مصاحبه با کارگردان «مسیر انحرافی»
مسیر انحرافی یک کمدی اجتماعی
همان قسمت اول سریال و سقوط یک هواپیما، صحنههای اکشن و جلوههای متعددی از جلوههای ویژه در یک سریال ایرانی در کنار تیتراژی متفاوت و بازیگرانی متعدد و متنوع، خبر از یک سریال متفاوت میداد اما این ذهنیت دیری نپایید و سریالی که بسیار خوب شروع شده بود در میانه راه بهشدت افت کرد و از آنچه انتظار میرفت فاصله گرفت.
اما در عین حال جلوههای ویژه این سریال از نقاط قوت آن است که تا به حال در کمتر سریال ایرانی شاهد آن بودهایم.
مصاحبه جام جم با بهرنگ توفیقی کارگردان «مسیر انحرافی» که اتفاقا خودش هم از هواپیما بسیار میترسد زمانی انجام شد که تنها یکی دو قسمت سریال پخش شده بود و هنوز در اوج بود. آنچه میخوانید درباره قسمت های اول این سریال است.
با تماشای دو قسمت اول سریال مسیر انحرافی اولین نکتهای که به ذهن میرسد و خیلی از رسانهها و سایتهای خبری هم به آن دامن زدند شباهت این مجموعه به سریال معروف لاست است که حالا ایرانیزه و بومی شده. خود شما هم موافق هستید که مسیر انحرافی با کمی اغماض به لاست ایرانی تعبیر شود؟
به نظرم اگر ایدهای هم از سریال لاست گرفته شده باشد هیچ اشکالی ندارد ولی واقعا خودمان را مقید به این نکردیم که حتی در کلیات از لاست تقلید کنیم. واقعیت این است که یک شباهتی بین مسیر انحرافی و لاست وجود دارد و آن هم سقوط یک هواپیما به جزیرهای ناشناخته است که اگر اسم این را کپیبرداری بگذاریم خب از این به بعد دیگر نباید در هیچ فیلم و سریالی، هواپیمایی در جزیرهای سقوط کند. من در مرحله پیشتولید این کار نشستم و سریال لاست را به شکل کامل دیدم. به نظرم تفاوتهای ما خیلی بیشتر از تشابهات با لاست است. حتی از لحاظ تولید برآورد یکی از صحنهها و سکانسهای سریال لاست که هواپیما لای درختها در جزیره گیر میکند به اندازه کل هزینهای بوده که ما برای ساخت این سریال صرف کردیم. البته هزینه این سریال هم با توجه به جلوههای ویژه و تعداد زیاد بازیگرانش نسبت به استاندارد سریالسازی در ایران کم نبود.
ضمن اینکه از حیث ساختار و قصه نیز در اینجا با یک داستان کمدی و طنز مواجه هستیم که کاملا با لاست متفاوت است.
دقیقا همینطور است. درضمن قصه ما را شخصیتها پیش میبرند که این شخصیتها کاملا ایرانی هستند با ویژگیها و خصلتهای شرقی. به هر حال از اینکه سریال را با لاست مقایسه میکنند بدم نمیآید. خب اگر فکر میکنند که شباهتی وجود دارد شاید وجود داشته باشد.چه اشکالی دارد؟!
اولین چیزی که در مسیر انحرافی جلب توجه میکند جلوههای ویژه کار است که کمتر در یک سریال ایرانی شاهد آن بودیم. به هر حال سقوط یک هواپیما و لوکیشنهای بعدی سریال که باید شمایلی جزیرهگون داشته باشد مستلزم حمایت نهادها و شبکههای سفارشدهنده کار است. آیا پشتیبانیهای لازم صورت گرفت؟
من فکر میکنم از این به بعد قرار است ما این حمایت را ببینیم چون صادقانه بگویم که ساخت این سریال بشدت مدیون جسارت تهیهکننده کار آقای هاشمی اصل بود. میدانم خیلی از هزینهها را خودش به دلیل اشتیاقی که برای این کار داشت پرداخت کرده است. به هر حال آنچه را برای فیلمبرداری نیاز داشتیم از سوی تهیهکننده تامین شد. به نظرم گام اول برای اینکه بتوانیم جلوههای ویژه را در تلویزیون جا بیندازیم درست برداشته شد. البته باور دارم که کار ایرادهای تکنیکی دارد، ولی خوشبختانه به دلیل نقاط قوت آن چندان به چشم نمیآید. ما نگران این بودیم که سقوط هواپیما را به گونهای طراحی و اجرا کنیم که خندهدار به نظر نرسد و این چیزی بود که مدیران سازمان از ما خواسته بودند. من البته به دلیل اعتماد و شناختی که از مهارت رضا میثاقیان داشتم مطمئن بودم که این صحنهها خوب از کار درمیآید.
