رمز عبور خود را فراموش کرده اید؟

By registering with this blog you are also agreeing to receive email notifications for new posts but you can unsubscribe at anytime.


رمز عبور به ایمیل شما ارسال خواهد شد.


کانال رسمی سایت تفریحی

دکه سایت


نظر سنجی

نظرسنجی

به نظر شما کدام سریال امسال ماه رمضان بهتر است؟

Loading ... Loading ...

کلیپ روز




logo-samandehi

تصاویری از فرش قرمز اختصاصی برای بازیگران دیر رسیده در جشنواره فجر

عکس از جشن تولد ۳۸ سالگی آزاده صمدی

مصاحبه از زندگی شخصی امیرحسین مدرس و همسر دومش

عکس همسر آزاده نامداری و دخترش گندم

عکس جدید مهناز افشار و دخترش لینانا

نامه عسل پورحیدری در شبکه اجتماعی پس از خاکسپاری پدر

عکسی جالب از تینا آخوندتبار با دستکش بوکس در حال ورزش

تصاویر تبلیغاتی الیکا عبدالرزاقی و همسرش امین زندگانی

رتبه بدهید:

عکس داستان یک شام: باباشاهی که رستوران‌دار شد!

هادی کاظمی و یک شب بیاد ماندنی
از بدقولی و بدحسابی تهیه‌کننده‌ها و عوامل سینمایی به ستوه آمده، آنقدر که می‌گوید بازیگری یعنی کار نقدی با پول نسیه‌ای! شدت گلایه‌ها و نارضایتی‌هایش از نوع برخورد اهالی سینما و احساس نداشتن امنیت، باعث شد مثل «شهاب حسینی»، «اشکان خطیبی» و «بهرام رادان»‌ به فکر شغل دوم از نوع خوشمزه‌اش بیفتد و در صحبت‌هایش به گونه‌ای حرف بزند که اگر از حرفه جدیدش راضی باشد، شاید دیگر او را در قاب تلویزیون یا روی پرده سینما نبینیم!

«باباشاه رستوران‌دار شد!»‌ این روزها کافی است برای دیدن «هادی کاظمی» یا همان «باباشاه» معروف سریال «مهران مدیری»، به خیابان اعجازی زعفرانیه بروید و با یک تیر، ۲‌نشان بزنید؛ هم بازیگر محبوب «قهوه تلخ»‌ را ببینید، هم دلی از عزا درآورید؛ البته در «کافه لیالی» او خبری از چلوکباب و خورش قورمه‌سبزی نیست! این‌جا تنها غذاهای هندی، لبنانی و ایتالیایی سرو می‌شود و مخصوص کسانی است که دوست دارند متفاوت‌ با دیگران باشند. در یک بعد‌از‌ظهر سرد، پیامکی از طرف او به دست‌مان رسید مبنی بر مراسم افتتاحیه کافه رستوران لیالی با حضور هنرمندان. بنابراین تصمیم گرفتیم هم در این مراسم شامی در کنار هنرمندان‌ سینما، تلویزیون و موسیقی‌مان صرف کنیم، هم پای حرف‌های «هادی کاظمی» بنشینیم و بپرسیم چه شده «باباشاه» تصمیم گرفته رستوران‌داری کند و تغییر مسیر دهد؟ حرف‌های او مثل همیشه متفاوت و تا حدودی با چاشنی فلفل، تند شده‌! درست مثل غذاهای رستورانش… !

به او گفتم این پول حرام است!
از موقعی که «لیالی»‌ را افتتاح کرده‌ایم، خودم نسبت به رستوران‌های دیگر حساس‌ شده‌ام و در برنامه‌هایم رفتن به رستوران‌های مختلف را قرار داده‌ام تا از نوع و کیفیت غذاهایی که سرو می‌کنند مطلع شوم. جالب این‌که چند روز پیش به یک رستوران‌ رفتم که با وجودی که پول زیادی هم داده بودم، واقعا حالم از غذاهایش بد شد!  تازه فهمیدم چقدر کیفیت غذاهایی که ما دست مردم می‌دهیم خوب است. چون خودم هر چیزی را نمی‌پسندم و ذائقه‌ سختی دارم، ۲ لقمه از غذایم خوردم و بلند شدم  وبه مسئولش گفتم: «چرا از مردم پول می‌گیرید؟!»
گفت: «چرا؟»، گفتم: «وقتی شما غذایی دست مردم می‌دید که از آن لذت نمی‌برید و بابتش پول هم می‌گیرید، پول زور است و حرام!» متاسفانه‌ خیلی از رستوران‌هایی که وجود دارند، تنها منوی زیبایی دارند و عکس‌هایی جالب!

