عکس با نمکترین آلمانیهایی که تا امروز به تهران آمدهاند!
اگرچه آلمانی ها در تاریخ درام نویسی، تئاتر و سینمای جهان همیشه حضوری پر رنگ داشته و پیشرو بوده اند، اما در عرصه کمدی چندان جدی گرفته نشده اند. در نزد مخاطبان ایرانی نیز سینما و تئاتر آلمان بیشتر با درام های سنگین و آثار تراژیک و البته نوگرایش شناخته میشود. برای مثال تنها کمدین شناخته شده سینمای آلمان در ایران، دیتر هالروردن (مشهور به دیدی) است که اگر قرار بر مقایسه باشد، کیلومترها عقب تر از همتایان آمریکایی، انگلیسی، فرانسوی و ایتالیایی اش قرار میگیرد.
کم فروغی کمدین های آلمانی به اضافه بی خبری ما از کارهای آنان، مهمترین دلیلی بود که مخاطب ایرانی با دیده شک و تردید به تماشای نمایش «هتل پارادیزو» در جشنواره امسال فجر بنشیند؛ پیش ذهنیتی که خیلی زود در همان دقیقه های ابتدایی شروع نمایش رنگ باخت و در پایان به تشویق های گرم تماشاگران ختم شد. در واقع این گروه نمایشی را باید با نمک ترین آلمانی هایی دانست که تا امروز به تهران آمده اند.
وقتی بدن حرف میزند
نمایش «هتل پارادیزو» با کارگردانی مایکل وگل، یک اثر کمدی در قالب پانتومیم است که به لحاظ آن که برای بیان داستانش از کلام بهره ای نمیگیرد و بازیگرانش تنها از بدن خود برای ارتباط با مخاطب سود میجویند، با سد بلند اختلاف زبانی تماشاگر و هنرمند روبرو نمیشود.
پانتومیم، نه یک مکتب یا ژانر تئاتری، بلکه یک علم و فن نمایشی است که ریشه در کهن ترین جوامع بشری دارد. در دوره پیش از تاریخ، انسان ابتدایی که هنوز زبانی را برای ارتباط با هم نوعان خود انتخاب نکرده بود، تنها با ایما و اشاره و حرکات بدنی حرفش را میزد. بعد ها این حرکات به رقص تبدیل شد و به خدمت آیین های دینی طبیعت گرایانه در آمد. در دوره ای که انسان ها پدیده های طبیعی را میپرستیدند، شمن ها و جادوگران با زدن ماسک هایی بر چهره خود، حرکات موزونی را به همراه موسیقی انجام میدادند و مردم را به خلسه ای عمیق فرو میبردند. چنین آیین هایی چنان تاثیر گذار بودند که حتی پس از اختراع زبان در جوامع انسانی، باز هم کلام به آن ها راه نیافت و در عوض همراهی رقص و موسیقی را به کمال رساندند.
به مرور زمان، این آیین های دینی بدون کلام، در تمدن های باستانی چون هند، چین، مصر و یونان به قالبی هنری تبدیل شدند و پانتومیم را پدید آوردند. این قالب نمایشی در روم باستان و قرون وسطی به راه خود ادامه داد تا در قرن پانزدهم میلادی به دست دلقک های دوره گرد ایتالیایی، کمدیا دلارته از دل آن بیرون آمد. اوایل قرن نوزدهم میلادی، پانتومیم به شکل امروزی خود در آمد که وظیفه داستان گویی را نیز پیدا کرد.
با توجه به این تاریخچه، «هتل پارادیزو» نمایش پانتومیم موفقی است که البته پهلو به پهلوی کمدیا دلارته نیز میزند. در این نمایش، همراهی حرکات بدنی بازیگران، ایما واشاره های آنان، رقص، موسیقی و فضاسازی مناسب همه دست به دست هم میدهند تا تماشاگر را با داستان خودهمراه کنند.این نمایش با اتکا به دکور ساده و البته بسیار موثر، نور پردازی مناسب، ماسک های کاریکاتور گونه و توان بدنی بالای بازیگرانش توانست احساسات و عواطف شخصیت های داستان را به تماشاگران منتقل کند.
