رمز عبور خود را فراموش کرده اید؟

By registering with this blog you are also agreeing to receive email notifications for new posts but you can unsubscribe at anytime.


رمز عبور به ایمیل شما ارسال خواهد شد.


کانال رسمی سایت تفریحی

دکه سایت


نظر سنجی

نظرسنجی

به نظر شما کدام سریال امسال ماه رمضان بهتر است؟

Loading ... Loading ...

کلیپ روز




logo-samandehi

تصاویری از فرش قرمز اختصاصی برای بازیگران دیر رسیده در جشنواره فجر

عکس از جشن تولد ۳۸ سالگی آزاده صمدی

مصاحبه از زندگی شخصی امیرحسین مدرس و همسر دومش

عکس همسر آزاده نامداری و دخترش گندم

عکس جدید مهناز افشار و دخترش لینانا

نامه عسل پورحیدری در شبکه اجتماعی پس از خاکسپاری پدر

عکسی جالب از تینا آخوندتبار با دستکش بوکس در حال ورزش

تصاویر تبلیغاتی الیکا عبدالرزاقی و همسرش امین زندگانی

رتبه بدهید:

نویسندگان عشق فوتبال!

علاقه به فوتبال نه سن و سال می‌شناسد و نه سمت و توانایی، خیلی‌ها از چهره‌های عالم سیاست، ادبیات یا سینما عاشق فوتبال هستند و بیشتر از مردم عادی این ورزش و ماجراهای آن را دنبال می‌کنند.
این هفته به مناسبت جام جهانی فوتبال و گرم شدن رقابت‌های آن به سراغ چهره‌های ادبی که عاشق این ورزش پر طرفدار هستند رفته‌ایم تا بفهمیم امثال یوسا و کامو ساراماگو و… که از چهره‌های مطرح دنیای ادبیات هستند چه نظری در مورد این ورزش هیجان انگیز دارند.
جام‌جهانی امسال البته با مرگ یکی از این نویسنده‌های طرفدار فوتبال هم همراه شد. ژوزه ساراماگو در همین ایام با زندگی خداحافظی کرد و هنر نمایی فوتبالیست‌های پرتغالی را در این جام ندید.
پول در برابر شوق فوتبال هیچ است
یوسا یکی از آن عشق فوتبال‌هاست. این نویسنده مشهور آمریکای لاتین که بیش از هر چیز به سیاست علاقه دارد و در داستان‌هایش به اشکال مختلف، وضعیت سیاسی آمریکای لاتین را بازتاب می‌دهد، به چیزهای دیگری هم که بر فرهنگ آمریکای لاتین تاثیر می‌گذارند، اهمیت می‌دهد. به همین دلیل نباید تعجب کنیم اگر بدانیم او که ساکن اسپانیاست و در مادرید زندگی می‌کند به عنوان گزارشگر رسمی پرو، مسابقات فوتبال جام جهانی ۱۹۸۲ راکه در اسپانیا برگزار می‌شد، پوشش داده باشد.