انتقادپذیری ما بالاست
خودم اگر از غذای رستورانی خوشم نیاید ایراد می‌گیرم، مطمئنا این حق را به مشتریان رستوران خودم هم می‌دهم که اگر از کیفیت ما ناراضی بودند، با آرامش کامل انتقاد کنند و به هر چه بهتر شدن ما کمک کنند؛ باید اینقدر ظرفیت آدم‌ها باید بالا باشد که جنبه نقد شدن را داشته باشند. اتفاقا در فکر این هستیم که به غیر از انتقاد شفاهی که مشتریان ممکن است انجام دهند، یک دفتر مخصوص انتقادات نیز تعبیه کنیم تا هر کس هر نظری داشت به ما بگوید؛ ما مثل خیلی‌ها نیستیم که بگوییم «همینی که هست و شیوه کارمان را تغییر نمی‌دهیم!»
رضایت مشتری از هر چیز مهم‌تر است؛ چون اگر خوب باشد، همه می‌گویند «هادی کاظمی مثل همیشه کاری کرده که خوب بوده.» برعکسش هم صادق است! دوست ندارم به همین راحتی اسم و اعتبارم خراب شود.

رابطه خوش بودن آواز دُهُل و ‌بازیگران!
داستان رو آوردن من به سمت رستوران‌‌داری یک مقدار مفصل‌تر از آن چیزی است که بتوان در چند جمله آن را خلاصه کرد اما تقریبا دلیل این‌که چرا بازیگران و هنرمندان ما مجبور می‌شوند سراغ شغل‌های دوم یا سوم بروند، واضح است؛ از همه مهم‌تر این‌که متاسفانه این قشر از جامعه امنیت شغلی ندارند! به شخصه مقدار زیادی پول دست تهیه‌کنندگان دارم که نمی‌توانم بگیرم‌شان و متاسفانه هیچ مرجعی نیز وجود ندارد به شکایت من بازیگر رسیدگی کند و مشکلاتم را برطرف کند! جالب‌تر این‌که اگر شکایتی هم از آن‌ها صورت بگیرد، حالاحالاها باید قید پولت را بزنی! اصولا ما بازیگران، آدم‌های رنگ و لعاب‌داری هستیم که برای ما همان ضرب‌المثل «آواز دُهُل از دور خوش است»صدق می‌کند اما واقعیت چیز دیگری است! ممکن است همه در نگاه اول بگویند «وای، چه ماشین و لباس‌های آراسته و گران‌قیمتی دارد» اما وقتی به زندگی واقعی‌اش نگاه می‌کنی، می‌بینی طفلی از تمام دنیا طلبکار است اما هیچ‌کس پولش را نمی‌دهد! به همین دلیل بود که یک جای زندگی‌ام دیدم پول دارم اما پول ندارم! یعنی هیچ حسابی روی پولم نمی‌توانم باز کنم و این برای من خوب نیست. به ناچار تصمیم گرفتم اتومبیل و خیلی از چیزهایی که داشتم را بفروشم تا بتوانم برای خودم امنیت شغلی فراهم کنم و حداقل بدانم ماهانه می‌توانم این مقدار درآمد داشته باشم. خوشبختانه دوستی به نام آقای «هادی موسوی» نصیبم شد که اطمینان کامل بهشان پیدا کردم و پیشنهاد همکاری ردوبدل شد و این اتفاق افتاد.


