رمز عبور خود را فراموش کرده اید؟

By registering with this blog you are also agreeing to receive email notifications for new posts but you can unsubscribe at anytime.


رمز عبور به ایمیل شما ارسال خواهد شد.


کانال رسمی سایت تفریحی

دکه سایت


نظر سنجی

نظرسنجی

به نظر شما کدام سریال امسال ماه رمضان بهتر است؟

Loading ... Loading ...

کلیپ روز




logo-samandehi

تصاویری از فرش قرمز اختصاصی برای بازیگران دیر رسیده در جشنواره فجر

عکس از جشن تولد ۳۸ سالگی آزاده صمدی

مصاحبه از زندگی شخصی امیرحسین مدرس و همسر دومش

عکس همسر آزاده نامداری و دخترش گندم

عکس جدید مهناز افشار و دخترش لینانا

نامه عسل پورحیدری در شبکه اجتماعی پس از خاکسپاری پدر

عکسی جالب از تینا آخوندتبار با دستکش بوکس در حال ورزش

تصاویر تبلیغاتی الیکا عبدالرزاقی و همسرش امین زندگانی

رتبه بدهید:

گفت‌وگو با «مارگارت ات‌وود»، نویسنده کانادایی

نویسنده‌ها برای جایزه‌نمی نویسند
بحث انگیز بودن همیشه جزء لاینفکی از «مارگارت ات وود» بوده است. او به عنوان رئیس سابق «انجمن قلم کانادا»، از دیرباز قهرمان دفاع از حقوق نویسندگان بوده است. این نویسنده که یکی از تحسین شده ترین نویسندگان زمانه ماست، به جوایز ادبی به عنوان یک موضوع روزمره و معمولی نگاه می کند. در حال حاضر، نویسنده مشهور کانادایی سرش از هر زمان دیگری شلوغ‌تر است. از یک طرف نقدهای تحسین‌آمیزی که بر شاهکارش‌؛ یعنی، رمان «سال سیل» نوشته شده، و از طرف دیگر فروش موفقیت‌آمیز کتاب «بازپرداخت» که در آن رکود اقتصادی حال حاضر جهان به طرز مرموز و عجیبی پیش‌بینی شده، باعث شده تا با تقاضاهای کاری زیادی روبه‌رو شود. گفت‌وگو با ات‌وود طنزآمیز و به طرز خارق‌العاده‌ای تیزهوشانه و هر از گاهی با خنده‌های بی‌درنگ که به طرف مقابلش سرایت می‌کند، همراه است.

الان منتظر بردن جایزه نوبل هستید؟
خدای من! نویسنده‌ها برای جایزه بردن نمی نویسند. آنها برای خوانندگان ناشناخته خود می‌نویسند. وقتی کسی به نویسندگی مشغول است نباید انتظار جایزه بردن داشته باشد، درست مثل کسی که وقتی در یک مسابقه شرکت می‌کند نباید خیلی بر روی برنده شدن متمرکز شود.

آیا خوانندگان‌تان در هندوستان می توانند انتظار داشته باشند که شما را به زودی در هندوستان ببینند؟
ما تا حالا سه مرتبه به هندوستان آمده‌ایم. هر بار هم از دفعه قبل عالی‌تر بوده است. این سرزمین متنوع آنقدر جاهای زیاد دارد که من هرگز ندیده‌ام. ولی واقعیت این است که من الان بالای ۷۰ سال سنم است و باید فعالیت‌های خیلی سخت زندگی‌ام را کم کنم. البته الان هم که تکنولوژی‌های جدید روی کار آمده… مثلا شاید بشود از طریق «کنفرانس ویدئویی» این کار را انجام داد. «نورمن می‌لر» یک بار به همین شیوه از اتاق نشیمنش در «نتییو انگلند»، در «ادینبرا» ظاهر شده بود.