علاقه به فوتبال نه سن و سال می‌شناسد و نه سمت و توانایی، خیلی‌ها از چهره‌های عالم سیاست، ادبیات یا سینما عاشق فوتبال هستند و بیشتر از مردم عادی این ورزش و ماجراهای آن را دنبال می‌کنند.
این هفته به مناسبت جام جهانی فوتبال و گرم شدن رقابت‌های آن به سراغ چهره‌های ادبی که عاشق این ورزش پر طرفدار هستند رفته‌ایم تا بفهمیم امثال یوسا و کامو ساراماگو و… که از چهره‌های مطرح دنیای ادبیات هستند چه نظری در مورد این ورزش هیجان انگیز دارند.
جام‌جهانی امسال البته با مرگ یکی از این نویسنده‌های طرفدار فوتبال هم همراه شد. ژوزه ساراماگو در همین ایام با زندگی خداحافظی کرد و هنر نمایی فوتبالیست‌های پرتغالی را در این جام ندید.
پول در برابر شوق فوتبال هیچ است
یوسا یکی از آن عشق فوتبال‌هاست. این نویسنده مشهور آمریکای لاتین که بیش از هر چیز به سیاست علاقه دارد و در داستان‌هایش به اشکال مختلف، وضعیت سیاسی آمریکای لاتین را بازتاب می‌دهد، به چیزهای دیگری هم که بر فرهنگ آمریکای لاتین تاثیر می‌گذارند، اهمیت می‌دهد. به همین دلیل نباید تعجب کنیم اگر بدانیم او که ساکن اسپانیاست و در مادرید زندگی می‌کند به عنوان گزارشگر رسمی پرو، مسابقات فوتبال جام جهانی ۱۹۸۲ راکه در اسپانیا برگزار می‌شد، پوشش داده باشد.
 طبیعتا خیلی از آنها که در ورزشگاه بودند، این مرد جا افتاده را که آن موقع ۵۰ سال داشت و موهایش جوگندمی شده بود و مثل همیشه شیک و خوش‌پوش پاهایش را روی هم انداخته بود و داشت گزارش تهیه می‌کرد، نمی‌شناختند، اما بودند آدم‌هایی که با دیدن چهره او در تلویزیون در یک گوشه دیگر دنیا جیغی از تعجب بکشند و بگویند: «هی! یوسا در نیوکمپ چه کار می‌کنه؟»
یوسا در یادداشت‌هایی که از این مسابقات نوشته، اول از همه به آلبر کامو استناد کرده، چون او به عنوان نویسنده‌ای که یک نسل از آنها جلوتر بود و نقش مهمی در اندیشه‌های اگزیستانسیالیستی داشت، خیلی به فوتبال اهمیت می‌داد.
یوسا نوشته است: «آلبرکامو که بهترین درس‌های اخلاقیات را نه در کلاس‌های درس دانشگاه، بلکه در میدان‌های بازی فوتبال آموخته است، مطمئنم که هوادار سرسخت فوتبال بود و دوست داشت که به دیدن استادیوم نیوکمپ بارسلونا بیاید، همان طور که من امروز صبح در آستانه افتتاح مراسم جام جهانی آمده‌ام… چند سال پیش شنیدم که روبرتو داماتا، انسان‌شناس برزیلی سخنرانی درخشانی کرد و گفت که محبوبیت فوتبال، میل ذاتی مردم را به قانونمندی، برابری و آزادی بیان می‌کند. استدلالش هوشمندانه و جالب بود. به قول او مردم، فوتبال را نماینده جامعه کوچکی می‌دانند که قوانین ساده و روشنی بر آن حاکم است که همه آن را می‌فهمند و مراعات می‌کنند و اگر نقض شود برای گناهکار مجازات فوری در نظر گرفته می‌شود. زمین بازی فوتبال، گذشته از این که زمینه‌ای عادلانه است، جایی است مساوات طلب که هر نوع سلیقه شخصی و امتیاز را حذف می‌کند. در اینجا و در این چمن که خط‌های سفید آن را مشخص کرده است، هر کس آن طور که هست بنا به مهارتش، ایثار، ابداع و کارایی‌اش ارزیابی می‌شود. وقتی نوبت به گل‌زدن و هلهله و سوت تماشاگر می‌رسد نام، پول و نفوذ هیچ کدام به حساب نمی‌آید. در نتیجه همین است که جماعت زیادی را در سراسر جهان به شوق می‌آورد، به سوی زمین بازی می‌کشاند، با اشتیاق فراوان پای تلویزیون می‌نشاند و بر سر بت‌های فوتبال به جنگ و دعوا وامی‌دارد.