حالا هواپیمای واقعی در کار بوده یا همه صحنههایی که شاهد هواپیما هستیم دکور، جلوههای رایانهای و تکنیکی کار است؟
نه، هواپیمای واقعی هم وجود داشت. ما از هواپیمایی که در نمایشگاه هواپیمایی مقابل پارک ارم است استفاده کردیم. یعنی نماهای داخلی را در آنجا تصویربرداری کردیم و نماهای حرکت هواپیما روی باند به شکل واقعی فیلمبرداری شده است ولی نمای هواپیما که در آسمان در حال پرواز است یا زمانی که سقوط میکند تکنیکهای ویژوال افکت (جلوههای ویژه) است که با کمی دقت قابل تشخیص است. برای تکههای هواپیما در آن جزیره هم از قطعات اسقاطی هواپیما استفاده کردیم. ببینید همه این سختیها به جای خود، ولی من دوست نداشتم مخاطب احساس کند که با یک سریال مدعی روبهرو است که امتیازات خود را به رخ میکشد. من بیشتر بر مبنای حس تجربهگرایی که در عرصه فیلمسازی دارم به این سریال فکر میکردم و هیچ ادعایی هم ندارم.
اتفاقا از همان تیتراژ سریال که به نظرم تیتراژ متفاوت و جذابی است یک نوع بیتکلفی و صمیمیت سریال با مخاطبانش احساس میشود و از همان ابتدا به مخاطبانش میگوید که قرار است با یک مجموعه طنز روبهرو باشند.
کاملا با حرف شما موافقم. خب ما تیتراژ را بعد از اتمام فیلمبرداری ساختیم و از این طریق سعی کردیم وجوه فانتزی سریال را پررنگتر کنیم.
جالب اینکه قصه در عین فانتزی بودن در یک بستر رئالیستی و واقعی روایت میشود و از واقعگرایی به دور نیست. به عبارت دیگر با ترکیبی از فانتزی و رئالیستی در روایت قصه مواجه هستیم. نظر شما چیست؟
شخصا به ساخت موقعیت و فضای رئالیستی علاقه بیشتری دارم، ولی ماهیت این قصه به گونهای بود که عناصر فانتزی هم وارد داستان میشد و در کنار موقعیتهای رئالیستی قرار میگرفت. این حجم از فانتزی هم برای جذب مخاطب لازم بود، اما من سعی کردم به طور کلی داستان را با ساختار فانتزی مطلق روایت نکنم. همه این درصدهای فانتزی و رئالیستی هم به شکل حسی وارد قصه شد و شاید کمتر خودآگاهانه صورت گرفت.
اتفاقا بخشهای فانتزی و تخیلی سریال بویژه در همان دو قسمت اول است که بیش از هر عنصر دیگری مخاطب را جذب میکند و به نظر برای کارگردان هم این دو قسمت خیلی مهم بوده.
برای من به عنوان کارگردان مساله تقطیع نماها و دکوپاژ خیلی اهمیت داشت و اصلا من عاشق تکنیک در سینما هستم و قسمت اول و دوم این سریال به دلیل حضورپررنگ جلوههای ویژه و صحنههای اکشن برای من خیلی جذاب و بااهمیت بود. حتی این قسمت صحنههای از پیش دکوپاژ شده داشت به همین دلیل کمی کارگردانی در قسمتهای اول بیشتر به چشم میآید.
خب این تقطیعها به ریتم مناسب کار هم کمک کرد که البته در قسمتهای بعدی کمی افت کرد و نکته دیگری که برای من جالب بود معرفی تدریجی شخصیتهای قصه بود به طوری که مانعی در فرآیند ریتمیک سریال ایجاد نکرد.
