پرویز کلانتری نقاشی که عاشق نوشتن است
پرویز کلانتری، نقاش، طراح و نویسنده سال ۱۳۱۰ در طالقان متولد شد. وی از کودکی علاقه خود را به رنگها نشان داد و به گفته خودش از کودکی با خطخطی کردن دیوار همسایهها کشیدن نقاشی انتزاعی را تمرین میکرد.
او در دانشکده هنرهای زیبای تهران درس خواند و سال ۱۳۳۸ در رشته هنرهای تجسمی دانشآموخته شد.
کلانتری در مراکز هنری از جمله دانشکده هنرهای زیبای تهران و کالج هنری کودکان در کالیفرنیا کار کرده و مدتی مدیر کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان در تهران بوده و تاکنون در نمایشگاههای گروهی و انفرادی بسیاری در داخل و خارج از ایران، شرکت کردهاست.
کلانتری از سال ۱۳۵۳ با شروع نقاشیهای کاهگلی، دوره تازهای را در زندگی هنری خود آغاز کرد که تا امروز آن را ادامه دادهاست.
او در حوزه ادبیات داستانی نیز فعالیت داشته و توانسته طی سالهای گذشته تا امروز کتابهایی چون «ولی افتاد مشکلها»، «چهار روایت» و «نیچه نه، فقط بگو: مش اسماعیل» را منتشر کند.
طی روزهای گذشته کتاب «تو آن نبودی که شفق را خونین آفرید» با حضور جمالالدین اکرمی و پرویز کلانتری رونمایی شده است.
این کتاب در کنار تحلیل و بررسی داستانهای پرویز کلانتری ـ که بیشتر او را به عنوان یک نقاش میشناسیم ـ دو گفتوگو و سه داستان از او را نیز در بردارد.
بخش نخست کتاب به گفتوگوها اختصاص یافته و نویسنده در بخش دوم نگاهی به داستانهای کلانتری دارد. در بخش سوم سه داستان از کتاب کلانتری باعنوان نیچه نه، فقط بگو: مش اسماعیل ذکر شده است. به بهانه رونمایی این کتاب با این نقاش پیشکسوت به گفتوگو نشستهایم.
اگر مایل باشید گفتوگویمان را با صحبت درباره کتابی که اخیرا منتشر کردهاید، شروع کنیم.
پیش از هرچیز باید به این نکته اشاره کنم که همواره به نوشتن بیش از نقاشی علاقه داشتهام و براساس این علاقه طی سالهای گذشته تا امروز چندین کتاب از من منتشر شده است. اما درباره کتاب «تو آن نبودی که شفق را خونین آفرید» باید بگویم نویسنده در این کتاب به نوعی سبک نوشتاری مرا که سبک مدرنی به شمار میرود از منظر ساختارشکنی مورد بررسی قرار داده است. اگرچه تصور میکنم انتشار این کتاب برای من بهشخصه اتفاق مهمی قلمداد میشود. شاید به این خاطر که بعد از سالها سبک نوشتاری من در داستاننویسی مورد توجه و نقد قرار گرفته است. به یاد دارم زمانی که کتاب «نیچه نه، فقط بگو: مش اسماعیل» به قلم من منتشر شد چندان دیده نشد. اما امروز انتشار کتاب تو آن نبودی که افق را خونین آفرید با درونمایه تحلیل و بررسی آثار من نشانگر این است که به آثار داستانی من توجه شده است.
