفت و دست به الگوسازی زد.
ضمن اینکه یکی از بستگانشان که جلسات قرآن بانوان را مدیریت میکرد، نقش مهمی در این فرآیند داشت؛ بویژه در سکانسهای مرتبط با جلسات قرآن و تا آنجا که من میدانم از برخی بستگان آقای شریفینیا که مذهبی بودند هم بهره برد تا اینکه ثریا را پیدا کرد و این تصویری که از شخصیت زن قصه میبیند، خلق شد.
ضمن اینکه ما از ابتدا که این کار را شروع کردیم با همه بازیگران و عوامل قرار گذاشتیم که نه به عنوان یک سریال که به عنوان یک زندگی به این مجموعه نگاه کنیم و با این آدمها و شخصیتها و غم و شادیهایشان عجین شویم تا به یک تجربه مشترک از یک زندگی برسیم و به نظر من همین نگرش موجب شد نه فقط خانم حاجیان که کل بازیگران و شخصیتها باورپذیر و واقعی به نظر برسند.
ترکیب بازیگران شما در این سریال هم از تازگی برخوردار است و بازیگرانی مثل خانم حاجیان، همایون ارشادی، هومن سیدی و مهران احمدی با شما همکاری نداشتهاند. ضمن اینکه برای اولینبار است که با سعید فرهادی به عنوان فیلمنامهنویس همکاری داشتید با این حال باز هم امضای شما به عنوان کارگردان پای کار بوده و قابل تشخیص است. تحلیل شما از این تجربه چیست؟
به هر حال هر کارگردانی در مقام یک انسان از منظر نگاه و رویکرد خودش به مسائل اجتماعی و روابط انسانها و واقعیتهای زندگی مینگرد و از آن تحلیل و تفسیری دارد.
برای من اصلا فرقی نمیکند که متن را چه کسی نوشته و طرح و ایده کار مال کیست.
خود متن و فیلمنامه به من نشان میدهد که آیا ظرفیت این که مال من بشود را دارد یا ندارد؟ حالا ممکن است این متن، طرحی یک خطی باشد که میگوید یک خانواده در شب عید مجبور است پشت کامیون زندگی کند یا یک فیلمنامه کامل باشد. فرقی نمیکند که این سریال کمدی مثل پایتخت باشد یا ملودرامی مثل تا ثریا.
تفاوت و تنوع موضوعات برای من مهم نیست. مهم این است که در آن متن قابلیت تبدیلشدن به اثری که مال خودم و از جنس نگاه و زاویه دید من باشد را دارد یا نه؟ وقتی آقای فرهادی طرح این سریال را به من داد احساس کردم جنس این قصه به گونهای هست که بتوانم آن را مال خود کنم و به قول شما شناسنامه و امضای خود را در آن حک کنم.
مهم این است که آن طرح از دریچه ذهنی من به یک اثر نمایشی خوب و قابل قبول بدل شود. فرقی نمیکند که نویسنده متن سعید نعمتالله باشد یا سعید فرهادی.
در انتخاب بازیگر هم اسم و رسم و ویترین بازیگری چندان اهمیتی ندارد و آنچه مهم است توانایی و تازگی و طراوت بازیگر در ایفای نقش است که این نگاه بعد از سریال «زیر هشت» در من پررنگتر شد.
مهم، باورپذیربودن بازی بازیگران در نزد مخاطب است و این که از بازیگران تکراری که مردم مدام آنها را در سریالهای تلویزیونی میبینند، استفاده نکنم. ضمن این که سعی میکنم از تیپسازی هم پرهیز کنم تایک نوع آشناییزدایی هم صورت بگیرد تا تماشاگر ذهنیت و پیشفرضی درباره بازیگران در نقشی که ایفا میکنند، نداشته باشند.
