گفتوگو با حمیدرضا نوربخش، خواننده موسیقی ایرانی
صدای هر خوانندهای باید امضای او باشد
حمیدرضا نوربخش از آن دست خوانندگان عرصه موسیقی است که کم و گزیده کار میکند. او زاده سال ۱۳۴۴ شهر قم است.
پدر او با مکاتب آوازی پیشینیان آشنایی کامل و با آخرین بازمانده آنان، استاد تاج اصفهانی دوستی پایدار داشت. پس از محضر پدر، حمیدرضا نوربخش، نزد زندهیادان جلال تاج اصفهانی و احمد عبادی آموزش دید.
او همزمان با تحصیلات دانشگاهی خود در رشته حقوق، به آموختن فنون و ظرایف آواز ایرانی ادامه داد و طی همکاری با استادان موسیقی سنتی، کارهایی را عرضه کرد.
نوربخش آلبوم «پرده عشاق» را با همکاری استاد فرامرز پایور ارائه و همچنین در کنسرت گروه عارف با آهنگسازی استاد پرویز مشکاتیان به عنوان خواننده همکاری کرد.
از میان دیگر آثار او میتوان به «چون آسمان» با گروه شهنازی به سرپرستی داریوش پیرنیاکان و «پنهان چو دل» با گروه شمس و به سرپرستی کیخسرو پورناظری اشاره کرد. وی همچنین در چند برنامه کنسرت کیهان کلهر و حسین علیزاده همکاری داشته است.
با او در محل خانه موسیقی قرار گذاشتیم و درباره آواز ایرانی گفتوگو کردیم.
صدای هر خوانندهای باید امضای او باشد
حمیدرضا نوربخش از آن دست خوانندگان عرصه موسیقی است که کم و گزیده کار میکند. او زاده سال ۱۳۴۴ شهر قم است.
پدر او با مکاتب آوازی پیشینیان آشنایی کامل و با آخرین بازمانده آنان، استاد تاج اصفهانی دوستی پایدار داشت. پس از محضر پدر، حمیدرضا نوربخش، نزد زندهیادان جلال تاج اصفهانی و احمد عبادی آموزش دید.
او همزمان با تحصیلات دانشگاهی خود در رشته حقوق، به آموختن فنون و ظرایف آواز ایرانی ادامه داد و طی همکاری با استادان موسیقی سنتی، کارهایی را عرضه کرد.
نوربخش آلبوم «پرده عشاق» را با همکاری استاد فرامرز پایور ارائه و همچنین در کنسرت گروه عارف با آهنگسازی استاد پرویز مشکاتیان به عنوان خواننده همکاری کرد.
از میان دیگر آثار او میتوان به «چون آسمان» با گروه شهنازی به سرپرستی داریوش پیرنیاکان و «پنهان چو دل» با گروه شمس و به سرپرستی کیخسرو پورناظری اشاره کرد. وی همچنین در چند برنامه کنسرت کیهان کلهر و حسین علیزاده همکاری داشته است.
با او در محل خانه موسیقی قرار گذاشتیم و درباره آواز ایرانی گفتوگو کردیم.
میخواهیم با آسیبشناسی آواز ایرانی بحثمان را آغاز کنیم اما برای مقدمه باید بپرسیم آیا به صداهایی که امروز از حنجره خوانندگان جوان برمیآید علاقهای دارید و کسی هست که نوع آوازخوانیاش برایتان جالب باشد؟
با آن که صداهای خوبی در موسیقی امروز شنیده میشود و از حیث توان و ظرفیت استعدادهای خوبی در جامعه آوازی ایران دیده میشود، اما متاسفانه آواز هیچ یک از آنان را ـ چون از ساختاری درست برخوردار نیست ـ نمیتوانم گوش کنم.
کسانی که من به عنوان خواننده با همه مشخصات خوانندگی قبول دارم کسانی هستند که آخرینهایشان همدورهایهای خودم هستند؛ شاگردان برجسته استادان قدیمی. اینها کسانی هستند که خوانندگی را میشناسند.
مثل؟
علی جهاندار، محسن کرامتی، مظفر شفیعی و… خیلی این مساله مشکل شده است منظورم این است که مردم متاسفانه گوشهایشان از آواز خوب فاصله گرفته و سطح سلیقههایشان پایین آمده است. بر همین اساس به هرچیزی قانع میشوند و بنابراین کسی که صدای خوبی داشته باشد یا آهنگ و ترانهای خوب را خوانده باشد، طبیعتا مورد توجه قرار میگیرد. نمیخواهم این قضیه را زیر سوال ببرم. میخواهم بگویم این معیار، معیار درست و قابل قبولی نیست. چون توجه به آواز کم شده است و مردم بیشتر به سمت ترانههایی میروند که ویژگیهای خیلی خوبی ندارد.