چطور شد که نویسنده تصمیم گرفت سبک و سیاق نوشتاری شما را در این کتاب مورد بررسی قرار دهد؟
اینها گروهی از جوانان هستند که کارشان تحلیل و خواندن داستانهای نویسندگان معاصر است. من نیز چند بار در مجالس داستانخوانی این جوانان شرکت کردم و در واقع نقطه آشنایی من با جمالالدین اکرمی در این جلسات اتفاق افتاد. او به من گفت وقتی کتاب نیچه نه، فقط بگو: مشاسماعیل را مطالعه کرده بسیار تحت تاثیر متن کتاب قرار گرفته است. این مساله باعث شد تا او به تحلیل و بررسی سایر آثار من در آن کتاب بپردازد. من طی سالهای گذشته تا امروز با مخاطبان آثار داستانیام برخوردهایی داشتهام و به من ثابت شده که نوشتن میتواند به مراتب تاثیرگذارتر از هنرهای دیگر باشد. به خاطر دارم مدتی بعد از انتشار کتاب نیچه نگو، فقط بگو: مش اسماعیل جوانی با ظاهری شبیه حضرت مسیح(ع) به منزلم آمد. با دیدن سر و وضعش تعجب کردم. او گفت که بازیگر فیلم حضرت مسیح(ع) است و از سر لوکیشن فیلم یکراست به منزل من آمده تا بگوید این کتاب چقدر توانسته روی او اثر بگذارد. مسالهای که او را تا منزل من کشانده بود این بود که میگفت نتوانسته مرز بین خیال و واقعیت اتفاقات موجود در کتاب را از یکدیگر تفکیک کند و میگفت نمیدانم باید این اتفاقات را باور کنم یا نه. درحالی که من در کتاب نیچه نه، فقط بگو: مشاسماعیل سعی کرده بودم به تبیین شخصیتی چون مشاسماعیل که کارگر دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران بود بپردازم و در کنار آن از شخصیتهای حقیقی و حقوقی مانند عباس کیارستمی و… نیز یاد کنم. در واقع من در این کتاب به ذکر واقعیتها پرداختم و در قسمتهایی از کتاب وقایع را طوری ترسیم کردم که واقعی و غیرواقعی بودن آنها برای مخاطب قابل تشخیص نباشد. این درحالی است که غیرواقعیترین بخشهای این کتاب حقیقیترین بخشها هستند.
دو سال پیش که نمایشگاهی در گالری ساربان برگزار کردید، گفتوگویی با هم داشتیم و شما گفتید که آرزویتان نوشتن یک داستان مدرن است. این آرزو امروز تا چه اندازه محقق شده است؟
من از گذشته تا امروز به ادبیات داستانی عشق میورزیده و از نوشتن لذت میبردهام. در عین حال آن طور که اشاره کردم بر این باورم که تفاوتهایی میان ادبیات و نقاشی وجود دارد. یکی از این تفاوتها این است که وقتی شما به برپایی یک نمایشگاه نقاشی از کارهایتان میپردازید، عده محدود و مخصوصی از مخاطبان برای بازدید از آثار شما میآیند. اما در محدوده ادبیات داستانی این طور نیست. یعنی به محض این که اثری منتشر میشود میتواند ابعاد فراگیری در بین مخاطبان داشته باشد. طی سالهای اخیر که داستانهایم در نشریات مختلف منتشر میشد، شاهد ویژگی فراگیر بودن مخاطبان بودهام. بعضی مخاطبان از راه دور یعنی کشورهایی مثل استرالیا و آمریکا نامه مینوشتند و نظراتشان را درباره داستانهایم مطرح میکردند. این ارتباط میان مخاطب و من که به نوعی صاحب اثر هستم ارتباط عجیبی است که من آن را در داخل کوچه با همسایگانم ندارم. در حالی که نقاشی چنین کاری نمیکند.
با توجه به این که امروز بحث بینارشتهای اهمیت زیادی یافته و شاهد تاثیر هنرها بر یکدیگر هستیم بگویید ادبیات تا چه حد در نقاشیهای شما تاثیر گذاشته است؟
اجازه بدهید در ارتباط با سوال شما به مطلبی اشاره کنم. مدتی است که جهان متوجه هنر کالیگرافی ایران شده است و این موضوع جا افتاده و همه نقاشان سعی میکنند در قلمرو کالیگرافی طبعآزمایی کنند. مدتی پیش گالریداری به من گفت یک نمایشگاه کالیگرافی از هنرمندان ایرانی در حال برگزاری است و از من خواست تا آثارم را در نمایشگاه شرکت دهم. من به او گفتم تا به حال ارتباطی با خوشنویسی نداشتهام. گالریدار پاسخ داد اثری که میخواهی در این نمایشگاه ارائهدهی را به وسیله سبک شخصیات یعنی با استفاده از کاهگل و کاشی خلق کن. من نیز پذیرفتم. مدتها به این مساله فکر میکردم که این اثر باید چه مولفههایی داشته باشد که بتواند پیوند مشترکی میان ما و عربها به شمار رود.