… این مطالب را روی یک صندلی در نیوکمپ چند دقیقه پیش از شروع بازی آرژانتین و بلژیک می‌نویسم. همه چیز وفق مراد است، آفتاب تابان، آسمان صاف، جمعیتی رنگارنگ که پرچم‌های اسپانیا، آرژانتین و عده کمی بلژیک را تکان می‌دهند، آتشبازی پرجنجال، جشن، محیط پرنشاط و…».
فوتبال ما از شما بهتر است
پائولو کوئیلیو، نویسنده برزیلی هم با فوتبال یک پیوند عمیق دارد و شاید همه حکایت‌ها و آموزه‌های اخلاقی که در ادبیات کوئیلیو حسابی به چشم می‌خورد برگرفته از حس عدالتی باشد که به نوعی در فوتبال چهره می‌کند.
کوئیلیو که عاشق داستانسرایی است و آن را پلی میان واقعیت و احساسات درونی بشر می‌داند، می‌گوید با داستان می‌تواند همه‌چیز را به هم پیوند بدهد.
او در سفری که چند سال پیش به ایران داشت در حالی که اذعان کرد رمان مشهور «کیمیاگر» را بر مبنای داستانی از مولوی نوشته، گفت قبول دارم که ایرانیان مردمی بسیار با فرهنگ هستند. بین فرهنگ ما برزیلی‌ها و ایرانی‌ها شباهت‌های بسیاری وجود دارد. البته فوتبال ما خیلی از شما بهتر است. با این حال کوئیلیو پذیرفت که شعر ما از شعر آنها بهتر است و مجبور شد تایید کند که شعر از فوتبال هم مهم‌تر است.
با این حال کوئیلیو از برزیل می‌آید، از سرزمین قهوه، سامبا و فوتبال که پرچم آن را همه دنیا شاید بیش از هر چیز به خاطر این که در مسابقات فوتبال پیروزمندانه به اهتزار درمی‌آید می‌شناسند؛ همان پرچم سبز و زرد را که رنگ آفتاب و ساحل و جنگل‌های استوایی این کشور است… با وجود این که برزیل اکنون به عنوان پنجمین کشور بزرگ دنیا و نهمین اقتصاد جهان شناخته شده و افتخار می‌کند که پس از سال‌ها حکومت بسته نظامی، حالا یکی از دموکراسی‌های جهان است، بیش از هر چیز با فوتبال شناخته می‌شود. تب فوتبال یکی از علائم مشخصه این کشور بزرگ است و سمبل آن هم «پله» است. حتی رئیس‌جمهور برزیل که این روزها ما او را کمی بیشتر از قبل می‌شناسیم، وقتی می‌خواهد شعاری عمومی بدهد می‌گوید: «مردم برای قهرمانی در جام جهانی متحد شوید» اینجاست که زندگی پائولو کوئیلیو به عنوان یکی از مظاهر این کشور عجیب با فوتبال گره می‌خورد.
