نگاهی به فیلم «مرهم»
بیا و این دل شکسته را مرهم باش
گاهی اوقات آخرین ساخته یک کارگردان صاحب نام آنقدر کامل هست که آثاری مانند “تیغ زن” و “هوو” را در حد یک شوخی در کارنامه کاری او بدانیم. “مرهم” علیرضا داود نژاد آخرین اثر و کاملترین فیلم کارنامه کاری او به حساب میآید. داودنژاد به نوعی مشکلات جاری در زندگی جوانان را در فیلمهای “مصائب شیرین” و “بچههای بد” تصویر کرده بود. اما آخرین ساخته او نه تنها به زندگی نسل جوان و مشکلاتشان میپردازد بلکه بی پرده تصاویری مستند گونه را از درد مدرن جامعه معاصر امروز روایت میکند: اعتیاد مدرن نسل جوان.
داودنژاد با تبحر خاصی فیلم نامه روان اثرش را به رشته تحریر درآورده است. به همین دلیل فیلم در عین سادگی روایتی قوی را با کاراکترهای شناسنامه دارش بر پرده تصویر کرده است.
دوربین کنجکاو داودنژاد همانقدر که در تصویر حقیتهای خفته در گوشه و کنار شهر صادق است، در پیاده سازی کاراکترهای جوان قصه وامدار حقیقت جاری جامعه است.
قصه از تضاد بین نسلها آغاز میشود. مادربزرگ و نوه (احترام حبیبیان و رضا داودنژاد) بر سر اختلاف نظرهای مالی بر سر میز صبحانه نزاع لفظی دارند. داودنژاد با مهارت، تفاوت دیدگاه دو مادربزرگ دارا و ندار را در این فیلم نشان داده است. یکی با همه دارایش بر سر مسائل مالی با نوه اش مشاجره دارد و دیگری با همه نداریش پس اندازش را خرج اعتیاد نوه میکند.
بیا و این دل شکسته را مرهم باش
گاهی اوقات آخرین ساخته یک کارگردان صاحب نام آنقدر کامل هست که آثاری مانند “تیغ زن” و “هوو” را در حد یک شوخی در کارنامه کاری او بدانیم. “مرهم” علیرضا داود نژاد آخرین اثر و کاملترین فیلم کارنامه کاری او به حساب میآید. داودنژاد به نوعی مشکلات جاری در زندگی جوانان را در فیلمهای “مصائب شیرین” و “بچههای بد” تصویر کرده بود. اما آخرین ساخته او نه تنها به زندگی نسل جوان و مشکلاتشان میپردازد بلکه بی پرده تصاویری مستند گونه را از درد مدرن جامعه معاصر امروز روایت میکند: اعتیاد مدرن نسل جوان.
داودنژاد با تبحر خاصی فیلم نامه روان اثرش را به رشته تحریر درآورده است. به همین دلیل فیلم در عین سادگی روایتی قوی را با کاراکترهای شناسنامه دارش بر پرده تصویر کرده است.
دوربین کنجکاو داودنژاد همانقدر که در تصویر حقیتهای خفته در گوشه و کنار شهر صادق است، در پیاده سازی کاراکترهای جوان قصه وامدار حقیقت جاری جامعه است.
قصه از تضاد بین نسلها آغاز میشود. مادربزرگ و نوه (احترام حبیبیان و رضا داودنژاد) بر سر اختلاف نظرهای مالی بر سر میز صبحانه نزاع لفظی دارند. داودنژاد با مهارت، تفاوت دیدگاه دو مادربزرگ دارا و ندار را در این فیلم نشان داده است. یکی با همه دارایش بر سر مسائل مالی با نوه اش مشاجره دارد و دیگری با همه نداریش پس اندازش را خرج اعتیاد نوه میکند.
داودنژاد در سکانسهای بعد همین تضاد آشکار بین نسل قدیم و جدید را با نشان دادن سنت گرایی خانواده پدری مریم نشان داده است. این پدر استحکام خانواده را در سنت گرایی صرف میداند و به همین دلیل مریم که عصیان کرده است لیاقت کمربند و حتی مرگ را دارد. تصویری دقیق و واقعیتگرا از حقیقت محض، سنت گرایی صرف طبقاتی از جامعه.