در پایان به این نتیجه رسیدم که شعر معروف حافظ یعنی الایاایهاساقی… را روی کاشی کار کنم. البته این را اضافه کنم که من علاقه زیادی به خط کوفی داشته و دارم. زیرا تصور میکنم خط کوفی دارای گرافیک خاصی است که گرافیستها و نقاشها را به سمت خود جذب میکند. اولین نسخههای قرآن نیز با خط کوفی نوشته شده است، چرا که این خط به نوعی دارای زیباییهای بصری و گرافیکی است. من این شعر حافظ را روی کاشی در این اثر کار کردهام. تصورم بر این بود مصرع اول این شعر برای مخاطبان عربزبان قابل فهم است. مصرع دوم این شعر نیز میراث فرهنگی ما محسوب میشود. البته وقتی کار تمام شد نتوانستم آن را در نمایشگاه ارائه دهم. برمیگردم به سوال شما که درباره سهم ادبیات در نقاشیهای من پرسیده بودید. میتوانم در این ارتباط بگویم ادبیات و نقاشی از گذشتههای دور تاکنون در کار من گره خورده است.
باز هم از ادبیات در خلق آثارتان بهره خواهید گرفت؟
بله. هماکنون مشغول کار روی مجموعه آثار کالیگرافی هستم و خط کوفی را زیربنای آثار این مجموعه قرار دادهام. چون خط کوفی همانطور که گفتم زیباییها و پتانسیلهای زیادی برای کار دارد. در این مجموعه، شکل خط برایم خیلی مهم است.
مشغول چه کارهای دیگری در حوزه نقاشی هستید؟
در برههای از زمان روی موضوع عشایر کار میکردم که امروز هم مشغول ادامه دادن همین کار هستم. در کنار آن به ارائه آثاری با مضمون شبهای طالقان مشغول هستم. سعی کردهام نور مهتاب را در این تابلوها تصویر کنم. در عین حال مدتی پیش به کویر مصر ایران سفری داشتهام. این کویر فارغ از زیباییهای فراوان و درختان گز توانسته منبع الهام من برای تصویر کردن کارهای تازهتر شود.
از مولفههای مهم هنر شما در عرصه تجسمی تصویر کردن خانههای کاهگلی و روستایی بوده است. آیا میتوان دلبستگی شما به این مضامین در نقاشی را زادگاهتان در طالقان و نوع بافت زندگی در این منطقه دانست؟ و اصولا فکر میکنید هنرمند به هرحال چقدر از محیط زندگی خود الهام میگیرد؟
ببینید، وقتی من کار نقاشی کتابهای درسی را شروع کردم به این نتیجه رسیدم که باید در کتابهای درسی به فراخور موضوع، نشانههایی از فضا و محیط ایرانی ارائه دهم. روی این اصل سفرهای زیادی به طالقان میکردم و به نقاشی در این منطقه میپرداختم. دلیل سفرم به طالقان این بود که از نزدیک شکل و شمایل بچههای روستایی یا لباسهایی که میپوشیدند یا کارهایی که میکردند مثل علفچینی یا خرمنچینی را از نزدیک ببینم تا بتوانم به نقاشی کردن این مضامین در کتابهای درسی بپردازم. آنهایی که تصاویری که کشیدهام را در کتابهای درسی سالها پیش به خاطر دارند، بخوبی میتوانند متوجه این نکته شوند که نقاشی درس «حسنک کجایی» دقیقا همان بچهای است که در طالقان دیده بودمش. بنابراین طالقان در عرصه نقاشی به من کمک زیادی کرد تا بتوانم به مدد سبک و سیاق خود و استفاده از المانهای ایرانی در کتابهای درسی به ارائه اثر بپردازم.