فقط اسمم اینجا نیست

به هر حال از روز اولی که تصمیم گرفتیم این رستوران را افتتاح کنیم، قرار شد من هم روزانه چند ساعتی به رستوران بیایم و بر کارها نظارت داشته باشم اما بیشتر بار مسئولیت مجموعه بر گردن آقای موسوی است. با وجود همه مشغله‌هایی که به عنوان یک بازیگر دارم، برنامه‌ام را طوری تنظیم خواهم کرد که وقتی مشتری به اینجا می‌آید، نگوید «هادی کاظمی»‌ فقط اسمش اینجاست و خودش هم نمی‌آید! بنابراین برای این‌که از حرف و حدیث‌های احتمالی پیشگیری کنم، وظیفه‌ام است در روز چند ساعتی به اینجا بیایم و در کنار مردم باشم. البته با توجه به کارم فکر می‌کنم بیشتر شب‌ها بتوانم به رستوران بیایم یا روزهایی که فیلمبرداری نداشته باشم.

همه راضی بودند جز یک نفر!
این ۲ شبی که قرار بود به عنوان مراسم افتتاحیه میزبان یکسری دوستان بازیگر و هم‌صنفم باشم، استرس زیادی برای ایده‌آل بودن همه چیز داشتم. مهم‌ترین استرسم به این دلیل بود که ببینم دوستانم اعتماد می‌کنند و دعوتم را می‌پذیرند یا نه؟ که الحمدلله نشان دادند چقدر دوستند و پشتوانه. از طرفی نگران بودم وقتی می‌آیند آیا ذائقه‌شان به غذاهای خاصی که در این‌جا طبخ می‌شود می‌خورد یا نه و آیا با رضایت از این‌جا بیرون خواهند رفت؟ حتی برای این‌که در ۲ شب افتتاحیه‌مان همه چیز خوب باشد، ۴-۳ شب به صورت آزمایشی تعدادی از اقوام و دوستان‌مان را دعوت کردیم تا هم توانایی‌های خودمان را محک زده باشیم، هم نظرات کسانی که غذاها را صرف کرده‌اند جویا شویم تا در شب‌های افتتاحیه مشکلی پیش نیاید. خوشبختانه همه چیز خوب پیش رفت و رضایت‌مندی را در چهره تمام دوستانم می‌دیدم. برای پذیرایی از دوستان نیز ترکیبی از انواع کباب‌ها در کنار یک نوع برنج معروف به «بریانی» استفاده کردیم و به‌عنوان پیش‌غذا نیز چند مدل سالاد و غذای سبک هندی، لبنانی و عربی در نظر گرفتیم تا همه چیز ایده‌آل باشد. قبل از شروع مراسم هم تخته‌ای در نظر گرفته بودیم که هنگام خداحافظی، از دوستان درخواست می‌کردیم به یادگار جمله‌ای برای‌مان بنویسند و امضایی بزنند که همیشه در رستوران ‌به یادگار بماند و ‌خاطره آن شب‌ها زنده بماند. خوشبختانه از بین دوستان بازیگر و خواننده‌ای که در این ۲ شب دعوت من را پذیرفتند، کسی از نوع پذیرایی‌ مجموعه ایراد نگرفت اما خانم معماریان (همسر علی معلم) یکسری خرده‌کاری‌ها را به ما گوشزد کردند که در واقع همان فوت کوزه‌گری خودمان است، چون ایشان از جمله اساتید آشپزی هستند و ما هم با کمال میل حرف‌شان را پذیرفتیم.

پیشنهادهای ما برای شما
خصوصیت من، سخت‌پسند بودنم است که ذائقه‌ام به هر غذایی سازگار نیست، حتی بارها شده با دوستانم به رستورانی رفته‌ایم که همه به‌به و چه‌چه کرده‌اند اما‌ من گفته‌ام نه، باز هم ضعف‌هایی دارد! برای همین هم هست که نمی‌توانم ‌پیشنهاد مشخصی به کسانی که به رستوران ما می‌آیند بدهم و بگویم از چه چیزهایی استفاده کنند. اما پیشنهاد می‌کنم حتما از سالاد بار ما استفاده کنند چون خیلی خاص است؛ فتوش، مُتَبَل و تبله لبنانی که خیلی خوشمزه هستند و دوست‌شان دارم و در کنار انواع سالادهای هندی که طعم فوق‌العاده‌ای دارند سالاد بارمان را تعبیه کرده‌ایم تا سلایق همه را برآورده کرده باشیم. یا مثلا غذای «روغن جوش هندی» را با وجودی که خیلی غذای سنگینی است خیلی دوست دارم و جزو غذاهای پیشنهادی من است. در «روغن جوش هندی» خامه، ادویه‌جاتی مانند هل، گوشت مرغ، پیاز داغ و یک پیمانه برنج بریانی استفاده می‌شود و مانند همه غذاهای هندی، تا حدودی تند است که طعم خاصی به آن می‌دهد. از آن‌جا که در اکثر غذاهای هندی فلفل زیادی استفاده می‌شود، بسیار تند هستند اما چون ایرانی‌ها آنچنان تندخور نیستند، سعی کرده‌ایم میزان تند بودن غذاهای‌ هندی‌مان را متعادل کنیم و به قولی ایرانیزه‌اش کنیم تا کسی اذیت نشود. نمی‌دانم چه جوری باید بگویم اما باور کنید خودم عاشق غذاهای این‌جا هستم.

