رمز عبور خود را فراموش کرده اید؟

By registering with this blog you are also agreeing to receive email notifications for new posts but you can unsubscribe at anytime.


رمز عبور به ایمیل شما ارسال خواهد شد.


کانال رسمی سایت تفریحی

دکه سایت


نظر سنجی

نظرسنجی

به نظر شما کدام سریال امسال ماه رمضان بهتر است؟

Loading ... Loading ...

کلیپ روز




logo-samandehi

تصاویری از فرش قرمز اختصاصی برای بازیگران دیر رسیده در جشنواره فجر

عکس از جشن تولد ۳۸ سالگی آزاده صمدی

مصاحبه از زندگی شخصی امیرحسین مدرس و همسر دومش

عکس همسر آزاده نامداری و دخترش گندم

عکس جدید مهناز افشار و دخترش لینانا

نامه عسل پورحیدری در شبکه اجتماعی پس از خاکسپاری پدر

عکسی جالب از تینا آخوندتبار با دستکش بوکس در حال ورزش

تصاویر تبلیغاتی الیکا عبدالرزاقی و همسرش امین زندگانی

رتبه بدهید:

نادر و سیمین به خاطر من جدا شدند

می دانستید پدر دوست داشتنی «نادر» فیلم اصغر فرهادی یک کارمند بازنشسته بانک است که نه به سینما علاقه دارد و نه حتی ستاره هایش را می شناسد؟ می دانستید پیش از این پیشنهاد رضا عطاران برای بازی در فیلمش را رد کرده؟ دوست دارید بدانید چرا اشک گوهر خیراندیش را درآورده؟ همه اینها را در این صفحات در گفت وگو با علی اصغر شهبازی بخوانید.

انگار همه دعواها بر سر اوست! «نادر» حاضر نیست تنهایش بگذارد و او را به آسایشگاه سالمندان بسپارد، «سیمین» هم از این که تمام زندگی آن ها موکول به پدر نادر شده، به ستوه آمده است! برای دیدن پیرمرد دوست داشتنی فیلم «اصغر فرهادی»، به انتهای خیابان شیخ بهایی شمالی رفتیم و با استقبال گرم او، پسر و همسر نازنین شان روبه رو شدیم. با وجود این که «جدایی نادر از سیمین» دومین فیلم «علی اصغر شهبازی» به عنوان بازیگر بود اما بارها و بارها مورد تقدیر سینماگران داخلی و خارجی قرار گرفت و آنقدر بازی او در فیلم فرهادی بازتاب خوبی داشت که امروز یک شرکت سازنده فیلم سینمای تجاری به او پیشنهاد همکاری در تبلیغات را داده است. جالب این که می گوید نه به سینما علاقه دارد، نه بازیگرانش را می شناسد و نه برایش دغدغه ای به حساب می آید اما اگر پیشنهاد حضور در فیلم هایی مانند «جدایی نادر از سیمین» به دستش برسد، حاضر است همکاری کند. او به سختی تن به گفت وگو با رسانه ها می دهد، حتی قبل از این که با ما حرف بزند، گفته بود «اصغر فرهادی» به او تاکید کرده تا زمانی که به ایران برنگشته با هیچ رسانه ای مصاحبه نکند.