آقای کلانتری! معماری بناهای ایرانی در نقاشیهای شما از گذشته تا امروز دارای جایگاه خاصی بوده است. چنانچه در اغلب آثار شما دلبستگی تصویر کردن حیاطهای مفروش یا حوضهای فیروزهای و طاقهای گنبدی به چشم میخورد. این انگیزهها از کجا نشات گرفت؟
در دانشگاه طراحی معماری را تدریس میکردم و در جریان سفرهایی که با دانشجویان به مناطق کویر یزد، کاشان و ارگ بم داشتم، با کویر و نوع معماری آن مانوس شدم. به قدری با این چشمانداز ارتباط برقرار میکردم که بعد از مدتی تبدیل به بخشی از کارهایم شد، البته در کنار تصویر کردن نشانههای کویری، به زندگی عشایر هم پرداختم و تابلوهای زیادی در این باره ارائه دادم. از اینها گذشته، احساس کردم آنچه میتواند نقش بیشتری در تشخص کاری من داشته باشد، استفاده از ماده کاهگل است.
صحبت از طرح نقاشی کتابهای درسی شد. وضعیت تصاویر کتابهای درسی را چطور ارزیابی میکنید؟
به طور کلی در سرزمینی زندگی میکنیم که هیچ نسلی نتوانسته تجربه خودش را به نسلهای بعد منتقل سازد. متاسفانه کاری که من و دیگر همکارانم در زمینه تصاویر کتابهای درسی انجام دادیم هیچ وقت چندان مورد توجه واقع نشد. من سال ۱۹۶۰ برای گذراندن یک دوره مطالعاتی در این زمینه همراه چند هنرمند دیگر به آمریکا سفر کردیم. وقتی به ایران برگشتیم به فعالیت در این زمینه پرداختیم و کارهای زیادی انجام دادیم. نخستین نکتهای که در این سفر مطالعاتی آموختیم این بود که تصاویر در کتابهای درسی باید در نهایت خوشرویی طراحی شوند. درحالی که امروز شاید دیگر این مولفه رعایت نشود. یا مثلا شلختگیهایی در زمینه رنگ تصاویر وجود دارد که در برخی موارد رعایت نمیشود. به هرحال سالها گذشت تا سیاستگذاران فرهنگی به این صرافت افتادند که از ما چند نفر که در این عرصه فعالیت میکردیم تجلیل کنند یک لوح تقدیر نیز به من در این ارتباط اهدا شد. از ۲۵ سالگی طراحی کتابهای درسی را برعهده داشتم و حتی در این زمینه کتابهای تاریخ و جغرافی را نیز طراحی میکردم. اما متاسفانه همان طور که اشاره کردم، این کار هیچ وقت به آن شکلی که باید مورد توجه واقع نشد. با وجود این من از همان زمان هم ایمان داشتم کاری که من و همکارانم دراین زمینه انجام دادیم بسیار ارزشمند است. به ویژه درباره طراحی کتابهای تاریخ که سعی میکردیم این طراحیها در نهایت وسواس انجام شود. به خاطرم هست در سفری که چند سال پیش به کازرون داشتم، زنگ مدرسهای خورده بود و کتاب جغرافی در دست چند دانشآموز بود. دوستم به بچههای مدرسه گفت: میدانید نقاشیهای این کتاب را این آقا ـ یعنی من ـ کشیده است؟ در نگاه این بچهها تحسینی بود که برای من از هر تقدیری بالاتر بود.