پائولو کوئیلیو که زندگی غریبی را طی کرد تا به اینجایی که هست رسید و با همه رنجی که برای متفاوت بودنش با آن روبه‌رو شد، توانست این قصه‌ها را خلق کند، نمی‌تواند از فوتبال دور باشد. او که با کتاب «کیمیاگر» به رکوردهایی دست یافت که کمتر نویسنده‌ای حتی می‌تواند تصورش را بکند، عنوان پرفروش‌ترین کتاب پرتغالی زبان را کسب کرد و برای ترجمه به بیشترین زبان‌های دنیا در کتاب رکوردهای گینس ثبت شده و به این افتخار می‌کند که «کیمیاگر» کتاب محبوب بسیاری از بازیکنان تیم ملی برزیل در جام جهانی ۱۹۹۸ بود. او که سابقه نوشتن درباره فوتبال را دارد و در جام جهانی ۱۹۹۸ برای یک روزنامه فرانسوی مقاله‌هایی در تحلیل فوتبال می‌نوشت، در دوره قبل برای تماشای دیدار افتتاحیه و بازی‌های برزیل به آلمان ‌رفت، زیرا او مثل همه برزیلی‌ها عاشق فوتبال و تیم ملی کشورش است و در آغاز هر جام جهانی لحظه شماری می‌کند تا این دور شروع شود و او یک بار دیگر ببیند که ۱۱ مرد زرد و سبزپوش، پرچم کشورش را با افتخار بالا می‌برند.
او می‌گوید فوتبال استعاره‌ای است بزرگ و جام جهانی مثالی بزرگ از اشتراک تجربیات است و تاکید می‌کند که مردم برزیل با عشق به موسیقی و فوتبال به دنیا می‌آیند، اما برای خود او زندگی و فوتبال دو موضوع کاملا متفاوت هستند. کوئیلیو با وجود این که انسانی شکیبا و میانه‌روست و با عرفان خاص خودش زندگی می‌کند، اما در مورد فوتبال و تیم ملی برزیل تعصب خاصی دارد و برای اوقات فراغت قبل از این که به موزه‌ و تئاتر فکر کند، ترجیح می‌دهد به تماشای فوتبال برود.
کوئیلیو فوتبال را یک هنر می‌داند و آنقدر به این باور دارد که حتی در نشست‌های رسمی هم از این زاویه به مسائل نگاه می‌کند. او که به عنوان یک چهره برجسته جهانی هر سال از مهمانان مجمع جهانی اقتصاد در داووس است، چند سال پیش برای صحبت درباره موضوع جلسه که عنوانش «چیزی که دنیا را به حرکت درمی‌آورد» بود، سراغ فوتبال رفت و در جمعی از اقتصاددانان بزرگ و برجسته دنیا و استادهای اقتصاد مهم‌ترین عامل شادابی در دنیا را فوتبال نامید و گفت فوتبال در نهایت یک هنر است، چون می‌تواند مردم را متحد ‌کند، جشن‌های بزرگ به راه بیندازد و به انسان یاد بدهد که باید گروهی زندگی کند و به تفاوت‌های دیگری احترام بگذارد.
بنابراین جای تعجب ندارد، اگر یکی از مهم‌ترین خاطرات کوئیلیو هم به فوتبال مربوط باشد. او وقتی ۱۰ سال داشت به یکی از بزرگ‌ترین آرزوهایش رسید و آن قهرمانی تیم برزیل در جام جهانی ۱۹۵۸ بود. او می‌گوید برزیل غرق در شادی بود و با وجود این که نیمه اول را یک بر صفر باختیم و فکر می‌کردیم دنیا دارد به پایان می‌رسد، نتیجه ۵ بر ۲ که در آخر بازی به دست آمد برای همه برزیلی‌ها به یک خاطر جمعی تبدیل شد و این کشور را با تیم ملی‌اش هم معنا کرد.
یکی از خاطرات تلخ کوئیلیو هم به فوتبال برمی‌گردد و آن جام جهانی ۱۹۷۰ است که حضور پله و بازی‌های درخشان برزیل در مکزیک، باعث شد تا مردم برزیل که در شرایط سخت استبدادی زندگی می‌کردند، با فوتبال یک بار دیگر اتحاد ملی را تجربه کنند.
او در بازی‌های جام جهانی ۱۹۹۴ که سرانجام برزیل با ضربات پنالتی قهرمانی در برابر ایتالیا را به دست آورد، آنقدر هیجان‌زده و پریشان بود که در وقت اضافی از پای تلویزیون بلند شد و نتیجه بازی را از رادیو شنید و تازه روز بعد این قدرت را به دست آورد که بازی را دوباره نگاه کند.
