نیکی کریمی : زنی که از حرکت باز نمیایستد!
نیکی کریمی در فیلم «سوت پایان» با حفظ دغدغهمندی که نسبت به زنان و روابط آنها با مردان مقابلشان و جامعه دارد، به سمت و سوی یک درام بیرونیتر میرود.
نیکی کریمی در فیلم «سوت پایان» یک گام متعادل به سوی مخاطبی برمیدارد که او را نه یک چهره گیشهپسند صرف بلکه به عنوان بازیگر- کارگردانی صاحبدغدغه میشناسد که این مسیر را به آرامی طی کرده است.
کریمی از معدود بازیگران و چه بسا تنها بازیگر- کارگردان زن سینمای ایران باشد که منطقی با چهره و شهرت خود برخورد کرد و کارنامهاش را در بازیگری با طمأنینه و حضور در فیلمهای کارگردانان صاحبتفکر رنگین کرد.
در همین مقاطع بود که او با قدم گذاشتن در جرگه فیلمسازی خود را وارد آزمون و خطایی جدید کرد و نشان داد دغدغهای فراتر از شهرت به سبک و سیاق بازیگران خوشچهره دارد.
هرچند میتوان دغدغهمندی او را به مسائل زنان، اجتماع، روابط انسانی و … به سینماگران دیگر هم نسبت داد، اما ویژگی که آنها را مخصوص به خودش میکند نوع این نگاه است که در هر فیلم تکرار نشده بلکه وجوهی جدید پیدا کرده است.
«یک شب»، «چند روز بعد» و «سوت پایان» حاصل همین دغدغهمندی با نوع نگاه خاص کریمی هستند که در هر فیلم نمودی خاص پیدا کرده و نمیتوان آنها را تکرار محض یک سری حرفها و شعارهای تکراری محسوب کرد.
هرچند دو فیلم اول نگاهی درونگرایانه به موقعیت زن در جامعه و بخصوص رابطه با مردان داشتند و این مضمون را بر بستری ساکن با حداقل کنش و واکنش و حضور شخصیتهای مکمل مطرح میکردند، اما به خوبی میتوان نگاه متعادل و به دور از جنجال و شعار را در «چند روز بعد» تشخیص داد.
در این فیلم همه مردان به یک چوب زده نمیشوند و در واقع شهرزاد دانسته وارد یک مثلث عشقی شده و حالا هم بر سر دو راهی انتخاب با خودش است نه با دیگری؛ اینکه آیا میخواهد نفر دوم بماند یا نه؟
همین کشمکشهای درونی است که این فیلم را تبدیل به فیلمی شخصی میکند که در نوع خود اثری موفق است که در سکوت و سکون یک جنگ عظیم را درون شهرزاد به تصویر میکشد.
در «سوت پایان» نیکی کریمی با حفظ دغدغهمندی که نسبت به زنان و روابط آنها با مردان مقابلشان و جامعه دارد، به سمت و سوی یک درام بیرونیتر میرود که این انتخاب، شخصیتها، مسائل و مناسباتشان را معمولی تر و ملموس تر میکند.
قهرمان فیلم زنی است به نام سحر که زندگی به ظاهر متعارفی دارد و با شوهرش هم مشکل و مسئله حادی ندارد. با درک همین تفاوتها در جنس و بافت قصه است که کریمی با هوشمندی به سمت و سوی یک قصه پر کشش با ضربالاجل زمانی رفته که همه این نکات با خط قصه دختر بازیگری که مادرش زندانی است و ۲۰ روز تا اعدام فاصله دارد، تأمین شده است.
هرچند این بار قهرمان زن از وجه بیرونی کنشمندتر از دو فیلم قبلی کریمی است اما زنجیره اتصالی که میتواند این سه فیلم را در راستای یک دغدغهمندی مشترک قرار دهد که به تدریج عمیق شده، این است که زن همچنان عاجز از ایجاد تغییر در شرایط و محیط اطرافش است.
با اینهمه سحر دست از تلاش هرچند بیحاصل برنمیدارد و در نهایت با اینکه نتوانسته جلوی فاجعه را بگیرد اما ایستادگی تا آخرین گام او را در جایگاهی متفاوت حداقل از نقطه نظر خودش قرار میدهد.
همین تغییر و تثبیت در جایگاهی جدید است که شوهرش را وامیدارد در موقعیت پایانی که سحر در هم شکسته از صحنه اعدام بازگشته، قید کار و همه چیز را بزند و کنارش بماند؛ نوعی حس احترام همراه با شرمساری از همراهی نکردن با سحر.
در این فیلم با ارتقا و عمق پیدا کردن نوع نگاه نیکی کریمی به اجتماع، زنان و مردان نوعی نگاه انسانی به هر شخصیت در موقعیت خاص خودش وجود دارد که باعث میشود مخاطب از قضاوت کردن در لحظه فاصله بگیرد و … علاقمندان به آثار مستقل این بازیگر- فیلمساز به دیدن فیلم بعدیاش مشتاقتر شوند.