سکته‌ بعد از شکستن پیش‌دستی!
قبل از این‌که تصمیم بگیریم «لیالی» را افتتاح کنیم، بنای رستوران‌مان متعلق به مجموعه رستوران دیگری بود که نوع خدمات، منو و فضایش با فضایی که امروز می‌بینید کاملا متفاوت بود. زمانی که اینجا را تحویل گرفتیم، یک مقدار تغییرات رویش اعمال کردیم اما ان‌شالله سال دیگر‌، تصمیم داریم تغییرات بیشتری اعمال کنیم تا همانی شود که با سلیقه‌مان سازگار است. هر چند در همین حالتش هم زیباست و خیلی دوستش دارم. حتی برای این‌که لوکس‌ترین خدمات را به مشتریان‌مان ارائه بدهیم، تمام وسایل ریز و درشت رستوران‌مان را از بهترین و گران‌ترین برندهای خارجی تامین کرده‌ایم تا بیشترین میزان رضایت خاطر را برای مشتریان‌مان فراهم کرده باشیم. مثلا چند روز پیش ۲‌تا از پیش‌دستی‌های‌مان شکست و من و «هادی موسوی» داشتیم سکته می‌کردیم‌! (خنده)

‌رقابت یعنی حسادت و زیرآب زنی!
معنای رقابت در خیلی‌جاها قشنگ نیست و همه را یاد حسادت و زیرآب زنی می‌اندازد! در حالی که به نظر من رقابت سالم بسیار هم زیباست و دوستش دارم. برای همین دوست ندارم مثل خیلی‌ها علیه رستوران‌های دیگر حرف بزنم و وجهه‌شان را خراب کنم و ترجیح می‌دهم با کیفیتی که غذا را طبخ می‌کنیم، با سایر رستوران‌ها رقابت کنیم. دوست نداریم با رستوران‌های دیگر بجنگیم و مثلا بگوییم غذای رستوران بغلی‌مان بد است و بیایید غذای ما را بخورید، نه! این شیوه منسوخی است. امروز مردم سراغ جایی می‌روند که باکیفیت‌ترین خدمات را به آن‌ها ارائه می‌دهد و خودشان انتخاب می‌کنند. مثلا خود من بعضی روزها که این‌جا می‌آیم، هوس می‌کنم بروم قهوه‌خانه قدیمی‌ای که نزدیک رستوران‌مان هست و مال یک پیرمرد است، یک آبگوشت درست و درمان بخورم و سرحال بیایم.

دارم می‌میرم!
اتفاق افتاده که به دلیل دستمزد بازی در کاری را قبول کنم! امیدوارم با توجه به رو آوردنم به شغل دوم، از نظر درآمد آنقدر تامین باشم که دیگر مجبور نشوم به خاطر پول در کارهایی بازی کنم که دوست‌شان ندارم. ما بازیگران بسیار توانایی داریم که ممکن است به دلیل شرایط اجتماعی و اقتصادی بدی که در لحظه دارند، مجبور ‌شوند تن به حضور در کارهایی بدهند که برای‌شان گران تمام می‌شود! چون نمی‌توانند انتخابی که ایده‌آل‌شان بوده را انجام دهند. مسلما من هم از این قاعده مستثنی نیستم، هر چند فکر نمی‌کنم تا به حال نقشی را بازی کرده باشم که خیلی بد و زننده باشد. دوست دارم با حضور در شغل دومم، از نظر مالی به امنیت و آسودگ ی‌خاطر کاملی برسم که دیگر مجبور نشوم در کارهایی که دوست ندارم بازی کنم. مثلا ۵-۴ سال می‌شود تئاتر بازی نکرده‌ام و دارم می‌میرم! چون هم طی این‌ سال‌ها پیشنهادهایی که داشته‌ام دلچسب نبوده، هم همه‌مان می‌دانیم در تئاتر پول زیادی وجود ندارد اما اگر اینجا از نظر مالی خیالم راحت باشد، حضورم در تئاتر آنقدر خواهد شد که از نظر روحی به ارضای کامل رسیده و تخلیه می‌شوم.