مثلا مخاطب نمیتواند به شکل قطعی تشخیص بدهد که رضا با بازی مهران احمدی آدم خوبی است یا بد؟ آیا کلاهبردار و نزولخوار است یا نه؟ لذا سعی من براین بوده که تازگی و طراوت سریال هم از حیث متن و قصه و هم از لحاظ بازیگری حفظ شود و در دایره تکرار نیفتد.
از طرف دیگر با این که شما کارگردانی تجربهگرا هستید که در ژانرهای مختلف سریال ساختهاید، اما انگار از یک فرم ساختار در روایت استفاده میکنید. مثلا زاویه دوربین یا شکل تصویربرداری مثلا در سریال پایتخت که یک کار طنز است مثل تا ثریاست که یک ملودرام خانوادگی است. به عبارت دیگر با این که مضامین تغییر میکند فرمها تقریبا ثابت است. چرا در این سریالها تا این اندازه از چرخش و بازیهای دوربین استفاده شده و یک التهاب بیرونی بر قصه تحمیل میشود؟
واقعیت این است که یک آدم ملتهبی دارد یک قصه ملتهبی را تعریف میکند. سیروس مقدم یک آدم هیجانزده است و مثل یک بچه از روایت این قصه دچار هیجانزدگی میشود. حتی در پایتخت که یک کار طنز است، اما قصه در حال روایت، ملتهب است. خانوادهای که طی ۱۳ روز ۲۶ اتفاق برایش میافتد، قطعا داستان ملتهبی دارد. اصلا جامعه ما یک جامعه ملتهب است.
به هر حال در یک قصه و آدمها و روابط ملتهب، سیروس مقدم هم آدم ناآرامی است چون در حال روایت همین وضعیت است. تا ثریا اگرچه یک داستان رئال اجتماعی است، اما در درون خود واجد فراز و نشیبهای متعددی است؛ لذا تصویرکردن و روایت این قصه نیز با التهاب همراه است و فرم هم متناسب با مضمون و درونمایه قصه دچار التهاب میشود. مثلا من تلهفیلمی کار کردم به نام زمانی برای شخمزدن که قصه آرامی دارد و شما این بازی دوربین و التهاب را در آنجا نمیبینید.
من نمیتوانم بیرون قصه بایستم و دوربین من صرفا ناظر بر ماجرا باشد. من سعی میکنم به درون این گود آمده و در دل اتفاق و التهاب قصه خود را به تصویر بکشم و زمانی که شما به عمق قصه ورود کرده و وسط اتفاق قرار میگیرید در روایت خود این التهاب را ناخودآگاه لحاظ میکنید. وقتی شما در وسط ماجرا به تعریف قصه مشغولید قطعا التهاب آن موقعیت در وجود شما هم نفوذ کرده و در شکل روایت شما تاثیر میگذارید. دوربین به جزیی از خود ماجرا و اتفاق تبدیل میشود و صرفا روایتگر آن نیست.
حالا سال آینده قرار است برای اولین بار یک کار تاریخی انجام دهم و شما خواهید دید که فرم و تکنیک کار کاملا تابع قواعد کلاسیک است و ساختار و فرم روایت کاملا با سریالهای اجتماعی که ساختهام، متفاوت است. در آنجا دیگر من در وسط حادثه نیستم بلکه به عنوان یک ناظر به روایت خود از یک برهه تاریخی میپردازم.