شما جزو هنرمندان پیشکسوتی هستید که در دهه ۵۰ به همراه هنرمندانی چون حسین زندهرودی، پرویز تناولی، فرامرز پیلارام و… با ورود به مکتب سقاخانهای آثار درخشانی را ارائه دادید. به نظر شما چرا فعالیت دراین حیطه در سالهای بعد از سوی هنرمندان این مکتب ادامه نیافت یا اگر هم ادامه داشت کمرنگ بود؟
فراموش نکنید که من با ۱۳ سال تاخیر به جمع نقاشان مکتب سقاخانه پیوستم. یعنی پیش از ورود من به این حیطه هنرمندانی بودند که به ارائه اثر در این زمینه میپرداختند. اما آشناییام با مکتب سقاخانه به تدریس در دانشگاه برمیگشت. در آن زمان شاگردی داشتم که میخواست درباره جریانهای مدرن هنر در ایران کار کند و من درباره مکتب سقاخانهای به او توضیح دادم. بعد به این نتیجه رسیدم که با استفاده ا ز پاسپارتوی کاهگلی خود در این مکتب وارد شوم و کار کنم. اما درباره سوال شما باید اضافه کنم در سالهای اخیر به تناسب موضوعی کارهایی در قالب مکتب سقاخانهای انجام دادهام. مکتب سقاخانهای از منظر منتقدان، عرصه تجسمی مهمترین جریان هنری ایران به شمار میرود و نقاشان معاصر در آن دهه هریک به شیوه خاص خود در این مکتب طبعآزمایی کردند. بعضی از هنرمندان مثل فرامرز پیلارام از منظر کالیگرافی دراین حوزه کار کردند. حسین زندهرودی روی طلسمها و از منظر کالیگرافی کار کرد.
پرویز تناولی از منظر حجم به این حیطه وارد شد و من هم به مدد پاسپارتوی کاهگلی خودم در این مکتب کار کردم. صرف نظر از این مساله معتقدم هنر در دهههای ۴۰ و ۵۰ به بالندگی و رشد رسید. در آن سالها خاصه دهه ۴۰، بسیاری از فارغالتحصیلان دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران به اروپا سفر کردند و در مراجعت، تجربههای مدرن خود را در عرصههای مختلف هنر تجسمی در قالبهای گوناگون خلق میکردند؛ بنابراین میراث هنرمندان دهه ۴۰ به نوعی باشکوه و اهمیت تلقی میشود. نقاشی معاصر ایران در آن برهه به ۳ دوره هنرمندان نسل اول، نسل دوم و سوم نسل چهارم همان نسل پس از انقلاب تقسیم شد و به نظرم با کسب و تجارب مختلف خوب کار کرده است.
به نظرشما تاریخ مصرف استفاده از یک شیوه یا سبک درعرصه هنرهای تجسمی چقدراست؟ اصلا میتوان تاریخ مصرفی برای یک سبک قائل شد؟
من دراین زمینه صاحب نظر نیستم و نمیتوانم نظر قطعی بدهم. اما تصور میکنم هر سبکی جای خودش را دارد. به عنوان مثال اگر به تاریخ هنر نگاه کنید متوجه میشوید که در دورهای، امپرسیونیستها آمدند. بعد از آنها فویسمها و در برههای هم اکسپرسیونیستها و هریک از اینها در قاب خودشان دیده شدند. هنوز ممکن است وقتی به موزهای در اروپا یا آمریکا میروید مجموعهای از آثار سبکهایی که به آنها اشاره کردم، مشاهده کنید.
فکر میکنید هماکنون جریان هنر معاصر بین هنرمندان جوان و دانشجویان دانشگاههای هنر چگونه است؟
درباره شرایط کنونی دانشگاههای هنر اطلاعات چندانی ندارم. اما معتقدم جریان هنر معاصر در جوانان نیرومند است. ویژگی هنرمندان جوان امروز این است که با جهان نفس میکشند. در واقع این نسل بخوبی میدانند که آثار خود را چطور در نمایشگاههای جهانی عرضه کنند. نمونهاش هم حراجیهایی است که نشان میدهد ایران میان همسایگان خاورمیانه آثار چشمگیرتری ارائه داده است. به عنوان مثال نقاش جوانی به نام محبعلی را میشناسم که کارهای زیبایی انجام میدهد. نه تنها او بلکه بسیاری از هنرمندان جوان هستند که امروز درعرصه تجسمی عملکردهای مطلوبی انجام دادهاند. به طوری که میتوان گفت هنر ایران امروز از پاکستان و عراق و حتی ترکیه که یک پایش در اروپاست نیز پیشتر است. در عین حال، نیرومندترین جریان در هنر ما در حال حاضر در هنر مفهومی نهفته است. نقاشان امروز سعی میکنند به مقوله محتوا و مفهوم بپردازند.