وقتی به گذشته‌تان نگاه می‌کنید و زندگی و حرفه خارق‌العاده خود را می‌بینید، چه چیزی بیشتر از همه شما را تحت‌تأثیر قرار می‌دهد؟
من کانادایی هستم و ما کانادایی‌ها نباید خودمان را آدم‌های مهم و تأثیرگذاری بدانیم چون این کار در فرهنگ ما پسندیده نیست. هر کانادایی‌معروفی که دچار غرور شود و باد به غبغبش بیندازد خیلی سریع او را سر جایش می‌نشانند و بادش را خالی می‌کنند. ولی به نظر من کمی تعجب‌برانگیز است کشوری که در دهه ۱۹۵۰ دچار رکود فرهنگی بود – آن موقع من نویسندگی را تازه شروع کرده بودم – الان به لحاظ فرهنگی بسیار فعال شده و نویسنده‌های زیادی که دارای جایگاه بین المللی هستند، به دنیا معرفی کرده است.

چه چیز زندگی‌تان را با علاقه بیشتری به یاد می‌آورید؟
مثل بیشتر آدم‌هایی که دوران کودکی خوب و خوشی داشته‌اند، دوران کودکی‌ام را با بیشترین علاقه به یاد می‌آورم. به نظرم خیلی آدم خوشبختی بودم که دوران کودکی‌ام به آن شکل بوده، چون من در شرایط غیر عادی و منزوی که چیزهای «مادی» زیادی دور و برم نبود، بزرگ شدم؛ ولی همین شرایط خاص باعث شد که مطالعه و نویسندگی در من پرورش یابد. خانواده من برای قصه‌گویی و مطالعه کتاب ارزش زیادی قائل بودند.

چیز مهمی هم بوده که موجب افسوس و پشیمانی شود؟
همه ما آدم‌ها اگر شرایط کمی متفاوت بود، ممکن بود به شیوه‌های دیگری زندگی کنیم. خیلی افسوس می‌خورم که قدم بلندتر نشد، یا خواننده اپرا نشدم، ولی به هر حال در مورد هیچ کدام از این‌ها هم کاری از دست من بر نمی آمد.

بیایید به عقب بر گردیم و از آغاز نویسندگی تان صحبت کنیم… چه چیزی باعث شد که نویسندگی را به عنوان حرفه خود انتخاب کنید؟
اولین رمان من درباره مورچه‌ها بود! این رمان «کنش» داستانی چندانی نداشت، ولی تمرین خوبی برای نویسندگی بود… نویسنده باید دلیل خوبی برای خواندن یک کتاب تا انتها داشته باشد. عمه‌ام به من می‌گوید من از ۵ سالگی می‌خواستم نویسنده ‌شوم... در حدود شش، هفت سالگی دست از نویسندگی کشیدم و نقاشی را شروع کردم، و بعد در حدود ۱۶ سالگی نویسندگی را دوباره شروع کردم.

شما در کتاب «بازپرداخت» با تسلط به موضوعات متنوعی پرداخته‌‌اید. آیا برای نوشتن این کتاب تحقیقات زیادی انجام دادید؟ آیا با توجه به تخصصی بودن موضوعاتی که در این کتاب به آنها پرداخته اید، نگران نبودید متخصصان بعضی از چیزهایی را که راجع به آن‌ها صحبت کرده‌اید، زیر سوال ببرند؟
من الان سال‌هاست که در زمینه‌های مختلف کسب تجربه کرده‌ام؛ آدم سنش که بالاتر می‌رود تجارب بیشتری کسب می‌کند. من یک دستیار تحقیق استخدام کردم تا در مورد یک سری از موضوعات مطرح‌شده در این کتاب تحقیق کند، ولی ایده‌های اصلی کتاب مال خودم بودند. این ایده‌ها در اصل برای یک‌سری برنامه‌های تلویزیونی بودند و عموم مردم هم به آن‌ها علاقه‌مندند. نویسندگان تعمیم‌دهندگان بزرگی هستند؛ وقتی می‌بینید که چقدر چیزها می‌توانید از توی اتاق کوچک زیر شیروانی بیرون بکشید واقعا شگفت‌زده می‌شوید. کتاب «باز پرداخت» درباره اقتصاد نیست، درباره رفتار انسان‌هاست؛ درباره ایجاد تعادل و توازن است. بچه‌ها همیشه از این جمله استفاده می‌کنند: «عادلانه نیست»… به نظر من این جزو اساس سرشت بشر است.