او می‌گوید هر چند به نظرم دروازه‌بان چهره شاخص یک تیم فوتبال است، اما اگر قرار بود فوتبالیست باشم بی‌تردید در خط حمله بازی می‌کردم. او که از جوانی، فوتبال بازی می‌کرد مثل همه برزیلی‌ها در کوچه‌های خاکی دنبال یک توپ می‌دوید و عشقش پوشیدن پیراهن شماره۹ بود.
کوئیلیو برای کسب میزبانی المپیک ۲۰۱۶ در برزیل هم بسیار تلاش کرد و دیدن چهره او که در کنار پله مثل بچه‌ها شلوغ می‌کرد و سعی داشت تا داوران را قانع کند که برزیل بهترین گزینه برای برگزاری این مسابقات است، دیدنی بود. او برای جمعیتی که در کپنهاگ گرد آمده بودند، توضیح داد که برای مردم کشورش چقدر مهم است که این عنوان را به دست بیاورند و به همه قول داد اگر برزیل این میزبانی را بگیرد در آن سال اگر زنده باشد، کنار ساحل ریو معلق می‌زند و روی سرش می‌ایستد تا خوشحالی‌اش را نشان دهد. کوئیلیو در کپنهاگ هم تاکید کرد که هدف ورزش تنها تغییر جسم نیست بلکه تغییر ذهن هم هست.
با فوتبال در اروپا ماندیم
اورهان پاموک هم یکی از نویسندگان عشق فوتبالی است. او در زمان برگزاری رقابت‌های قهرمانی یورو ۲۰۰۸ در مصاحبه‌ای که با اشپیگل انجام داده بود، گفت فوتبال را سریع‌تر از واژه‌ها می‌داند. این نویسنده برنده جایزه نوبل ادبی ترکیه، زندگی‌اش را به عنوان یک طرفدار فوتبال توصیف می‌کند که همیشه از ملیت‌گرایی ترکیه با ورزش به هیجان آمده و موجب شده تا کشورش با استفاده از ورزش به عنوان بخشی از اروپا در ۵۰ سال گذشته محسوب شود.
پاموک که همه مسابقه‌های یورو ۲۰۰۸ را نگاه می‌کرد، گفت از این که تیم ترکیه در این مسابقات حذف شد، خیلی متاثرم. او در حالی که هنوز جزئیات مسابقه را به خاطر داشت گفت، وقتی «فنر باغچه» استانبول در حال بازی با چلسی در دور یک‌چهارم نهایی بود به خاطر عقب ماندن تیم فنر باغچه در نیمه دوم تلویزیون را خاموش کرد، چون برایش خیلی سخت بود که ببیند بازیکنان ترکیه با این تلاش در پی کسب توپ باشند.
او که در بچگی حسابی طرفدار فوتبال بود، در فامیلشان یک گرفتاری کامل را تجربه کرده، چون عمویش طرفدار تیم گالاتاسرای استانبول بود و بقیه طرفدار بشیکتاش و این در حالی بود که پدر پاموک در کنار خانواده‌اش طرفدار فنرباغچه بود.
پاموک در بچگی اغلب با پدرش به استادیوم می‌رفت و بد نیست بدانید بزرگ‌ترین لحظه‌هایی که به‌خاطر می‌آورد، مربوط به صحنه‌های گل نیست، بلکه زمانی است که بازیکنان پیش از شروع بازی وارد زمین می‌شدند. او می‌گوید این بازیکنان به خاطر رنگ لباسشان که زرد بود، به عنوان قناری نامیده می‌شدند و دویدن آنها از هر گوشه، دقیقا مثل پرواز قناری‌ها و واقعا شاعرانه بود.
نویسنده مشهور ترک می‌گوید، طرفدار یک تیم بودن مثل اعتقاد به یک مذهب، چرا ندارد و خلاصه به چیزی اعتقاد داری. با این حال او معتقد است یک بچه چیزهایی را از خانواده‌اش می‌گیرد. او می‌گوید وقتی در استادیوم بود، هیچ چیز بیشتر از این اذیتش نمی‌کرد که ناگهان می‌دید وسط بازی دو نفر دارند درباره مسائل خانوادگی یا تجاری صحبت می‌کنند.