طبق معمول شما درپس قصهای که روایت میکنید یک پیام اخلاقی را هم انتقال میدهید. در اینجا با مساله ربا و درآمدهای نامشروع و به طور کلی بحث حلال و حرام مواجهیم. در حالی که در خود قصه تلاش شده تا دقیقا فعل ربا تعریف شده و تفاوت آن با یک شراکت و تجارت سالم و شرعی توضیح داده شود و میبینیم که ثریا با توجه به اعتقادات و باورهای مذهبی که دارد چقدر وسواس به خرج میدهد تا مال حرام وارد زندگیاش نشود، اما لحن قصه و شکل روایت به گونهای است که گویی او در حال انجام یک عمل غیرشرعی است. به نظر تضادی در روح قصه وجود دارد در حالی که رفتار قهرمان داستان خود را مشروع و قانونی نمایش میدهد، آن را انکار میکند و به نوعی به ضدپیام خویش بدل میشود. این طور نیست؟
نه، اینطوری نیست. حالا هر چه که قصه جلوتر میرود متوجه این مساله خواهید شد. ثریا در انجام این معامله به قول شما وسواس زیادی به خرج میدهد که دچار گناه و خطا نشود، اما به تدریج وقتی که مزه پول زیرزبانش احساس میشود، آن وقت نسبت به کاهش سود پولی که گرفته، اعتراض میکند در حالی که شرط حلالبودن این معامله این بود که در سود و زیان آن با آقارضا شریک باشد.
در واقع ثریا تحمل ضرر را ندارد و بتدریج به جای «وسواس» دچار «وسوسه» میشود و به تدریج در موقعیت ربا قرار میگیرد. سقوط ثریا از آنجا آغاز میشود که لذت سود و رفاه را بر حلال و حرامبودن آن ترجیح میدهد و از یک جا که دیگر در شرعیبودن معامله تردید به وجود میآید او خود را کنار نمیکشد و چشمش را روی واقعیت میبندد. ضمن اینکه این سریال بر این نکته تاکید دارد هر فردی حتی آنها که اهل ایمان و آگاهی هستند نیز در معرض خطا و گناه قرار میگیرند و گناه هم به تدریج در دل آدمها نفوذ میکند و با توجیه آنها گسترش مییابد لذا در پردازش این پیام اخلاقی من تضاد و تناقضی نمیبینم.
به نظر من صحنههای مربوط به جلسات قرآن که به بحث ربا هم پرداخته میشود تا حدود زیادی پررنگ شده و لحن داستان را مستقیم و نصیحتگونه میکند در حالی که خود قصه به خوبی در حال نمایش پیام اخلاقی خود است و نیازی به این حجم از سکانسهای مرتبط با جلسات مذهبی نبود.
مساله این است که ما داریم از یک مفهوم اخلاقی پیچیده و چندلایه صحبت میکنیم که نیاز به تبیین و تفهیم دارد و نمیتوانستیم این مفهوم را که واجد حکم شرعی و حقوقی است در قصه به شکل کامل و روشنی پردازش کنیم لذا به نظر میرسید از طریق این تمهید که دارای کارکرد نمایشی هم هست به این هدف برسیم.
ضمن اینکه ما برمبنای آیهای از قرآن که درباره ربا است این قصه را روایت میکنیم، لذا سکانسهای مربوط به جلسات قرآن با این رویکرد هم انطباق دارد. ضمن اینکه این را هم بگویم که تم اصلی قصه ما درباره ربا نیست، درباره سقوط اخلاقی آدمهاست که چگونه درشرایط محیطی و فشارهای زندگی به سراشیبی سقوط میافتند بدون اینکه گاه متوجه این مساله شوند. جذابیت درام هم از این حیث قابل تحلیل است چون ثریا خانم به شکل ناخواسته وارد این موقعیت ملتهب میشود و این جذابیت قصه را نیز افزایش میدهد.