برزخ به جای بهشت
داستان نمایش در هتلی زیبا در کوهپایه های آلپ میگذرد؛ جایی رویایی و بهشت آسا که بر خلاف انتظار نه تنها فضایی آرامش بخش ندارد، بلکه سرشار از تضاد، جنگ و جدال و درگیری بین آدم هاست.
نخستین تناقض نمایی این نمایش، از نام آن شروع میشود؛ «پارادیزو»ی ایتالیایی که همان پارادایس انگلیسی و پردیس ایرانی است به جای آن که نماینده زمینی بهشت برین باشد، بیشتر فضایی برزخ گونه دارد. مسافران مدام در آن در حال رفت و آمد هستند، آدم هایش به خیال و رویا فرو میروند، گذشته را مرور میکنند، به عقوبت گرفتار میشوند، رنج میکشند و… در پایان بیشترشان سرانجامی ناگوار مییابند.
«هتل پاردیزو» میراث به جا مانده از پیرمرد درگذشته ای است که تمثال نصب شده اش بر بالای آسانسور، تنها برای زن پیر او اهمیت دارد. پیر زن با وجود پشت خمیده اش، هیکل نحیفش و دست و پای لرزانش بر تمام امور نظارت دارد و بسیاری از کارها را نیز خود انجام میدهد؛ همین موقعیت است که نخستین خنده های تماشاگران این نمایش را شکل میدهد.
بر خلاف پیر زن که هتل برایش همه چیز است، دیگران تنها به خود فکر میکنند؛ پسر که مسوول پذیرش هتل نیز هست، بیشتر به کار چشم چرانی از مسافران و لج بازی با دیگران است، دختر خانواده هم که زن جوانی است، غرور و خود رایی غیر قابل تحملی در اداره امور دارد و همیشه با برادرش درگیر میشود، دختر خدمتکار بیشتر در سودای عشق مسوول پذیرش هتل است و البته دست کجی هم دارد و هر چیزی را بتواند کش میرود و مسوول آشپزخانه (قصاب) هم بیشتر به سلاخی و استفاده از چاقوی خود گرایش دارد. در چنین شرایطی، هیچ امیدی به شکل گرفتن عشقی پاک یا فضایی با صفا وجود ندارد.
بعد از درگیری های کمیک و خنده آور شخصیت ها، نوبت به موقعیت تراژیک نمایش میرسد؛ زمانی که بازرس اداره گردشگری تمام ستاره های هتل را میکند و میبرد. بعد از این اتفاق، پیرزن دیگر امیدی به حیات هتل و خود ندارد و با آسانسور به جهان باقی میرود و تصویرش در کنار تمثال همسرش جای میگیرد. اما این آسانسوری نیست که دیگر شخصیت هایی هم که میمیرند یا به عبارت درست تر کشته میشوند را نیز به عالم بالا ببرد. در واقع این آسانسور تنها کسانی را که بهشتی هستند، با خود میبرد. سرنوشت جسم دیگر کشته شده ها، تکه تکه شدن با اره برقی در سلاخ خانه است.
جامعه ای به کوچکی هتل
«هتل پارادیزو» در نمایش مایکل وگل، جایگزین و نمادی از جامعه ای نابسامان محسوب میشود که در آن هر کس به فکر خودش است، خشونت به امری عادی تبدیل شده، جدالی بی پایان در جریان است، عشق مفهومی ندارد و هیچ چیز و هیچ کس سر جای خودش نیست.