خب مشخصات آواز خوب به نظر شما چیست؟
آن چه اهمیت بسیار دارد، این است که خواننده با شعر چه میکند، نمونهای که عرضه میکند چقدر با استاندارد آواز اصیل مطابقت دارد و کیفیت صدا و تکنیک خوانندگان قدیمی و بزرگ موسیقی ایرانی را چقدر به کار میبندد. همه اینها عواملی است که به عنوان مشخصههای یک آواز خوب باید مد نظر قرار بگیرد. بنابراین باز هم تاکید میکنم خوانندگان مورد علاقه من همان کسانی هستند که گفتم. چون آنان دوره عالی آواز را که تعیینکنندهترین دوره آموزش است، پشت سر گذاشتهاند.
منظورتان از دوره عالی چیست؟
دوره مقدماتی و ردیف آوازی را که همه باید پشت سر بگذارند، من دوره مصرفکنندگی مینامم. تا این دوره خواننده مصرفکننده است. یعنی آثاری که از بزرگان وجود دارد، از سوی هنرآموز برای آموختن و تمرینکردن مورد استفاده قرار میگیرد. از این دوره به بعد باید تولید کرد. در دوره عالی یاد میگیریم که چگونه تولید کنیم و تولیدمان محصول ذوق و اندیشه و تلاش و تجربه و مهارت خواننده است. اینجاست که باید آن چه خود دارد ارائه کند. چون تا پیش از این محتوایی که ارائه میکرده رپرتوار موسیقی ایرانی است که قبلا روی آن کار شده و حاصل تجربه یک عده هنرمند با ذوق است، اما ازاینبهبعد است که مهر و امضای خودش باید پای کار باشد.
به همین دلیل است که روی آموزش ردیف تاکید میشود؟
ردیف، سنگ محک موسیقی ایرانی است. باید به اعتقاد من ردیف را هضم و با تمام وجود درک کرد. این سنگ محک شما را از خطا مصون نگه میدارد، اما این تازه آغاز ماجراست چون از این به بعدش میشود هنر.
معیار خلاقیت چیست؟
خلاقیت یعنی هیچ جملهای به جملهپردازیهای شما شبیه نباشد. جملهبندی محصول ذهن و ضمیر شمای خواننده است. بخشی از محتوای دوره عالی همین جملهپردازی و تمرین جملهبندی است. یعنی یک موتیف را که هسته اصلی است، بتوانی بسط و گسترش بدهی. وقتی احساس کردی که آن موتیف بیشتر از این قابلیت بسط ندارد، سراغ موتیف دیگر بروی. حالا که موتیفها را کنار هم میگذاری خواهی دید که یک آواز ۱۰ دقیقهای، مجموعهای به هم پیوسته از همین موتیفهاست. وقتی یک قطعه از استاد شهناز میشنویم، درمییابیم که در آن مثلا ۴ گوشه مورد استفاده قرار گرفته، اما همه گوشههای استفادهشده کامل و تمام است. یعنی در درآمدش آنقدر جملهپردازی کرده که دیگر جایی برای کار بیشتر نمیماند و به قول معروف تا رسش را نکشیده، گوشه را رها نمیکند. اینجاست که خلاقیت معنا پیدا میکند.
واقعا چقدر برای ردیف باید وقت گذاشت؟
ذهن آدم قابلیت فراگیری حتی یک دستگاه را در یک هفته دارد، اما چرا میگویند هرهفته یک گوشه؟ فلسفهاش تکرار است برای این که گوشه را هنرجو هضم و درک کند. بعد از این ماجرا هنرجو معیار ذهنی پیدا میکند برای سنجیدن.
خب حالا اگر بخواهیم درباره خوانندگان جوان سر بحث را باز کنیم باید از کجا شروع کنیم؟
اعتقاد دارم خیلی از آنها دارای حنجرههای خوبی هستند و در کنارش استعدادهای خوبی هم دارند، اما باید آموزش ببینند. هیچکس از آموزش بینیاز نیست؛ حتی من که ۳۰ سال است در این مقوله کار میکنم و تجربه میاندوزم. خود استادان بزرگ هم میگویند ما در این راه هنوز طلبهایم. خوانندههای جوان هم باید ذهن پویا و جویا داشته باشند تا بتوانند در کارشان سیر صعودی داشته باشند تا کار امسالشان با کار سال گذشتهشان یکسان نباشد و این تفاوت قابل لمس و دیدن باشد.