از محاسن سریال این بود که شخصیتها درعین پیشبرد قصه معرفی میشدند و من خیلی خوشحالم که این نظر را از شما میشنوم.
چرا این همه شخصیت؟ سریالی با این حجم از موقعیتهای تکنیکی با تعدد و تنوع بازیگران با دشواری در تولید مواجه نشد؟ یا تعدد شخصیتها را لازمه جذابیت اثر میدانستید؟
ما معتقد بودیم برای ساختن یک جامعه کوچک در آن جزیره ما به شخصیتهای متعدد و متنوعی نیاز داریم و مقتضیات قصه ایجاب میکرد که هرکدام از آنها در داستان حضور داشته باشند و نمیتوانستیم هیچ کدام را حذف کنیم. البته قبول دارم که تعداد زیاد بازیگر، کار را سختتر میکرد و بیش از همه کارگردانی که باید همه آنها را هدایت میکرد ولی خب همین سختی برای من لذتبخشتر هم بود. اصلا سینما را به خاطر سختیاش انتخاب کردم.
فارغ از تعدد شخصیتها، چیدمان بازیگران کار هم کمی عجیب و تازه به نظر میرسد. چطور به این ترکیب رسیدید؟
اتفاقا خیلی با این سوال مواجه شدهام. ولی هیچ وقت این حس را نداشتم که با جمع بازیگران عجیب و غریب مواجه هستم. واقعیت این است که بیشتر به فکر انتخاب بازیگران مناسب برای شخصیتهای قصه بودیم و به نظر من در عمل هم خوب جواب داد و مخاطبان ارتباط خوبی با آنها برقرار کردهاند.
به نظر میرسد مثل یک فیلم سینمایی در انتخاب بازیگران سریال به محبوبیت آنها در نزد مخاطب هم توجه داشتید و این که از طریق بازیگران و نه خود قصه نیز مخاطب را با سریال خود همراه سازید؟
خب طبیعی است که ما سریال و فیلم میسازیم تا دیده شود و برای این دیدهشدن از همه ظرفیتهای دراماتیک استفاده میکنیم که یکی از آنها همین انتخاب بازیگران است. شاید برای من حضور برخی از بازیگران اولویت نداشت ولی به دلیل محبوبیت آن بازیگر در نزد مخاطب، به این انتخاب احترام گذاشتم. مثلا پوریا پورسرخ و فرزاد حسنی انتخابهای من نبودند، اما بعدا به این باور رسیدم که چقدر انتخابهای درستی بودند و مثلا فکر نمیکردم که یک روز پوریا پورسرخ به یکی از دوستان نزدیک و صمیمی من بدل شود. مثلا همین لحن صحبتکردن را از پوریا در چند فیلم کمدی دیده بودم که خوشم نیامد ولی در اینجا به شدت با قصه و ساختار آن عجین شد و این نشان از همان نگاه درست در انتخاب بازیگران است.
اما یکی از انتخابهایی که با سوالات زیادی از سوی مخاطب همراه شد فرزاد حسنی بود نه به این دلیل که فرزاد بازیگر نیست بلکه به واسطه شباهت بازی او به جنس اجراهایش در مقام مجری.
خب بیارتباط هم نیست. شخصیت «عارف ساطور» ویژگیهایی داشت که به نظر میرسید فرزاد حسنی بهترین گزینه برای اجرای این نقش است. منظورم کلاهبرداربودن این شخصیت نیست بلکه قدرت بیان و دایره وسیع واژگانی که فرزاد به عنوان مجری داشت کمک میکرد تا این شخصیت بهتر دیده شود و جلوه کند و الحق هم فرزاد خوب از پس این نقش برآمد. بازی با کلمات مهارتی بود که فینفسه در شخصیت فرزاد حسنی وجود داشت و به شکل گرفتن شخصیت ساطور و باورپذیرتر شدن وی کمک میکرد. به نظرم یکی از شخصیتهای سریال که خوب دیده شد و محبوبیت پیدا کرد همین نقش و بازی فرزاد حسنی بود.