● در پارک ملت بازیگر شدم

قبل از حضور در فیلم «زیر درخت هلو» آقای ایرج طهماسب، هیچ علاقه ای به بازیگری و دنیای سینما نداشتم، به این دلیل که از سال ۱۳۲۰ به استخدام بانک ملی ایران درآمدم و حرفه ام هیچ سنخیتی با این هنر نداشت. سال ۰۵۳۱ بازنشسته شدم اما همچنان به کارم ادامه دادم و حدود ۷۰ سال سابقه کار دارم. سال هاست عادت دارم صبح های زود به همراه دوستانم به پارک ملت می رویم، ورزش می کنیم، حرف می زنیم و سرمان را گرم می کنیم. یادم هست یک روز بعد از این که ورزش مان تمام شده بود، آقایی را دیدم که پشت سر ما راه می آید و مدام از ما عکس می گیرد! از او دلیل این کارش را پرسیدم که در جواب گفت: «دوست داری در یک فیلم بازی کنی؟» من هم قبول کردم و به دفتر آقای طهماسب رفتم و بعد از این که ایشان من را دیدند، برای بازی در این فیلم انتخاب شدم و نخستین تجربه بازیگر ی ام رقم خورد. بعد از این هم اگر پیشنهاد حضور در فیلم های خوب و سنگین داشته باشم، حتما قبول خواهم کرد. البته آقای فرهادی بسیار تاکید کرده اند، حالا که چنین جایگاهی برای من محقق شده، با وسواس و سختگیری زیاد کارهای بعدی ام را قبول کنم، البته این روحیه قبل از این هم در من وجود داشته، چون یک بار «رضا عطاران» برای بازی در سریال نوروزی اش از من دعوت به همکاری کرد که حتی سر لوکیشن شان هم رفتم اما وقتی جنس کار را دیدم، ترجیح دادم قبول نکنم و آن نقش را «احمد پورمخبر» به جای من بازی کرد.

● این همه افتخار کار خدا بود

بعد از بازی در «زیر درخت هلو» با وجود این که پیشنهادهای مختلفی برای بازی در فیلم های سینمایی داشتم، تصمیم گرفتم تنها درصورتی کاری را قبول کنم که به قولی سنگین و با مفهوم باشد، به همین دلیل حدود ۶ سال در هیچ کاری بازی نکردم تا این که بحث فیلم «جدایی نادر از سیمین» پیش آمد. تا آن جا که اطلاع دارم، خانم «پریسا بخت آور» همسر آقای فرهادی برای نقش پدر «نادر» به آسایشگاه سالمندان زیادی مراجعه کرده بودند و دنبال پیرمردی با خصوصیاتی که آقای اصغر فرهادی درنظر داشت می گشتند اما نمی توانستند آنچه مدنظرشان است را پیدا کنند. اینطور که خانم بخت آور تعریف کردند، یک شب در خانه، در حال تماشای فیلم «زیر درخت هلو» بودند که من را دیده اند و از بازی من خوش شان آمده. بعد از آن با من تماس گرفتند و گفتند اگر امکان دارد به دفتر ما بیا تا آقای فرهادی شما را ببینند. وقتی به دفترشان رفتم، آقای فرهادی گفتند چند قدم راه برو، این کار را انجام دادم و به محض این که ایشان راه رفتنم را دیدند، گفتند همانی است که دنبالش بودم! این کار خدا بود که من هم در این فیلم حضور داشته باشم و به عنوان یکی از بازیگران «جدایی نادر از سیمین» این همه افتخار نصیبم شود.

● سر صحنه رفقای زیادی پیدا کردم

حدود ۳ ماه درگیر این کار بودیم و هر روز صبح سرویس به دنبالم می آمد و با گروه سرصحنه می رفتم تا ۹ ۸ شب که فیلمبرداری تمام می شد. به هیچ وجه از این کار احساس خستگی نمی کردم، اتفاقا خیلی هم خوشم می آمد چون دوستان و رفقای بسیار زیادی پیدا کرده بودم. حتی آن روزهایی هم که قرار نبود سکانسی بازی کنم و جلوی دوربین بروم، «اصغر فرهادی» می گفت بروید دنبال شهبازی و بیاوریدش سر صحنه؛ چون همیشه می گفت حضور تو بین عوامل و بچه های گروه، انرژی مثبت زیادی به آن ها می دهد و آن ها تو را خیلی دوست دارند.

● نه فرهادی را می شناختم، نه شهاب حسینی و پیمان معادی را!