از آن گذشته برای ورود به آواز ایرانی پیششرطی به نام صدای خوب نیاز است. هرکسی نمیتواند به راحتی به مقوله آواز وارد شود. یک جوهره خداداد،استعداد ذاتی و ویژگیهای مثبت ژنتیک لازم است تا یک نفر پایه هنر آواز را داشته باشد. این را نمیشود ایجاد کرد اصلا و ابدا. حالا که این استعداد هست چرا برای شکوفاییاش تلاش نکنیم؟
یکی از عواملی که در ارائه هر اثر موسیقایی ممکن است تاثیرگذار باشد، ذوق و سلیقه آهنگساز است. آیا این ذوق و سلیقه میتواند در آواز تاثیر بگذارد یا آواز ، شخصیتی مستقل از آهنگساز دارد؟
به نظر من کسی جز خود خواننده حق ندارد در آواز دخالت کند. طبیعتا وقتی قرار بود من با استاد پایور کار کنم، تصنیف را بر اساس آهنگ استاد پایور اجرا میکردم تازه در آنجا هم انعطاف وجود دارد و یک نکته کاملا توافقی است، اما در آواز ، این خواننده است که طراحی میکند که چه بخواند و چگونه. با استاد مشکاتیان هم وضع به همین منوال بود. البته همفکری هم خیلی در این زمینه موثر است، اما نه استاد پایور و نه استاد مشکاتیان هرگز در آواز من دخالت نمیکردند. البته دخالت غیرمستقیم نوازنده میتواند مطرح باشد.
چه دخالتی؟
مثلا نوازنده در جواب آوازها خواننده را به سمتی هدایت کند که مد نظر خواننده نبوده است.
من از ساختار آواز سخن میگویم. این نکته که شما میگویید، یک مقوله دیگر است، اما طبیعی است که در هر ساز و آوازی خواننده و نوازنده از هم تاثیر میگیرند. حالا اگر نوازنده و آهنگسازی بخواهد حالتی را تحمیل کند، مقولهای است که کمتر در آواز ایرانی اتفاق میافتد.
خیلیها اعتقاد دارند سایه آواز شجریان سایه سنگینی است که به سختی میتوان از آن گریخت. به عبارتی دیگر خوانندگان جوان هر طور بخوانند باز هم مثل او خواهند خواند.
طبیعی است که اگر کسی ۲ سال پشت هم استاد بنان گوش کند دیگر هر کاری کند مثل او خواهد خواند. تاکیدها، سکوتها، تحریرها و خیلی چیزهای دیگر شبیه او خواهد شد. پس برای پرهیز از این وضعیت باید خواننده از مداوم گوشکردن پرهیز کند. تنها راه این است که شیوههای دیگر هم به میان بیاید و امتحان و تجربه شود. رسانهها که به آواز اهمیت نمیدهند طبیعی است که برخی شیوهها اصلا شناختهشده نیستند و هر شیوهای غالب باشد همان شیوه جا میافتد.
صدای استاد شجریان از لحاظ زیباییشناسی، از لحاظ حجم و قابلیت تمامعیار است و مورد توجه، بنابراین مجموعه اینها جذابیتهای زیادی را پدید آورده و به همین دلیل همه ذهنها به سمت صدای ایشان متمایل شده، اما در عینحال باید گفت که چیز دیگری هم نبوده که بتواند جایگزین آن شود. ما آوازخوانان بسیاری داریم که آثارشان را نباید نادیده گرفت. او هم خواننده تمامعیاری است. خوانندگان بزرگ همه ویژگیهای بسیار مثبتی دارند. هر خوانندهای برای فراگیری شیوه ناچار است این کار را انجام دهد. کمکم میتواند با تجربهای که آموخته از آنها فاصله بگیرد و خودش باشد.
تعداد کارهایتان خیلی کم و انگشتشمار است. آیا این موضوع دلیل خاصی دارد؟
اعتقاد دارم کاری که از تهدل خوانده میشود و اثری که با این دیدگاه ارائه میشود راحتتر بر دل مخاطبش مینشیند. این مسائل و ۲ عامل دیگر برایم مهم بوده است؛ یکی فردی که با او قرار بوده کار کنم و دیگری خود کار. اگر یکی از این دو عامل برایم فراهم نشود و با سلیقهام همخوان نباشد کار طبیعتا شکل نمیگیرد. همچنان که چنین کاری ندارم و نخواهم داشت. اما در درجه اول فرد برایم مهم است؛ باید کسی باشد که از لحاظ فنی و هنری قبولش داشته باشم و دوم این که دوستش داشته باشم؛ یعنی با او بتوانم ارتباط حسی برقرار کنم.
بر این اساس ارتباط با یک فرد غریبه برای شما اتفاق نمیافتد؟
چرا اتفاق میافتد. بعضی وقتها ممکن است با فردی که به لحاظ کاری با او آشنایی داری این برخورد و ارتباط حسی برقرار شود. البته طبیعی است که با کسی که سابقه ذهنی از او ندارم، کاری شکل نمیگیرد. مثلا روزی که قرار شد با استاد پایور کار کنم، این طور نبود که قبلش با او حشر و نشر داشته باشم. ایشان بزرگواری کردند و پیغام دادند و ما هم خدمتشان رسیدیم و علاقه و عاطفه با او کمکم شکل گرفت و یک دوستی عمیق شکل گرفت. با استاد مشکاتیان سالها پیوند دوستی و مهر داشتیم.