از بهنوش بختیاری هم نباید به سادگی گذشت. در بین بازیگران زن مجموعه به نظر میرسد که بازی بختیاری بیش از بقیه موردپسند قرار گرفته است. شاید گویش شمالی او در این سریال به جذابیت این نقش کمک کرد؟
قطعا گویش و لهجه خانم بختیاری در جذابیت نقش موثر بود، اما بازی خود ایشان به عنوان یکی از بازیگران باتجربه عرصه طنز را نباید دستکم گرفت. انگیزه قوی و ایدههایی که خودشان برای این نقش داشتند به شکلگیری این شخصیت کمک کرد. بویژه این که در این قصه او تلاش میکرد که لهجهاش را پنهان کند و خانم بختیاری به خوبی از پس این نقش برآمد بویژه زمانی که عصبانی میشد بیشتر از این لهجه استفاده میکرد که به غلیظ شدن وجوه طنز ماجرا نیز کمک میکرد.
در چند قسمت اول از خواب استفاده زیادی شد که خوشبختانه ادامه پیدا نکرد چون من مدام نگران این بودم که این بخش فانتزی قصه بیش از حد برجسته شده و به ضدخودش بدل شود. ولی ظاهرا این خوابها تمهیدی دراماتیک برای آشنایی و معرفی صحنههای بعدی برای مخاطب بود.
خب این ساختاری بود که پیمان عباسی برای فیلمنامهاش پیدا کرده بود. پیمان از آن دست نویسندههایی است که شکست زمان را خوب میشناسد و بازی با زمان را به درستی لحاظ میکند که به نظر میرسد جذابیت قصه را بیشتر میکند. برای اینکه این تمهید به یک تکرار تبدیل نشود زیاد از آن استفاده نکردیم تا کلیت و انسجام ساختار سریال هم حفظ شود.
خود شما مسیر انحرافی را در چه گونه و ژانری تعریف میکنید؟
به نظر من مسیر انحرافی یک کمدی اجتماعی است. ضمن اینکه به نظر میرسد سریال دارای ساختار و لحنی قصهگوست و تکتک شخصیتهای آن در پیشبرد داستان سهم موثری دارند به طوری که میتوان آن را یک قصه شخصیتمحور هم دانست.
به نظر میرسد که داستان قابلیتی بیش از ۱۳ قسمت را داشته است. آیا کمیت آن به دلیل نوروزی بودن آن تعیینشده و مثلا محتوا و مضمون را تحت تاثیر خود قرار داده است؟
واقعیت این است که طرح اولیه این سریال ۲۶ قسمتی بود، اما با توجه به سنگینبودن کار و سیاستهای سازمان برای پخش این مجموعه در ایام نوروز موجب شد که این سریال ۱۳ قسمتی شود که البته الان به دلیل اینکه به بعد از تعطیلات نوروز افتاد در تدوین جدید به ۱۵ قسمت افزایش پیدا کرد. چون برای من پایانبندی قصه خیلی مهم است و این که مخاطب احساس نکند به بازی گرفته شده لذا به گونهای آن را تدوین کردیم که در این ۱۵ قسمت به فرجام قابل قبولی برسد و تکلیف تکتک شخصیتها روشن شود.
به نظر میرسد که این سریال دستکم از طریق زبانی دوپهلو و نمادین به نقد اجتماعی پرداخته و حتی در جاهایی وارد حوزه سیاست هم میشود. انگار یک گشادهدستی در تولید این سریال به چشم میخورد؟
واقعیت این است که بدون هیچ دیدگاه سیاسی یک فرد سیاسی در سریال معرفی میشود. چون قرار بود که ما طیفی از افراد مختلف جامعه را در این جزیره کوچک داشته باشیم و بالطبع افراد سیاسی هم بخشی از شهروندان این جامعه هستند و شاید یک نماینده مجلس بیش از هر شغل و صنف دیگر مظهر و نماینده این قشر باشد. البته ما تلاش کردیم که بدون هیچگونه پیشفرض و قضاوت به شخصیتها بپردازیم و تنوع در شخصیتها را ایجاد کنیم که آدمهای مختلفی از اقشار گوناگون جامعه در این قصه حضور داشته باشند.