او همیشه آدامس بادکنکی می‌خرید تا عکس بازیکنان فنرباغچه را که روی آن چاپ می‌شد، جمع کند و این مجموعه حالا به یک کلکسیون حسابی تبدیل شده است. او می‌گوید بخش مهمی از بچگی‌اش را با تماشای تصاویر فوتبالیست‌ها روی کاغذهای کوچک آدامس بادکنکی گذرانده است.
پاموک هرگز در یک کلوپ ورزشی بازی نکرده، اما در کوچه‌ها و خیابان‌های استانبول قبل و بعد از رفتن به مدرسه پا به توپ می‌شده. او می‌گوید استعداد فوتبال را داشت اما هیچ وقت یک بازیکن شاخص در میان دوستانش نبود. پاموک از تخیل موجود در فوتبال لذت می‌برد و با آن تخیلات خودش را قهرمان تصور می‌کرد. او در تخیلات کودکی‌اش فنر باغچه را در حالی مجسم می‌کرد که در جام قهرمانی اروپا بازی می‌کند و خودش با وجود این که بچه بود در دقیقه ۸۹ شوت گل را می‌زد.
او می‌گوید با فوتبال به جامعه وارد شد و معنی زندگی جمعی را آموخت و اولین بازی‌هایش را با برادرش که یک سال و نیم از او بزرگ‌تر بود، روی فرش اتاق پذیرایی انجام داد.
پاموک با وجود این که در بعضی از آثارش به فوتبال اشاره کرده و مثلا در «کتاب سیاه» که سال ۱۹۹۰ منتشر کرد، درباره مردی می‌گوید که از رادیو در حال گوش کردن به مسابقه ترکیه و انگلستان است، اما این که به طور مشخص درباره فوتبال بنویسد را قبول ندارد چون امکان این کار در ادبیات وجود ندارد، زیرا ادبیات بر مبنای واژه‌ها استوار است و فوتبال یک چیز کاملا تصویری است که با دیدن تجسم پیدا می‌کند و نوشتن درباره فوتبال بیشتر حالت روزنامه‌نگارانه دارد.
پاموک معتقد است، فوتبال در جهان امروز جایگاه خاصی دارد همان‌طور که دیکتاتور سابق پرتغال، آنتونیو سالازار از فوتبال برای کنترل کشور استفاده می‌کرد. اما او اعتقاد دارد بازی باید به عنوان وسیله‌ای برای رسیدن به صلح برای توده مردم جا بیفتد و به عنوان چیزی فراتر از برتری‌طلبی، موجب تقویت ملیت شود.
او می‌گوید، از فوتبال می‌شود آموخت که مردمی با رنگ پوست متفاوت در دنیا زندگی می‌کنند، اما در چیزهای دیگر با هم برابرند. از فوتبال همچنین یاد می‌گیریم که در یک تیم هرچند بازیکنان به تنهایی ممکن است ضعیف باشند، اما می‌توانند با داشتن یک حس مشترک پیروز شوند و این که حمله فیزیکی به دیگری در هنگامی که احساس ضعف می‌کنیم، عادلانه نیست.
لحن فوتبالی خوب است
کازوئو ایشی‌گورو، نویسنده ۵۵ ساله ژاپنی که همین چند روز پیش در یک جشنواره ادبی حضور داشت از صحبت‌های پس از بازی بازیکنان و مربیان فوتبال دفاع کرد.