داستانکهایی در سریال وجود دارد مثل قصه مسعود و زنش یا حمید و نگین و از آن طرف روابط عاشقانه پویا یا مساله سرهنگ که در عین وحدتی که با خط اصلی داستان دارند با تنوعی که در درام ایجاد میکنند روایت آن را نیز جذابتر میسازند. نمیترسیدید این تنوع باعث پراکندگی و عدم انسجام داستان شود؟
خب همه این اینها تمهیدات دراماتیک هستند که به درک موقعیت ثریا به عنوان شخصیت محوری داستان کمک کرده و به منطقیکردن درام میانجامند. در واقع آنها قطعات مختلف یک پازل هستند که به بسط قصه و روشنشدن ابعاد مختلف زندگی ثریا کمک میکنند. این موقعیتهای مختلف داستانی به ملموسبودن و باورپذیرکردن قصه اصلی کمک زیادی کرده است و یک بستر نمایشی ایجاد میکند تا پیام سریال در این فرآیند به خوبی پردازش شده و بتواند با قدرت تاثیرگذاری بیشتری به مخاطب منتقل شود. این عنصر حتی در تیتراژ سریال هم لحاظ شده و حامل این پیام است که در این شهر و جامعه تعداد زیادی از ثریا خانمها وجود دارند که با دشواری و چنگ و دندان به زندگی و حفظ خانواده خود میپردازند و این صرفا یک قصه نیست.
با این که این قصه، روایت تلخی دارد و موقعیت تراژیک زندگی یک زن را به تصویر میکشد، اما مخاطب را ناامید و مایوس نمیکند و واقعیتش این است که به تلخی و سیاهی زیرهشت نیست. به نظر میرسد انتقاداتی که به زیرهشت از این حیث صورت گرفت در اینجا تاثیرات خود را نشان داد.
سعی کردم که زندگی را آن طورکه در واقعیت هست، نشان دهم و این مساله اگرچه بیتاثیر ازتجربه زیرهشت نبوده، اما به تفاوت داستان و مقتضیات آن ارتباط داشت و آگاهانه صورت گرفت. واقعیت این است که زندگی مجموعه و ملغمهای از غم و شادی است و در کنار تلخیها به هرحال شیرینیهایی نیز وجود دارد و قصه تا ثریا عین زندگی است. ضمن اینکه تلخی زیرهشت بیشتر وجوه بیرونی داشت و در اینجا درونیتر است.
ما در زندگی همیشه غمگین و افسرده نیستیم و چه بسا در کنار غم و اندوهها نیز لبخند میزنیم و حلاوت زندگی را نیز تجربه میکنیم. لذا شما میبینید وقتی خانواده ثریا دور هم جمع میشوند بهرغم اینکه غم وغصه هم وجود دارد با هم شوخی میکنند و نشاط دارند.ضمن اینکه این شکل روایت با واقعیت زندگی انطباق دارد. به قول شما ناامیدکننده نیست و حالا در ادامه هم خواهیم دید همین روزنههای امید ثریا را از تلخی و غمی که در آن گرفتار است، نجات میدهد.
سریال بهرغم فضای ملتهبی که دارد و داستان پرحادثه و پرشخصیتی است که به تناسب ریتم قصه هم کمک کرده است، اما قهرمان داستان شما با همه این شلوغیها ومشغلهها یک زن تنهاست که تنهاییاش کمتر به تصویر کشیده شده. به نظر میرسد باید این تنهایی بیش از اینها برجسته میشد چون این مساله به ازدواج ثریا با سرهنگ نیز منطق روانشناختی بیشتری میبخشید.
کاملا قبول دارم و انتقاد بجایی است.من سعی کردم در جاهایی این تنهایی را نشان دهم مثلا همان شبی که نگین ازدواج میکند و به خانه خودش میرود تنهایی ثریا را درخانه میبینیم ولی واقعا این صحنهها کم است و باید بیش از اینها به تنهایی ثریا میپرداختم تا به قول شما گرایش او به ازدواج مجدد نیز توجیه منطقیتری پیدا میکرد. شاید اهتمام ما به نمایش وضعیت ملتهب ثریا و گرفتاریهایش ما را از توجه به این بخش غافل کرد.
در نهایت اینکه از شیوه پخش سریال به شکل هرشبی راضی هستید؟
بله، حتی من دوست داشتم که پنجشنبه و جمعه پخش میشد تا وقفهای بین قسمتهای مختلف آن نیفتد چون تا ثریا قصه زندگی است؛ همین زندگی که ما هر روز آن را تجربه میکنیم.