به دلیل این که کارمند بازنشسته بانک هستم و در گذشته هیچ رابطه ای با سینما نداشته ام، هیچ وقت از این حرفه خوشم نمی آمد، هنوز هم علاقه چندانی به آن ندارم! تا قبل از این که قرار باشد در «جدایی نادر از سیمین» هم بازی کنم، نه آقای فرهادی را می شناختم، نه شهاب حسینی، نه پیمان معادی و نه هیچ کدام از بازیگران سینمای ایران را! حین کار بود که این روابط و دوستی های مان شکل گرفت و واقعا خاکی بودن و دوست داشتنی بودن این آدم ها به ویژه «اصغر فرهادی» را احساس کردم.

● پیمان در آلمان هم پسر من بود

یک شب به پرواز بازیگران «جدایی نادر از سیمین» به سمت برلین برای شرکت در جشنواره فیلم این شهر مانده بود که خانم «اسکندرفر» به پسرم زنگ زد و گفت، اگر امکان دارد می خواهیم پدرتان هم با سایر بازیگران فیلم به این سفر برود. پسرم که جا دارد همین جا بابت همراهی هایش تشکر کنم، با توجه به شرایط من قبول نکرد اما «پیمان معادی» به او گفت، همه جا در کنار من هست. آن شب با پسرم رفتیم دنبال پیمان و با هم به سمت فرودگاه رفتیم. واقعا پیمان در تمام آن روزهایی که آن جا بودیم، در کنارم حضور داشت و مراقبم بود. الان هم قرار است اگر مشکل خاصی پیش نیاید، برای مراسم اسکار به همراه پیمان بروم و امیدوارم آن جایزه هم نصیب فیلم مان بشود.

● ۷ بار پابرهنه عرض خیابان را طی کردم

یکی از سخت ترین سکانس هایی که در این فیلم بازی کردم، زمانی بود که می دیدیم پدر نادر ار روی تخت به زمین افتاده و نفسش بالا نمی آید. از آن جا که این صحنه بارها تکرار شد، مجبور بودم با آن ماسک تنفسی و دستگاه هایی که به هم وصل بود، هر بار خودم را روی زمین بیندازم که این برای من کار چندان آسانی نبود یا حتی خاطرم هست حدود ۷ بار پا برهنه عرض خیابان را طی کردم و دم کیوسک روزنامه فروشی رفتم تا آن صحنه ای که اصغر فرهادی مدنظرش بود، دربیاید.

● در پارک ملت

آن شبی که مراسم گلدن گلاب برگزار می شد، بیدار بودم و به صورت زنده مراسم را می دیدم. زمانی که مجری برنامه از پشت تریبونش نام «جدایی نادر از سیمین» را به عنوان بهترین فیلم به زبان آورد، واقعا احساس غرور می کردم و بسیار خوشحال بودم . بعد از مراسم گلدن گلاب هنوز نتوانسته ام با آقای فرهادی صحبت کنم اما وقتی «پیمان معادی» به ایران برگشت با او صحبت کردم و همچنین سیل تلفن ها و پیام های تبریکی بود که برای من فرستاده می شد. نمی دانید بعد از چند روز که مثل همیشه برای ورزش به پارک ملت رفتم، چه غوغایی شده بود.

