نگاهی به نمایش «معرکه اهل طرب» به کارگردانی «رهام مخدومی»
سیاه مشکلگشاست…!
نمایش سیاهبازی ریشه در فرهنگ کهن ما دارد و به همین نسبت، بنیانگذاران و فعالان آن از کهنسالان و پیشکسوتان نسل گذشتهاند؛ افرادی که امروز دیگر چنانکه سیاهبازی ارج و قرب گذشتهاش را از دست داده، به سایه رفتهاند و حسرت بازگشت به صحنه و اجرای دوبارۀ نمایشهایی از این دست برای آنها و هوادارانشان به رویایی دور از دسترس بدل گشته است.در این میان وقتی یک گروه جوان تئاتر پا به چنین میدانی میگذارند، صرف نظر از ارزش کار ستایشبرانگیزی که میکنند، دست به ریسک و تلاش خطیری میزنند که اندکی غفلت و بیتجربگی در آن میتواند آنها را مضحکۀ خاص و عام و برای همیشه از گود نمایش خارج کند.در چنین شرایطی، گروه نمایش «زندگی» در دومین تجربه سیاهبازی خود با موفقیتی دیگر، اثبات میکند که تمام ابعاد اینگونه نمایشی را میشناسد و حتی جوانی بازیگران گروه و کارگردان، سبب رسیدن آسیب و لطمهای به ساختار نمایش نمیشود.
«رهام مخدومی» که پیشتر «حقههای مبارک» را نیز در همین سبک و سیاق به صحنه برده و با اقبال عمومی مواجه شده بود،اینجا نیز با همان گروه سابق، «معرکۀ اهل طرب» را در معرض دید و قضاوت تماشاگر گذاشته که البته با توجه به استقبال پرشور مخاطب طی چند اجرای نخست، به نظر میرسد کارگردان بار دیگر توانسته برگ برندۀ دیگری در حوزه نمایشهای سیاهبازی رو کند.خوبی نمایشهای مخدومی و شیوۀ کارگردانیاش، پرهیز از افتادن به ورطه کسالتبار شکل سنتی چنین نمایشهایی است
سیاه مشکلگشاست…!
نمایش سیاهبازی ریشه در فرهنگ کهن ما دارد و به همین نسبت، بنیانگذاران و فعالان آن از کهنسالان و پیشکسوتان نسل گذشتهاند؛ افرادی که امروز دیگر چنانکه سیاهبازی ارج و قرب گذشتهاش را از دست داده، به سایه رفتهاند و حسرت بازگشت به صحنه و اجرای دوبارۀ نمایشهایی از این دست برای آنها و هوادارانشان به رویایی دور از دسترس بدل گشته است.در این میان وقتی یک گروه جوان تئاتر پا به چنین میدانی میگذارند، صرف نظر از ارزش کار ستایشبرانگیزی که میکنند، دست به ریسک و تلاش خطیری میزنند که اندکی غفلت و بیتجربگی در آن میتواند آنها را مضحکۀ خاص و عام و برای همیشه از گود نمایش خارج کند.در چنین شرایطی، گروه نمایش «زندگی» در دومین تجربه سیاهبازی خود با موفقیتی دیگر، اثبات میکند که تمام ابعاد اینگونه نمایشی را میشناسد و حتی جوانی بازیگران گروه و کارگردان، سبب رسیدن آسیب و لطمهای به ساختار نمایش نمیشود.
«رهام مخدومی» که پیشتر «حقههای مبارک» را نیز در همین سبک و سیاق به صحنه برده و با اقبال عمومی مواجه شده بود،اینجا نیز با همان گروه سابق، «معرکۀ اهل طرب» را در معرض دید و قضاوت تماشاگر گذاشته که البته با توجه به استقبال پرشور مخاطب طی چند اجرای نخست، به نظر میرسد کارگردان بار دیگر توانسته برگ برندۀ دیگری در حوزه نمایشهای سیاهبازی رو کند.خوبی نمایشهای مخدومی و شیوۀ کارگردانیاش، پرهیز از افتادن به ورطه کسالتبار شکل سنتی چنین نمایشهایی است. او عملا در روایت و به کارگیری بازیگران و نقشها، با پاسکاریهای بیانی و بدنی و فضاسازی مدرن،نقش سیاه را از مرکز توجه تماشاگر دور میکند و از او میخواهد به همان اندازه کاراکترهای دیگر را ببیند. اینگونه است که بساط سیاهبازی او، شکلی جذاب و مفرح و ریتمی تند به خود میگیرد و مخاطب متوجه گذشت ۹۰ دقیقه زمان نمایش نمیشود و یکسره به داستان، دیالوگها و موقعیتها میخندد. جای خوشبختی است که به دلیل ذهن تصویرپردازانۀ مخدومی، او از پرگوییهای بیجا در نمایش پرهیز میکند و به جای روایت صرف با دیالوگهایی که منجر به خندۀ تماشاگر میشود، در نمایش خود به تصویرسازی رو میکند و لحظاتی دیدنی و کارتونی میآفریند که به یقین این تصاویر مضحک، خندۀ بیشتری از مخاطب میگیرد تا شیوه بیان دیالوگها و خود جملهها. دقت کنید که حتی شخصیت کریم/ الماس (میثم یوسفی) هم در همان پرده نخست، خطاب به غلام/حاجی (سامان دارابی) اشاره مستقیمی دارد به این نکته که آنها تلاش میکنند تماشاگر بیشتر ببیند تا بشنود. نمونه خوب و موفق دستیابی به چنین هدفی، صحنهای است که حاجی به الماس امر میکند از کنار آن زن غریبه بلند شود ولی برعکس، این زن غریبه است که برمیخیزد و حاجی برای برآوردن مقصود خویش، در نهایت پا روی شانه زن میگذارد تا دوباره بلند نشود!