‌تئاتر پشت خط مقدم!
الان در حال بازی در یک سریال به نام «جنگ بازی» هستم که قرار است در ایام نوروز از شبکه یک روی آنتن تلویزیون برود به همین دلیل این روزها سرم خیلی شلوغ است و برای این‌که بتوانیم کار را به پخش برسانیم، حجم کارمان زیاد است. «جنگ بازی» از جمله کارهای سخت و پر لوکیشنی است که بازیگران زیادی دارد. این سریال داستان چند دوست در سال‌های ۶۵-۶۴ را روایت می‌‌کند که هر کدام در کنار شغلی که دارند، در یک تئاتر هم کار می‌کنند. من هم در این کار نقش معلم دبستانی را بازی می‌‌کنم که زن و ۲ تا بچه کوچک دارد و داستان در زمان موشک‌باران می‌گذرد. این دوستان در یک مقطع تصمیم می‌گیرند کار تئاترشان را به جبهه ببرند و پشت خط مقدم کارشان را اجرا کنند. در این بین اتفاقات بامزه‌ای می‌افتد که برای مخاطب جالب خواهد بود. در این سال‌ها سریال‌های نوروزی تلویزیون را ندیده‌ام اما چند قسمت از «پایتخت» سیروس مقدم را دیدم که بازی‌های‌شان را خیلی دوست داشتم و آقای «علیرضا خمسه» نشان داد چقدر تواناست و هنوز هم دود از کنده بلند می‌شود. آنقدر بازی‌ها و گزینش بازیگران این کار خوب بود که یک‌جورهایی حسودی‌ام شد و می‌گفتم کاش من هم در این کار بازی می‌‌کردم.

کار من سخت‌تر است
واقعیت این است که قبل از تصمیم به افتتاح رستوران، هرگز به این موضوع فکر نکردم که بخواهم از این موقعیتم سوء‌استفاده کنم! اتفاقا این قضیه بازیگر بودنم باعث شده یک مقدار روی این کار حساس‌تر شوم که مبادا غذاها‌، فضای رستوران‌‌، امنیت و آرامشی که باید فراهم شود را نتوانیم فراهم کنیم و آن‌ها که من را می‌شناسند ناراحت شوند. چون به محض وقوع این اتفاق به سرعت می‌گویند فلانی رستوران زده اما کیفیتش خوب نیست و این برای من بسیار بد است! از همکاران سینمایی‌ام می‌دانم «اشکان خطیبی» رستوران خوبی‌ زده اما هنوز فرصت نشده بروم فضایش را ببینم، «بهرام رادان»‌ و «شهاب حسینی» هم سال‌هاست کافه دارند، بقیه را هم در جریان نیستم.