ایشی‌گورو که با «بازمانده روز» جایزه بوکر را گرفته در نشست ادبی این جشنواره وقتی از او درباره آخرین اثرش ـ که یک مجموعه داستان به عنوان «شبانه‌ها» است و بیشتر به موضوع موسیقی مربوط می‌شود ـ پرسیدند، بدون مقدمه به فوتبال پرداخت. او در پاسخ یکی از پروفسورهای زبان انگلیسی در دانشگاه لندن درباره استفاده از اصطلاحاتی چون «راستش را بخواهید» و «اگر بخواهم منصفانه بگویم» که بیشتر در فرهنگ بازیکنان فوتبال استفاده می‌شود و در زبان ادبی جایی ندارد، گفت بسیاری از اصطلاحاتی که بازیکنان فوتبال استفاده می‌کنند، جذاب و زیبا هستند. او اصطلاح «در پایان» را واژه‌ای عمیق و سرشار از اندوهی صبورانه نامید که شرایط بشر را خیلی خوب توصیف می‌کند.
او تاکید کرد که استفاده از این واژه‌ها ممکن است نشان بدهد که نویسنده به طبقه پایین اجتماع تعلق دارد، اما مهم این است که نگذاریم واژه‌ها دست و پایمان را ببندند.
فوتبال فلسفی
آنتونیو گرامشی شاید ورزشی‌ترین متفکری باشد که درک عمیقی از بازی زیبا داشت. پیش از این که او با پیراهن سیاه‌ موسولینی دستگیر شود و شروع به نوشتن «نامه‌های زندان» بکند، در روزنامه اجتماعی آوانتی نه‌تنها نقد تئاتر می‌نوشت، بلکه گزارش‌های عجیبی درباره فوتبال می‌نوشت و فوتبال را به عنوان مدلی برای جامعه فردگرایانه بررسی می‌کرد. او جایی نوشته بود: فوتبال طرح مطالبات، رقابت و کشمکش است، اما با قانون نانوشته‌ای از بازی عادلانه تنظیم می‌شود. در دور قبل تیم انگلیس این نقل قول را با خطی خرچنگ‌قورباغه‌ در بالای رختکن‌ بازیکنانش نوشته بود و بدون شک می‌خواست به آنها یادآور شود که از گرفتن هرگونه کارت زرد و قرمز باید اجتناب کنند.
بی‌درنگ فوتبال!
آلبر کامو که امسال دقیقا ۵۰ سال از مرگش می‌گذرد، در سال ۱۹۱۳ به دنیا آمد. کامو پدرش را اصلا ندید چون یک سال بعد از تولد او در جریان جنگ جهانی زندگی را بدرود گفت و همین باعث شد تا او در فقر بزرگ شود. کامو عاشق فوتبال بود و در پست دروازه‌بانی تیم دانشگاه بازی می‌کرد اما ابتلا به سل در سال ۱۹۳۰ باعث شد تا او برای همیشه از فوتبال دست بکشد.
سال‌ها بعد چارلز پونسه یکی از دوستان کامو از او سوالی پرسید که خیلی جاها نقل شده و آن این بود که او فوتبال را بیشتر دوست دارد یا تئاتر را؟ و کامو جواب داده بود «فوتبال، بدون درنگ». این انتخاب برای کامو که یکی از چهره‌های مهم روشنفکر قرن بیستم محسوب می‌شود، بسیار مهم است. کامو وقتی در دانشگاه الجزایر درس می‌خواند در پست دروازه‌بانی بازی می‌کرد و در دهه ۳۰ توانست با این تیم دو قهرمانی را در جام قهرمانی آفریقای شمالی به دست آورد. او حس مشترک تیمی، تلاش برادرانه و هدف مشترک را بسیار تحسین و در یادداشت‌هایش هم همیشه بازیکنان فوتبال را با شور و اشتیاق تشویق می‌کرد. او از ۱۷ سالگی این عشق را در وجودش کشف کرد و با وجود بیماری سل که بعدها او را بستری کرد تا آنجا که توانست به فوتبال پرداخت. وقتی در دهه ۵۰ از او درباره واژه‌های تاثیرگذاری که در دانشگاه الجزایر با آنها روبه رو شده بود، سوال شد جواب کامو این بود: «با گذشت سال‌های زیادی که در خلال آنها خیلی چیزها دیدم، آنچه باید بگویم حتما درباره حس وظیفه و اخلاقیات یک مرد است که آن را از بازی فوتبال در دانشگاه الجزایر به دست آوردم». کامو که به‌عنوان یک اگزیستانسیالیست شناخته می‌شود، اصلا انگار دروازه‌بان به دنیا آمده بود و هرگز شادتر از زمانی نبود که جلوی دروازه می‌ایستاد.
