نگاهی به فیلمهای موردپسند نسل سومیهای قدیم
گاهی به پشت سرت نگاه کن
میگویند حافظه ناهوشیار ما پر است از خاطرهها و تجربهها و نشانههای قدیمی که ممکن است آنها را به یاد نیاوریم، ولی تاثیرشان بر رفتار و کلام و روابط ما غالب است. بعضی خاطرات آنقدر پررنگ و لعاب در یادها میمانند که به این راحتیها حافظه هوشیار ما را ترک نمیکنند، مثل فیلمهایی که روزگاری ما را به دنیای خیالی و وسوسهکننده خودشان میبردند.
فیلمهایی که در روزگار جوانی و نوجوانی میشدند تمام رویای ما، واقعیت ما و آرزوهای ما و حالا بخشی از خاطرات ما شدهاند. حالا از تماشای هر کدام آنها ۱۰ تا ۱۵ یا حتی ۲۰ سال میگذرد، اما شخصیتهای آنها هنوز برای ما زندهاند. هنوز تکیهکلامهایشان را تکرار میکنیم و جزئیاتشان برایمان پررنگ است. گاهی فکر میکنیم نسل جوان و نوجوان امروز ما نیز ۲۰ ـ ۱۵ یا حتی ۱۰ سال بعد فیلمهایی خواهند داشت که با یادآوری نامشان ذوق کنند و دلشان غنج برود؟! این گزارش گشت وگذاری است در گنجینه خاطرات سینمایی نسل سومیهای قدیم.
روزی روزگاری مهرجویی
سال ۱۳۶۸ اتفاقی در سینمای ایران رخ داد که هرگز از تاریخ سینمای ما پاک نخواهد شد. در کنار شاهکارهایی چون مادر حاتمی، خانه دوست کجاست کیارستمی، دندان مار کیمیایی و مسافران بیضایی، این هامون مهرجویی بود که توفانی در میان منتقدان به پا کرد.
گاهی به پشت سرت نگاه کن
میگویند حافظه ناهوشیار ما پر است از خاطرهها و تجربهها و نشانههای قدیمی که ممکن است آنها را به یاد نیاوریم، ولی تاثیرشان بر رفتار و کلام و روابط ما غالب است. بعضی خاطرات آنقدر پررنگ و لعاب در یادها میمانند که به این راحتیها حافظه هوشیار ما را ترک نمیکنند، مثل فیلمهایی که روزگاری ما را به دنیای خیالی و وسوسهکننده خودشان میبردند.
فیلمهایی که در روزگار جوانی و نوجوانی میشدند تمام رویای ما، واقعیت ما و آرزوهای ما و حالا بخشی از خاطرات ما شدهاند. حالا از تماشای هر کدام آنها ۱۰ تا ۱۵ یا حتی ۲۰ سال میگذرد، اما شخصیتهای آنها هنوز برای ما زندهاند. هنوز تکیهکلامهایشان را تکرار میکنیم و جزئیاتشان برایمان پررنگ است. گاهی فکر میکنیم نسل جوان و نوجوان امروز ما نیز ۲۰ ـ ۱۵ یا حتی ۱۰ سال بعد فیلمهایی خواهند داشت که با یادآوری نامشان ذوق کنند و دلشان غنج برود؟! این گزارش گشت وگذاری است در گنجینه خاطرات سینمایی نسل سومیهای قدیم.
روزی روزگاری مهرجویی
سال ۱۳۶۸ اتفاقی در سینمای ایران رخ داد که هرگز از تاریخ سینمای ما پاک نخواهد شد. در کنار شاهکارهایی چون مادر حاتمی، خانه دوست کجاست کیارستمی، دندان مار کیمیایی و مسافران بیضایی، این هامون مهرجویی بود که توفانی در میان منتقدان به پا کرد. فیلمی که از دوران خمودی و سادهانگاری مخاطب گذر کرد و پا به دوران جدید گذاشت. هامون نماد نسلی بود که رفتارهایش با نسل زمان خودش بسیار تفاوت داشت. نسلی که ادعای روشنفکری داشت و نسل دیگر برعکس پز ضدروشنفکری میداد.