با این شغل انرژی می‌گیرم
قبل از افتتاح «لیالی»، خودم اهل تفریحی به نام رستوران رفتن نبودم اما همیشه دوست داشتم ‌کافه‌ای داشته باشم که بتوانم بعضی اوقات آنجا بروم و آرامش بگیرم ولی رستورانی که به همراه دوست عزیزم «هادی موسوی» افتتاح کردیم، به مراتب بهتر از آن چیزی است که در تصورات قبلی‌ام داشتم. برتری رستوران‌داری به بسیاری از مشاغل دیگر، آن حس رضایت‌مندی افراد از شماست که واقعا آن را حس کرد‌ه‌ام‌. از آن‌جا که خودم دستپخت بسیار خوبی دارم، وقتی برای دوستانی که به منزلم می‌آیند غذا درست می‌کنم و بعد از صرف آن، احساس رضایت را در چهره‌شان می‌بینم، لذت می‌برم و به نوعی از نظر روحی تخلیه می‌شوم. در این چند روزی هم که از افتتاح «لیالی» گذشته، وقتی رضایت را در رفتار و چهره مشتریان‌مان می‌بینم، واقعا احساس هیجان‌انگیزی به من دست می‌دهد و لذت می‌برم. اتفاقا چند روز پیش داشتم به یکی از دوستانم می‌گفتم با تمام مشکلاتی که دارم، افتتاح رستوران باعث ایجاد حس آرامش عجیبی در من شده که فکر می‌کنم منشا‌اش انرژی آدم‌هایی باشد که به اینجا رفت‌و‌آمد می‌کنند.

اینجا خبری از ‌کباب کوبیده نیست!
برای این‌که بتوانیم رضایت کسانی که «لیالی» را برای صرف زمانی از روزشان انتخاب می‌کنند فراهم کنیم، سعی کرده‌ایم‌ طراحی، نورپردازی، دکوراسیون، نما و حتی در ورودی رستوران را طوری طراحی کنیم که نهایت رضایت خاطر افراد فراهم شود. برای منوی غذاهای‌مان نیز هزینه بسیار زیادی ‌صرف آموزش ‌کردیم تا سرآشپزها و آشپزهای‌مان بتوانند غذاهای هندی، لبنانی و ایتالیایی را به راحتی طبخ کنند. در واقع تصمیم گرفتیم در «لیالی» سراغ غذاهای خاص ملل برویم و دیگر مثل بسیاری از رستوران‌ها چلوکباب که یکی از راحت‌ترین و رایج‌ترین غذاهاست را سرو نکنیم. غذاهایی که در منوی ما سرو می‌شوند چون نسبت به غذاهای ایرانی مفصل‌تر هستند و ریزه‌کاری‌های بیشتری دارند، دردسر بسیاری برای ما می‌تراشند اما خاص بودن‌شان باعث شده همه این مشکلات را تحمل کنیم. از طرفی طبخ غذاهای منوی ما تخصص ویژه‌ای می‌طلبد که هر آشپزی از پس آن‌ها برنخواهد آمد.

بازیگری یعنی کار نقدی، پول نسیه‌ای!
امام صادق(ع) می‌گویند: «تا عرق کارگر خشک نشده، باید دستمزدش را داد.» اما این اتفاق در شغل ما بازیگران به ندرت می‌افتد؛ یعنی شمای بازیگر کارت را نقدا انجام می‌دهی اما دستمزدت را نسیه تحویلت می‌دهند! تازه اگر همان نسیه را هم بدهند! جالب‌ترش این‌که یک تشکر خشک و خالی هم ازتو نمی‌کنند! مثلا یک بار نشد سر ‌سریال «قهوه تلخ»، آقایان تهیه‌کننده یک مراسم تقدیر و تشکر از عوامل و بازیگران‌شان برگزار کنند تا از زحماتی که برای کارشان کشیده شده بود تشکر کنند! پولی که باید می‌دادند را که ندادند، حداقل یک تشکر که می‌شد انجام داد. اما تا آن‌جا که توانستند برای مجله‌شان یا مراسم‌هایی که برگزار می‌کردند از ما سوء‌استفاده ابزاری کردند و هر جا خواستند رفتیم! همیشه گفته‌اند «شکر نعمت، نعمتت افزون کند.» اما دوستان‌مان تشکری از ما به عمل نیاوردند و دیدیم چه اتفاقاتی برای مجموعه‌شان افتاد. آن چیز لذت‌بخشی که حرفه رستوران‌داری دارد، آن تشکر‌ی است که مخاطب شما از شما به عمل می‌آورد و همان تمام خستگی زحماتی که کشیده شده را جبران می‌کند. این‌جا وقتی نقدا کار می‌کنی، نقدا هم پولش را دریافت می‌کنی و این، برتری این شغل نسبت به حرفه ماست. تازگی‌ها فهمیده‌ام چقدر شغل‌های خوبی به غیر از بازیگری وجود دارد که تا حالا سراغ‌شان نرفته بودم! متاسفانه این روزها کار هنری شغل محسوب نمی‌شود و هیچ بعید نیست آن را کنار بگذارم. ‌‌امیدوارم آنقدر از حضور در این شغل جدیدم رضایت به دست بیاورم که بتوانیم در جاهای دیگر شهر یا حتی کشور شعبه بزنیم و کارمان را گسترش بدهیم.