● آن سکانس اشک همه را در آورد

هنگام تولید کار، حجم کارهای مان بسیار زیاد و سنگین بود. یادم هست برای هر سکانس «اصغر فرهادی» بیش از ۱۰ تا ۱۵ بار تکرار می گرفت و مجبور بودی در همه آن تکرارها حس و میمیک صورتت را حفظ کنی. آن سکانس که «نادر» پدرش را به حمام برده و در حال شستنش است و ناگهان از فشارهایی که در زندگی به او وارد شده گریه می کند، سخت ترین و غم انگیزترین سکانس این فیلم برای من بود. بارها وبارها این سکانس تکرار شد و شرایط مساعدی برای من فراهم نبود. بعد از این که «اصغر فرهادی» این سکانس را گرفت، به سمت من آمد و گفت تو چقدر خوب بازی می کنی، مگر قبلا بازیگر حرفه ای بودی؟! خدا را شکر اصغر فرهادی از من رضایت کامل داشت و من هم از این که با او همکاری می کردم لذت می بردم. درباره آن سکانس که نادر و پسرش در حمام بودند نیز باید بگویم آنقدر این سکانس سنگین و غم انگیز بود که «اصغر فرهادی»، «محمود کلاری» (فیلمبردار) و خیلی از آن هایی که پشت دوربین قرار داشتند، گریه کردند، حتی آقای کلاری دوربین شان را روی زمین گذاشتند و آقای فرهادی با دیدن این صحنه ها، گفتند امروز این سکانس تعطیل! حال مان خوب نیست و بچه ها را فرستادند شیرینی بخرند تا آرامش بر فضای کار حاکم شود و شادی به فضا برگردد.

● من و پیمان معادی فامیل شدیم

رابطه عاطفی بسیار خوب و عمیقی بین من و پیمان معادی شکل گرفته بود. در یک صحنه نادر باید پدرش را که روی زمین افتاده بود بغل می کرد و دوباره روی تخت می خواباند. با وجود این که پیمان آن زمان دیسک کمر داشت و درد زیادی را تحمل می کرد، با تمام وجود این کار را چندبار انجام داد و اصلا به هیچ چیز هم فکر نمی کرد یا آن صحنه که نادر پدرش را به حمام برده بود، پیمان واقعا همان حس پسرانه ای را نسبت به پدرش داشت که احساس می کردم از ته قلب گریه می کند. برای همین هم هست که آن صحنه خیلی تلخ بود و حتی همسرم و فامیل های مان هم از دیدن آن بسیار ناراحت شده بودند. پیمان آنقدر پسر خوبی است که به اندازه پسرهای خودم دوستش دارم. جالب این که وقتی داشتیم از سفر برلین به ایران برمی گشتیم، با هم که صحبت می کردیم، متوجه شدیم یک رابطه فامیلی دوری هم با هم داریم که به واسطه «جدایی نادر از سیمین» به آن پی بردیم!

اشک گوهر خیراندیش را در آوردم

نخستین بار «جدایی نادر از سیمین» را در جشنواره به همراه خانواده ام دیدم که خودم هم تحت تاثیر صحنه هایش قرار گرفتم. بعد از پایان نمایش بود که خانم «گوهر خیراندیش» به سمتم آمد و گفت «تو چه جوری این قدر خوب بازی می کنی؟ تو که اشک همه را درآوردی!» درست است که در این فیلم آنچنان دیالوگی نداشتم اما فراموش نکنید بازی با میمیک صورت و آن حسی که پدر نادر باید به عنوان یک پیرمرد بیمار می گرفت خیلی سخت تر از آن بود که یک نفر بخواهد دیالوگ بگوید و برود. در هر صورت اگر این نقش دیالوگ زیادی هم داشت، هیچ مشکلی برای حفظ کردن دیالوگ ها نداشتم.

تصاویر جدید بنیامین بهادری در کنار زن سال هند

تصاویر و حواشی حضور سحر قریشی و بازیگران در جشن پیراهن استقلال

عکسی جدید از آنا نعمتی و برادرش در رستوران

تصاویر جدید از هدیه تهرانی و مهران مدیری در سری جدید «قلب یخی»

عکس هایی از عروسی گلزار و النازشاکردوست در یک فیلم عروسی

دو عکس متفاوت الناز شاکردوست با عروسک گوفی و در آمبولانس

تصاویر نرگس محمدی به همراه مادرش در کنسرت موسیقی

تصاویری از حضور هنرمندان در کنسرت بابک جهانبخش

تبلیغ فروشگاهی

مطالب مرتبط با این موضوع

اجباری اجباری، ایمیل شما هرگز منتشر نخواهد شد