مجموعه بازیهای بازیگران کار نیز کاملا هماهنگ با کیفیت کارگردانی مخدومی است. گرچه به روشنی پیداست برخی لحظات و مزهپرانیها، ناشی از ویژگی ذاتی کارهای سیاهبازی در فرصتهای آنی و بداههپردازی نمایشگران ساخته و اجرا میشوند.هرچند که حتی این بداههسازیها، تحت نظر و کنترل کارگردان و برآمده از دل تمرینهاست.
مخدومی از کلیشههای موجود در متن نمایشنامۀ «روحالله ایرجی»، به بهترین شکل ممکن استفاده میکند. کاراکترهای تکراری حاجی و زنحاجی،شُلی و زنپوش و سیاه در «معرکه…»، شکلی امروزی و متفاوت، جدا از قالب آشنای ذهن مخاطب دارند.
اینجا حاجی به سادگی خام حرفهای الماس نمیشود یا اگر هم با دسیسههای او فریب بخورد،خیلی زود دوزاریاش میافتد و دوباره همان طریق خود را در پیش میگیرد. اشکال کار اینجاست که در میان اینهمه بامزگی شخصیتهای دیگر، خوشمزگیهای سیاه گم میشود و چندان که باید، به چشم نمیآید. تنها در لحظاتی که الماس میزند زیر آواز یا قر و قمیش میآید، توجه تماشاگر را به خود جلب میکند. با این همه، چه در نمایش «معرکه…» و چه هر سیاهبازی دیگری، شخصیتهای پیشبرنده داستان، با وجود تمام نمکشان،زیر چتر سرخ شخصیت زیرک و دوستداشتنی «سیاه» است که به چشم میآیند و در واقع،در تعامل با او و بدهبستانهای طنزآلود و کمیکی که با هم دارند،شیرین و خندهدار جلوه میکنند.
رهام مخدومی قرار نیست صرفا به عنوان یک کارگردان فعال و همیشگی در عرصه نمایش روحوضی شناخته شود.خودش و گروهش،همگی تجربههایی در ژانرهای دیگر نیز در کارنامهشان دارند ولی وقتی با کارهای سیاهبازی بر صحنه ظاهر میشوند،آنچه بیش از هر چیزـحتی تجربیات مکرر آنها در سیاهبازیـجلب توجه میکند، علاقه، پشتکار، خلاقیت و ماندگاری گروه نمایش «زندگی» در این ژانر باستانی و ایرانی هنر نمایش است.
در حالیکه اغلب کارگردانهای جوان و حتی بعضا کهنهکاران اسم و رسمدار، رویکردی افراطی به ساخت نمایش بر اساس متون فرنگی یا اقتباس از آثار جهانی یافتهاند،میتوان تلاش مخدومی و گروهش را در زنده نگهداشتن نمایشهای سنتی و کهن ایرانی، حرکتی ستودنی و شایسته احترام ارزیابی کرد.شاید چنانکه در «معرکه اهل طرب»، الماس میخواند «سیاه مشکلگشاست، کی میگه نه؟!»، در کورسوی رو به خاموشی وادی تئاتر نیز، به صحنهبردن و حفظ و احیا و اجرای نمایشهای سیاهبازی، یگانهراه ایجاد میل و علاقه در تماشاگران برای ورود به سالنهای کمرونق تئاتر و مشکلگشایی از سالنهای نسبتا خالی نمایش باشد.
امید که چنین باد.