هم من، هم مهران مدیری افسردگی گرفتیم
نمی‌توان خیلی از مسائل را درباره «قهوه تلخ» گفت اما معلوم است که بابت تعطیل شدن کار ناراحت هستم. مردم از ما توقع دارند و بارها شده در خیابان به من گفته‌اند پول‌تان را خوردید و چاق شدید و کار را تعطیل کردید! اما واقعیت چیز دیگریست؛ الان حدود ۷ ماه است از این مجموعه طلب داریم و خبری از پول نیست! فکر می‌کنم «قهوه تلخ» با توجه به شرایطی که پیش آمده برای همیشه تعطیل شده و نمی‌دانم مسئولانش بخواهند دوباره این کار را ادامه دهند یا نه. نمی‌دانم آن زمان اگر دوباره بخواهند این کار را ادامه دهند من دوباره همکاری می‌کنم یا نه، باید با توجه به شرایط و موقعیت تصمیم‌گیری کرد ولی مطمئنا آن زمان، من «هادی کاظمی» قدیم نیستم، چون خودشان خواستند این شکلی شوم و جور دیگری باهاشون کار کنم! واقعا همه بچه‌ها در این پروژه معرفتی و با جان و دل کار کردند اما وقتی به تهیه‌کنندگان زنگ می‌زنیم و جواب نمی‌دهند، چه کار می‌توان کرد؟ برای مراسم افتتاحیه «لیالی» هم از «مهران مدیری» دعوت کردم بیاید اما چون به دلیل اتفاقاتی که افتاده مدتی دچار افسردگی شده بود، به من گفت می‌خواهم چند روزی به یک مسافرت بروم و زمانی که برگشتم، حتما پیشت می‌آیم. این اتفاق برای همه‌مان افتاد که دچار افسردگی شویم؛ وقتی کاری انجام می‌دهی و آن نتیجه‌ای که انتظارش را داری نمی‌گیری، معلوم است نباید حالت خوب باشد.


رستورانی که ستاره باران شد

در شب اول مراسم افتتاحیه رستوران لیالی «رضا عطاران»، «نادر سلیمانی»، «بهنوش بختیاری»، «علی لهراسبی»، «زانیار خسروی»، «ساعد هدایتی»، «سروش صحت»، «عارف لرستانی» (یار همیشگی هادی کاظمی)، «محمدرضا هدایتی»، «سید جواد یحیوی» و تعدادی دیگر از هنرمندان حضور داشتند و مراسم در حال پایان یافتن بود که «فرزاد حسنی» هم از راه رسید تا بزم و شادی آن شب تکمیل شود. در شب دوم این مراسم نیز «علی معلم»، «مجید صالحی»، «امیر نوری» و… شاخص‌ترین چهره‌های دعوت شده به رستوران «لیالی» بودند تا افتتاح این رستوران را به دوست و همکارشان تبریک بگویند و طعم غذاهای متفاوت رستوران «هادی کاظمی» را تست کنند.

تصاویر جدید بنیامین بهادری در کنار زن سال هند

تصاویر و حواشی حضور سحر قریشی و بازیگران در جشن پیراهن استقلال

عکسی جدید از آنا نعمتی و برادرش در رستوران

تصاویر جدید از هدیه تهرانی و مهران مدیری در سری جدید «قلب یخی»

عکس هایی از عروسی گلزار و النازشاکردوست در یک فیلم عروسی

دو عکس متفاوت الناز شاکردوست با عروسک گوفی و در آمبولانس

تصاویر نرگس محمدی به همراه مادرش در کنسرت موسیقی

تصاویری از حضور هنرمندان در کنسرت بابک جهانبخش

تبلیغ فروشگاهی

مطالب مرتبط با این موضوع

اجباری اجباری، ایمیل شما هرگز منتشر نخواهد شد