کامو در مقاله‌های اولیه‌اش هم بسیار به این روح بازی جوانمردانه، شجاعت و داشتن ارزش‌های اخلاقی در برابر دوستان تاکید می‌کرد. او اعتقاد داشت آنچه با عقاید سیاسی و مذهبی سعی می‌شود به ما منتقل شود، خیلی پیچیده‌تر از آن چیزی است که به آن احتیاج داریم و این سیستم اخلاقی را می‌توانیم با ورزش به دست بیاوریم.
فوتبال را دیر شناختم
گونتر گراس هم سال ۲۰۰۶ در مصاحبه با یک روزنامه آلمانی گفته بود فکر می‌کند مثل آلبر کامو، آنتونیو گرامشی و ژان بودریارد جزو آن دسته از روشنفکران چپ است که می‌توانند با پاهایشان بهتر از مغزشان فکر کنند.
گونترگراس به عنوان یکی از مشهورترین نویسندگان آلمانی هم از پرداختن به فوتبال غافل نبوده، با این حال او در دور قبلی بازی‌ها که در آلمان برگزار شد، نتوانست جلوی خودش را بگیرد و به روح تجاری که وارد فوتبال شده، اعتراض کرد. البته او دوباره یادآوری کرد که به طور سنتی باید در جناح چپ بازی کند. گراس برنده جایزه نوبل ادبیات در سال ۱۹۹۹ گفت: از نقش بزرگی که پول در بازی‌های امروز بازی می‌کند، بیزار شده و حالش به هم می‌خورد. «او گفت به نظرم این بخش تجاری فوتبال خیلی دردسر ساز است. دیگر رقابت منصفانه در کار نیست». او این تلاش‌ها برای کسب قهرمانی را خسته‌کننده نامید و از سیاستی که بر بدنه فیفا حاکم است، شکایت کرد و آن را تنها موجب شلوغ شدن آلمان نامید. او گفت مطمئن شده که دیگر فوتبال یک ورزش برای مردم نیست و یک تلاش بزرگ تجاری است.
گراس، نویسنده اثر «طبل حلبی» و رمان‌های دیگری در سبک رئالیست جادویی گفت: هر چند در زندگی‌اش دیر به طرفدار فوتبال بدل شد، اما از وقتی پسر ۶ ساله‌اش برونو شروع به بازی در کلوپ محلی کرد، او هم به فوتبال علاقه‌مند شد.
گراس از طرفداران سوسیال دموکرات‌های آلمان و از دوستان نزدیک صدر اعظم پیشین گرهارد شرودر است که خودش از فوتبالیست‌های آماتور است. گراس، طرفدار تیم سنت پائولی است و الکساندر ایشویلی که در پست فوروارد بازی می‌کند، بازیکن مورد علاقه اوست. گراس درباره او هم نظر عجیبی دارد و می‌گوید: «او به طرز خاصی با افسردگی بازی می‌کند و حتی وقتی گل هم می‌زند، حالتش تغییر نمی‌کند».

تصاویر جدید بنیامین بهادری در کنار زن سال هند

تصاویر و حواشی حضور سحر قریشی و بازیگران در جشن پیراهن استقلال

عکسی جدید از آنا نعمتی و برادرش در رستوران

تصاویر جدید از هدیه تهرانی و مهران مدیری در سری جدید «قلب یخی»

عکس هایی از عروسی گلزار و النازشاکردوست در یک فیلم عروسی

دو عکس متفاوت الناز شاکردوست با عروسک گوفی و در آمبولانس

تصاویر نرگس محمدی به همراه مادرش در کنسرت موسیقی

تصاویری از حضور هنرمندان در کنسرت بابک جهانبخش

تبلیغ فروشگاهی

مطالب مرتبط با این موضوع

اجباری اجباری، ایمیل شما هرگز منتشر نخواهد شد