کابوسزدگی هامون، هذیان گوییهای او، شلختگی پلانها، بههم ریختگی لوکیشن و… همه بازتاب تناقضهای شخصیتی و رفتاری نسل بحرانزده جامعه بعد از جنگ بود. ملغمهای از عرفان، عشق، عقل، مرید و مراد و…. نماد نسلی که دار و ندارش را خرج آرمانهایش کرده بود و حالا نمیدانست باید از چه پیروی کند. حفرههای روحی و سوالهای ذهنی هامون آنقدر به زبان مخاطب نزدیک بود که حالا بعد از گذشت ۲۰ سال از ساخت آن، در شرایطی که کمدیهای نازل روی پرده با تمام جلوهگریهای سخیفی که برای فتح گیشه انجام میدهند، نمیتوانند انتظار مخاطب را برآورده کنند و در عوض اکران تکسئانس هامون در ایام ماه مبارک رمضان، سال قبل با چنان استقبالی از سوی ۳ نسل روبهرو شد که فیلمسازهای ما را به فکر فرو برد. هامون چندین نسل را شیفته خود کرده. دهه پنجاهیها، شصتیها و حالا هفتادیها، همهشان انگار که خودشان را در آینه فیلم میبینند. اتفاقی که مهرجویی هرگز نتوانست بار دیگر چه با سنتوری و چه با آسمان محبوبش برای نسل حاضر تکرار کند.
ضیافتی برپا بود
دعوای مخالفان و موافقان کیمیایی را که بسپاریم به مباحث تخصصی سینمایی، ناگزیریم اعتراف کنیم کیمیایی یک حق بزرگ به گردن سینمای ما دارد. او همیشه در روزگار نارفیقی یادمان میاندازد که یک رفیق خوب در زندگی، میتواند چه معجزهای باشد یا در زمانی که هر کس بهتر فحش بدهد و گندهگویی کند، بالاتر از بقیه میایستد و یادمان میدهد عزت، شرف و افتخار در چیست. به هر حال قطعا ضیافت را به لحاظ ساختار فیلم و تکنیکهای سینمایی نمیتوان جزو برترین فیلمهای کارگردان آن به حساب آورد که قیصر، گوزنها، رضا موتوری و دندان مار و سلطان را در کارنامه کاریاش دارد، اما رنگ و بوی رفاقت در «ضیافت» پررنگتر از دیگر فیلمهای کیمیایی بود. ضیافت یک قهرمان نداشت، ۷ قهرمان داشت. ۷ دوست که سالها پیش قرار گذاشتهاند چند سال بعد در روز مشخصی بار دیگر در پاتوق همیشگیشان گرد هم بیایند. ضیافت جوانهای همنسل خودش را آنقدر ذوقزده کرد که یادمان میآید عهد و پیمان جوانهای فیلم، الگویی شد برای رفقای دبیرستانی و هممدرسهای آن روزگار که در آخرین روز مدرسه به رسم ضیافت، عهدی ببندند که چندین سال بعد دور هم جمع شوند و ضیافتی به راه بیندازند.
کدامشان اما این قرار را به یاد سپردند و عملی کردند، اما چندان مشخص نیست.
امروز کدام فیلم!؟
زمانی ریاضی، دورهای فیزیک، برههای پزشکی و خلاصه هر علمی که بگویید در فصلی، علم روز محسوب میشده و میشود. امروز هم میگویند جامعهشناسی علم روز است و ردپای آن بیش از همیشه در مباحث، عملکردها و تصمیمگیریها هویداست و بخصوص در هنر. وقتی رمز و راز ماندگاری یک فیلم را از دکتر «حمیدرضا صدر»، منتقد و جامعهشناس میپرسیم، میگوید: «فیلمهای مورد اشاره شما چند ویژگی دارند که آنها را تبدیل به فیلمهای جنجالبرانگیز زمان خود کرده یا از مسائلی گفتهاند که نیاز آن روز بوده یا به گونهای گفتهاند که مورد طلب و قبول مخاطب آن روز بوده یا گفتن آن به طور کلی ایجاد سوال کرده. این فیلمها در دوره خود میآیند و بنا به اقتضا، شرایط و تب و تاب آن روز مورد استقبال نسل جوان قرار میگیرند و بعد از اتمام تاریخ انقضایشان، از یاد میروند، اما فیلمی که با گذشت زمان رنگ کهنگی نمیگیرد و تاریخ مصرف ندارد فقط یک ویژگی دارد که آن را ماندگار میکند: پر کردن خلأ روحی و روانی مخاطب