اصلا یکی از ویژگیهای شخصیتپردازی در این سریال در کنار هم قرار گرفتن شخصیتهای متضاد است…
همین تضادست که وجوه کمدی و طنز ماجرا را شکل داده است. اساسا کمدی در یک موقعیت متضاد شکل میگیرد. عکسالعمل آدمهای متفاوت که در یک موقعیت مشابه قرار میگیرد، بستر اصلی و بنیاد کمدی را میسازد و ما از این بستر در خلق موقعیتهای طنز بهره گرفتیم.
زمانی که هواپیما در جزیره سقوط میکند و قصه در این مکان جدید ادامه مییابد به نظر میرسد شاهد یک نوع دوگانگی در ساختار کلی قصه میشویم و شاید فضاهای فانتزی یا فضاسازیهای مربوط به جزیره به خوبی قسمتهای اول و دوم سریال نیست.
دوگانگی نه، ولی یک تغییر لحنی در ساختار قصه و روایت به وجود میآید، چون میزان و حجم جلوههای ویژه و صحنههای اکشن سریال نسبت به قسمتهای اول کمتر میشود. برای اینکه قصه از ریتم نیفتد ما به اتفاقات جدیدی در جزیره نیاز داشتیم که بالطبع همه آنها نمیتوانست واجد جلوههای ویژه باشد، لذا باید قصه در یک بستر متعادلتری قرار میگرفت که حالا چون به اندازه ۲ قسمت اول چشمگیر نیست به نظر میرسد دچار دوپارگی شده ولی من با این دوپارگی در ساختار مخالفم و معتقدم که از اینجای قصه به بعد لحن روایت تغییر میکند.
در کنار کمدی موقعیت و شخصیتپردازیهای طنازانه شاهد طنز کلامی هم در سریال هستیم و انگار شما به همه ابعاد طنزپردازی در ساخت این سریال توجه داشتید.
همینطور است. بخشی از بار کمیک قصه و شخصیتها بر مبنای شوخیهای کلامی بنا شده است و خود شخصیتها نیز به گونهای طراحی شدهاند که این وجه را پررنگتر میکند. حتی با خود سینما هم در این سریال شوخی میکنیم.
مثلا یکی از شوخیهای بامزه این سریال با سریال ارتفاع پست ابراهیم حاتمیکیا و تقلید نقش حمید فرخنژاد بود…
خب این یکی از تمهیدات جذاب در کارهای طنز است که سینما در واقع با خودش شوخی میکند. البته ما برای این کار از آقای فرخنژاد اجازه گرفتیم که خود ایشان هم از تماشای این صحنه خوششان آمده بود. جالب اینکه دوست داشتم نام سریال نیز مثل ارتفاع پست یک اصطلاح هواپیمایی باشد که به این دلیل مسیر انحرافی را انتخاب کردیم، البته با توجه به خود قصه و مسیری که هواپیما در آن قرار میگیرد نیز این عنوان بامعنایی بود.
به نظرم در نخستین تجربه سریالسازی خود گام موفقی برداشتید. آیا در این مسیر بازهم گام برمیدارید یا دور سریالسازی را خط میکشید. آیا قصد ندارید نوع و جنس دیگری از همین شکل سریالسازی را ادامه دهید؟
نه، این مسیر را افراد دیگری باید ادامه بدهند. به نظرم این تجربه خوبی بود که باید در اشکال و توسط اشخاص دیگری ادامه پیدا کند. صادقانه عرض کنم بیش از آن که نگران خودم باشم دغدغه تکنیک در سریال رادارم و قلبا علاقهمندم که جلوههای ویژه در سینما و تلویزیون ما بیش از ظرفیت کنونی مورد استفاده قرار بگیرد و ما این توان و ظرفیت را در کشور خودمان داریم. ضمن اینکه من به تجربهگرایی در عرصه فیلمسازی علاقهمندم و تلهفیلمها و سریالی که ساختم این نکته را اثبات میکند. به تداوم سریالسازی علاقهمندم، اما دوست دارم فضا و موقعیت دیگری را تجربه کنم. بیش از همه اینها به توسعه و پیشرفت تکنیک در تلویزیون و سینما علاقه دارم و امیدوارم مدیران و مسوولان فرهنگی ـ هنری هم برای این بعد از سینما و تلویزیون سرمایهگذاری بیشتری داشته باشند.