در این بین مریم که جایگاهی در خانواده سنتی خود ندارد، چاره ای جز فرار به سوی آغوش جامعه نخواهد داشت. آینده ای که او در کنار عشقی مدرن در ذهن تصویر کرده است، برای هر جوانی وسوسه انگیز است. اما در این بین مادربزرگ پیر او که در عین سالخوردگی، دیدگاه مدرنی به زندگی مریم دارد بر خلاف نگاه سنتی پدر که او را مستحق مرگ میداند راه ارتباطی با او را از طریق گوشی موبایل در آخرین لحظه حفظ میکند.
فیلم نه تنها در تصویر پارادوکس روابط بین مادربزرگ و نوه خوب عمل کرده است، بلکه با تصویر سازی اعتماد بین نسل قدیم و جدید سعی دارد فلسفه بین تفاوت نسلها را به تصویر بکشد که اتفاقا به شدت موفق است.
کاراکتر “عزیز” با بازی جذاب و دور از انتظار “کبری حسن زاده” یک آلترناتیو به تمام معناست. او با آن نگاههای به نم نشسته اش نماینده نسل گذشته است. اما داودنژاد با زیرکی چهره جدیدی از مادربزرگان سنتی ارائه داده است. شخصیت عزیز با همه تعصبی که در حفظ سنتهایش دارد به طرز شگفت انگیزی به روز است و در خاستگاه فردیش به جای نفی نسل جوان با او همقدم میشود. عزیز با کلان نگری به موضوع اعتیاد نگاه میکند و همانند یک روانشناس به دنبال ریشه مشکلات است. او در حالی که به شدت از نصیحت مادربزرگوار مریم چشم پوشی میکند هنوز خود را نیازمند نصیحت شدن میداند. داودنژاد با تصویر همراهی مادربزرگ و نوه جهت تهیه مواد مخدر نه تنها شیوه برخورد نسل گذشته را زیر سوال میبرد بلکه در پی نشان دادن راهکار رفع مشکل شکاف بین نسلهاست. دیدگاهی که کمترین اثرش تلنگری کوچک بر خانوادههایی است که تنها راه برخورد با جوانان کنجکاو این زمانه را در طرد شدن میدانند و لحظه ای برای درک و همراهی آنها تلاشی نمیکنند.
بازی طناز طباطبائی در خور توجه است. او با نشان دادن ترس و اضطراب مداومیکه در صورت و نگاهش جاری است از پس استیصال مریم برآمده است. رضا داودنژاد با آن چهره آرام و منطقی تصویر جدیدی از خود نشان داده است. تصویری که تا به حال در پشت کاراکترهای طنز و کلیشه پنهان شده بود.
دوربین کنجکاو داودنژاد در بیشتر سکانسها با لرزشهایش اضطراب جاری در فیلم را بیشتر به بیننده منتقل کرده است، همین امر و فیلم نامه خوب اثر ریتم فیلم را در بیشتر سکانسها حفظ کرده است.
فیلم در حالی روایت گر داستان تقابل سنت و مدرنیته است که به شدت سعی دارد شکاف بین نسل قدیم و جدید را زیر سوال ببرد . شکافی که گاهی تا فروپاشی نسل گذشته و حال پیش رفته است. کارگردان با انتخاب جسورانه لوکیشنهایش نه تنها در حاشیه به نحوه مصرف کردن شیشه پرداخته است بلکه با هوشیاری از معضلاتی که در زیر پوست این شهر جاری است، پرده برداشته است. تصویر انتخابی او از رپرهای معتاد و بیکار در حالی که بر بام تهران عمرشان را به بطالت میگذرانند، میتواند زنگ خطری باشد برای خانوادههایی که آزادی عمل کنترل نشده ای را به جوانانشان در زیر نام آزادی عطا میکنند. و همچنین تذکر مهم که سکوت در برابر این مشکلات نسل جوان نه تنها دردی را دوا نمیکند بلکه هر روز خیل بیشتری از جوانان را به سمت اعتیاد سوق خواهد داد.
داودنژاد در حالی فیلم را به پایان میبرد که مریم زخم خورده و تنها در حالی که به بلوغ فکری رسیده است به آغوش امن مادربزرگ پناه میبرد. رجعتی زیبا و عبرت انگیز به سمت ریشهها. یادآوری این نکته که درخت زندگی تنها با داشتن ریشههایش میتواند به بار بنشیند و اگرخانوادهها با پایبندی بر همه ارزشها درک درستی از دنیای جوانان امروز پیدا کنند و اعتماد و همدلی جوانان را کسب کنند شکاف بین نسلها با قبول دیدگا ههای جدید و منطقی نسل فعلی از بین خواهد رفت. زیرا:
هر کسی کو دور ماند از اصل خویش، باز جوید روزگار وصل خویش.