ایده نوشتن کتاب «بازپرداخت» از کجا به ذهن تان رسید؟
وقتی از من خواسته شد که در دانشگاه تورنتو به مدت یک هفته سخنرانی کنم، جواب منفی دادم. آن موقع به دنبال ایراد سخنرانی‌های ادبی در دانشگاه‌های آکسفورد و کمبریج بودم، تا اینکه یک اتفاق جالب رخ داد. انتشارات آنانسی نزدیک بود حق برگزاری این سخنرانی‌ها در دانشگاه تورنتو را از دست بدهد و من در مصاحبه‌ای با خبرگزاری کانادایی «سی. بی. سی.» گفتم که کسی نمی‌تواند این حق را از انتشارات آنانسی بگیرد. وقتی «بازپرداخت» منتشر شد، تبدیل به یک پدیده شد. از اکتبر سال ۲۰۰۹ تا الان این کتاب ۴ بار تجدید چاپ شده است. این کتاب از آن زمان تا کنون همیشه در صدر فهرست پرفروش‌ترین‌ها بوده، و حدود ۲۵۰۰ تا ۳۰۰۰ نسخه فقط در آمریکای شمالی فروش داشته است. آدم هرگز نمی‌تواند بفهمد ایده نوشتن کتابش را از کجا آورده… در امتحان‌های دبیرستان یک‌سری اشکال هندسی بود که ما سعی می‌کردیم از زوایای مختلف به آنها نگاه کنیم. سوار مترو که می‌شدم آگهی هایی که درباره اقساط می‌دیدم مرا به فکر می برد… حتی در رمان‌های تاریخی قرن نوزدهم هم پول موضوع مهمی بود. مثلا در رمان های «جین آستن»، مدام صحبت قسط به میان می‌آید. یا مثلا، در رمان «بلندی‌های بادگیر»، «هیثکلیف» فقیر و بی‌پول می‌رود و وقتی باز می‌گردد آنقدر پولدار شده که بتواند خانه را از مالک قبلی‌اش پس بگیرد. یا مثلا رمان «آسیای کنار فلاس» (اثر «جورج الییوت») درباره پول است. من برای تصاویر رمانم از رمان‌های قرن نوزدهمی استفاده کردم، چون معروف‌ترند و تعداد بیشتری از مردم آنها را می‌شناسند. قرن نوزدهم دوره جنبش‌های بزرگ اجتماعی بود. مردها در یک چشم بر هم زدن پولدار می‌شدند. ثروت آمریکایی با اشراف سالاری انگلیسی پیوند می‌خورد تا از نردبان اجتماعی بالا برود. آن موقع هیچ گونه حصار امنیت اجتماعی وجود نداشت. عواقب ناتوانی در بازپرداخت قسط می‌توانست توانفرسا باشد.

در رمان «مادام بوواری» اثر فلوبر، وقتی وکیل مدافع در دادگاه می گوید که زن داستان به خاطر رفتارش تنبیه شده، در واقع برای حواس‌پرتی از اصل قضیه بود. مسئله اصلی این بود که آن زن بیش از اندازه پول خرج کرده بود. رمان‌های زیادی در ارتباط با موضوع پول وجود داشت که من می‌توانستم از آن‌ها استفاده کنم… رمان‌های آلمانی و روسی… ولی دیگر سراغ این آثار نرفتم.
از شخصیت «اسکروچ» استفاده کردم، چون همه او را می‌شناسند. اسکروچ و دکتر فائوستوس. برای فائوستوس آزادانه خرج کردن برابر با عذاب ابدی است و برای اسکروچ، رستگاری.

تصاویر جدید بنیامین بهادری در کنار زن سال هند

تصاویر و حواشی حضور سحر قریشی و بازیگران در جشن پیراهن استقلال

عکسی جدید از آنا نعمتی و برادرش در رستوران

تصاویر جدید از هدیه تهرانی و مهران مدیری در سری جدید «قلب یخی»

عکس هایی از عروسی گلزار و النازشاکردوست در یک فیلم عروسی

دو عکس متفاوت الناز شاکردوست با عروسک گوفی و در آمبولانس

تصاویر نرگس محمدی به همراه مادرش در کنسرت موسیقی

تصاویری از حضور هنرمندان در کنسرت بابک جهانبخش

تبلیغ فروشگاهی

مطالب مرتبط با این موضوع

alireza

ارسال در ۲۴ مهر ۱۳۹۱

1

خوب

پاسخ به کامنت
اجباری اجباری، ایمیل شما هرگز منتشر نخواهد شد