در «هتل پارادیزو»، نمایندگان همه طبقات، اقشار و نسل های جامعه حضور دارند؛ کارگران، سرمایه داران، طبقه متوسط، کهنسالان، جوانان، زنان، مردان، بزهکاران، ماموران قانون و…. وقتی این آدم ها نمیتوانند متمدنانه و با گفتگو و مسامحه و مسالمت در کنار هم زندگی کنند، کارشان به جنگ و نزاعی میکشد که هیچ برنده ای ندارد. آنان به دست هم نیست میشوند و هتل (جامعه) نیز به نابودی کشانده میشود.
نمایش «هتل پارادیزو» با وجود تمام وجوه کمیکش، چون پایانی خوش ندارد، یک تراژیکمدی به شمار میآید. این اثر اگر چه تماشاگر را میخنداند، اما شخصیت هایش که هر یک بخشی از جامعه را نمایندگی میکنند، سرنوشتی تلخ مییابند که به هیچ وجه شادی آور نیست. تنها بازماندگان، دختر خدمتکار و آشپز (قصاب) هستند که هتل را ترک میکنند، بی آن که معلوم شود بین این دو شخصیت آیا الفت و علاقه ای میتواند شکل بگیرد یا همراهی شان تنها از سر ناچاری است.
ادای دین به سینما
مایکل وگل آلمانی در نمایش خود از تعدادی از آثار سینمایی الهام میگیرد و به برخی از فیلم ها ادای دین میکند. صحنه های بزن و بکوب آن مشابه فیلم های کمدی دهه های ۳۰ و ۴۰ میلادی به ویژه کارهای برادران مارکس است. سلاخ خانه و اره برقی آن که البته دور از چشم تماشاگر بدن های زیادی را تکه تکه میکند، وامدار آثار ژانر وحشت «اسلشر» است. بسیاری از موقعیت های عاطفی آن، صحنه های فیلم های چاپلین را به یاد میآورد. کارآگاهای آن هم زوجی شبیه به بسیاری از فیلم های تاریخ سینما را میسازد و….
علاوه بر این، نمایش «هتل پارادیزو » وام دار چند فیلم خاص سینمایی نیز هست که در این میان دو کار آلفرد هیچکاک بارزتر هستند. در بخشی از نمایش، مسوول پذیرش هتل، جنازه رقیب کاری خود را در زیر نشیمنگاه کاناپه قرار میدهد، روی آن نشسته و در همان حال با شخصیت های دیگر به گفتگو میپردازد که یادآور صحنه ای از فیلم «طناب» آلفرد هیچکاک است. همچنین آهنگ معروف صحنه قتل فیلم «روانی» هیچکاک در چند بخش از نمایش که در آن کسی کشته میشود، به گوش میرسد.
بازیگران قوی و آماده
دیگر نکته ای که در «هتل پارادیزو» به چشم میآید، آمادگی سطح بالای بازیگران نمایش است که از نظر بدنی قوی و از لحاظ تسلط بر ابزار بیانی اندام خود بسیار موفق هستند. آنان در تمام طول کار حتی یک لحطه از جنب و جوش نمیایستند و از تمام بدن خود برای انتقال مفاهیم به بهترین وجه بهره میگیرند.
قدرت کار این هنرمندان زمانی خود را به رخ میکشد که در انتها، تماشاگران متوجه میشوند تنها چهار بازیگر بوده اند که در ۱۰ نقش متنوع نمایش فرو رفته و داستان را پیش برده اند. چنین بازی سنگینی تنها از بازیگرانی بر میآید که اول از همه بر بدن خود تسلط کامل داشته و هیچ گاه از تمرین و آمادگی جسمانی غافل نشوند. در مرحله بعد، داشتن دانش و کسب تجربه های بسیار است که موجب میشود چهار بازیگر بتوانند در جلد آدم های مختلف فرو رفته، شخصیت ها را باور پذیر سازند و تماشاگر را با آنان همراه سازند.
«هتل پارادیزو» با آن که کاستی ها و نقص های متعددی به لحاظ متن دارد، اما از کارهای خارجی پیش پا افتاده ای که در چند روز گذشته در جشنواره تئاتر فجر روی صحنه رفته اند، یک سر و گردن بالاتر است.