و ایجاد یک جریان یا موج نو. شما میبینید که بعد از نمایش یک فیلم پرطرفدار چه در اینجا و چه درهالیوود بسیاری از جوانها پیرو آموزههای آن فیلم میشوند. مدل مو، لباس، تکیهکلامها، موسیقیهایی که گوش میدهند و هر آنچه که در فیلم اتفاق میافتد. خیلی از کتابهایی که در هامون به آنها اشاره شد به چاپ چندم رسید. خیلی از جوانها برای اولینبار نام کی یرکه گور را در این فیلم شنیدند، خیلیها که در کهنهفروشیهای میدان انقلاب دنبال کتاب ذن وفن نگاهداشت موتورسیکلت میگشتند، تعریف آن را از حمید هامون شنیده بودند و…. اینها همه پرکردن همان حفرههاست و آبی که برای رفع تشنگی به دست مخاطب داده میشود. بههمین خاطر اگر این خلأها درست شناسایی شوند و از روی شانس و باری به هر جهت در فیلم اتفاق نیفتاده باشند، سالها بعد هم میتوانند همان تاثیر را داشته باشند. سالها بعد جامعهشناسها با نقد این فیلم میتوانند به دریافتهای جامعهشناختی از یک دوره برسند. اما شما بگویید امروز کدام فیلم است که به واقع براساس نیاز روحی مخاطب امروز ساخته شده باشد؟!»
عروس افخمی
سال ۱۳۷۰ بهروز افخمی با فیلم عروس کاری با سینمای ایران کرد که خیلیها معتقدند باید تاریخ سینمای ایران را به ۲ دوره قبل و بعد از ساخت عروس تقسیم کرد.
در پی سنتشکنی افخمی در روزهای بیستاره سینمای ما که سوپراستار در آن تعریفی نداشت، برای اولین بار کلوزآپهایی از چهره دختری جوان (نیکی کریمی) و سر و صورت اصلاح شده و مرتب ابوالفضل پورعرب، نوید تولد اولین سوپراستارهای سینمای بعد از انقلاب را داد. اتفاقی که به تسخیر گیشهها و صفهای طولانی پشت در سینماهای نمایشدهنده فیلم انجامید. جدا از بحث ستارهسازی، افخمی در داستان نیز هوشمندانه عمل کرده بود. او همان داستان تکراری، اما جذاب و رویایی پسر فقیر و دختر پولدار را با رنگ و بویی از مسائل اجتماعی آن دوران روایت کرد. اگرچه داستان گوشزد میکرد که جریان طبیعی زندگی انسانی، معصومیت او را به هم میریزد، اما مخاطب در تمام طول فیلم احساس نمیکند، دارد نصیحت میشنود. به هر حال افخمی توانست با عروسش، شوق یادآوری روزهای اکران و تماشای آن را برای سینما دوستان زنده نگه دارد.
شوکران، مرسدس و چند داستان دیگر…
بعد از اینها، در سال ۱۳۷۷ بار دیگر افخمی توانست با شوکران تبدیل به پدیده دهه ۷۰ سینمای ایران شود. عبور از خط قرمزها، ورود به چالشهای اخلاقی و گذر از محدودههای مگو، فیلم را تبدیل به یکی از جنجالبرانگیزترین فیلمهای سینمای ایران کرد و از طرفی روایت کلاسیک فیلم، ایجاد تعلیق و پرداخت یک درام قدرتمند اجتماعی، توانست شوکران را از قالب یک فیلم تاریخ مصرفدار دربیاورد.
بعد از آن دختران انتظار، شیدا، مرسدس، سگکشی، اعتراض، شام آخر و… هر کدام با استقبال خوبی از طرف نسل جوان روزگار خودشان روبهرو شدند و آوازه بسیاری از آنها آنقدر پیچید که حتی جوانهای امروز هم به دنبال نسخههای کپی شده آنها میگردند.
هرچه از دهه ۷۰، فاصله میگیریم و به دهه ۹۰ نزدیک میشویم، غیر از یکی دو فیلم از اصغر فرهادی نام دیگری به ذهنمان نمیرسد که برای نسلهای بعد ماندگار شود و خاطرهانگیز. همانطور که مجید مجیدی در جایی گفته است: «پدر و مادرهای ما به ما چیزهای زیادی میآموختند، اما واقعیت این است که ما چیز زیادی به فرزندانمان نیاموختهایم که حالا از آنها توقع زیادی داشته باشیم.»