شنیدهام قرار است آثارتان در یک نمایشگاه گروهی در آمریکا به نمایش گذاشته شود.
بله. این یک نمایشگاه گروهی است که قرار است من نیز در آن یک اثر خود را به معرض دید مخاطبان بگذارم. در این تابلو من به نقش زن در نظام کوچ اشاره کردهام. به نظر میآید که زن عشایر علاوه براین که پا به پای مردان در اموری چون گلهداری شرکت میکند، کار بالاتری نیز انجام میدهد و آن بافتن است. به بیان سادهتر، زن عشایری همهاش بافته و بافته است و مجموعه دستبافتهای عشایری بخوبی گواه این ادعاست. میتوان گفت خورشید آریایی سالهاست که بر روی دستبافتهای عشایری میدرخشد. نکته جالب این است که زنان عشایر، میراث قوم خود را در قالب این دستبافتها منتقل ساختهاند. مساله دیگری که دراین باره وجود دارد این است که هر بافت ویژگیهای منحصر به خود را دارد. به عنوان مثال یک فرش قشقایی با بختیاری و ترکمن فرق دارد. به هرحال از آنجایی که من همواره به نقش کردن عناصر بومی و میراث فرهنگی کشورم وفادار بودهام، نمادهای بومی نقش مخصوصی را در آثار من ایفا میکنند و خوشحالم که یک نقاش ایرانی هستم و میتوانم این مولفهها را در آثارم منعکس کنم.
خاطرم هست چند سال پیش نمایشگاهی از آثار شما با مضامین ضدجنگ به مناسبت گردهمایی اسکان بشر در چین برگزار شد. این درحالی است که شما پیشتر نیز در مقر سازمان ملل نایروبی اثری با عنوان «شهر ایرانی از نگاه نقاش ایرانی» در ابعاد سه متر را تجربه کرده بودید. اگر ممکن است درباره آثار ضدجنگتان درآن نمایشگاه توضیح دهید؟
مسالهای که در این میان وجود دارد این است که ما نیز مانند سایر کشورها همواره نیازمند داد و ستدهای فرهنگی با کشورهای دیگر هستیم و همگام شدن با جریانهای جهانی تقریبا امری اجتنابناپذیر است. ضمن این که عملکردهای موفقیتآمیز هنرمندان بویژه در عرصه تجسمی به مناسبتهای مختلف یا به فراخور جشنوارههایی که در کشورهای مختلف برگزار شده میتواند نقطه درخشانی در هنر ما محسوب شود و نقش ایران را از نقطه نظر هنری در سطوح بینالمللی ارتقا دهد.
روی این اصل اعتقاد دارم ما در بعضی زمینهها واقعا با جهان نفس میکشیم و زندهایم. این مساله برای من نقاش اهمیت ویژهای دارد. نمایشگاهی که شما به آن اشاره کردید، چهارمین گردهمایی چین بود. در این گردهمایی که درباره منطقه خاورمیانه مانند ایران، عراق و افغانستان بود، طراحان و پژوهشگران مسائل شهری از اقصی نقاط جهان گردهم آمدند. آثار من در نمایشگاهی که در کنار این گردهمایی برگزار شد، به نوعی درصدد نکوهش این پدیده جهانی برآمد.
کمی درباره موضوع آثاری که به نمایش گذاشتید هم توضیح دهید.
در واقع، من در یکی دو اثر اول، تمام ذهن خود را متوجه جنگ ایران و عراق کرده بودم، اما بتدریج که جلو رفتم متوجه شدم فاجعه میتواند تنها متوجه ایران نباشد و در همه جای دنیا اتفاق بیفتد. چنانچه در عراق و افغانستان به وقوع پیوست. در واقع سعی کردم به تابلوهای خود در این نمایشگاه نگاهی منطقهای ببخشیم. اما به هر حال، هدف اصلی من انعکاس دغدغههای جنگ و تبعات آن در هر جای جهان است و به طور کلی در هفت اثری که در این نمایشگاه ارائه کردهام، تلاش کردم به آسیبشناسی پدیدههای جنگ و تبعات آن بپردازم.