رمز عبور خود را فراموش کرده اید؟

By registering with this blog you are also agreeing to receive email notifications for new posts but you can unsubscribe at anytime.


رمز عبور به ایمیل شما ارسال خواهد شد.


کانال رسمی سایت تفریحی

دکه سایت


نظر سنجی

نظرسنجی

به نظر شما کدام سریال امسال ماه رمضان بهتر است؟

Loading ... Loading ...

کلیپ روز




logo-samandehi

تصاویری از فرش قرمز اختصاصی برای بازیگران دیر رسیده در جشنواره فجر

عکس از جشن تولد ۳۸ سالگی آزاده صمدی

مصاحبه از زندگی شخصی امیرحسین مدرس و همسر دومش

عکس همسر آزاده نامداری و دخترش گندم

عکس جدید مهناز افشار و دخترش لینانا

نامه عسل پورحیدری در شبکه اجتماعی پس از خاکسپاری پدر

عکسی جالب از تینا آخوندتبار با دستکش بوکس در حال ورزش

تصاویر تبلیغاتی الیکا عبدالرزاقی و همسرش امین زندگانی

رتبه بدهید:

شوخی نابجا و شک زن

در اواخر پاییز ۱۳۳۹ اتفاقی جالب افتاد که آن روزها نقل محافل عمومی تهران شد و تمامی مطبوعات به آن پرداختند وقتی فخری به عادت هر شب جیب‌های شوهرش را جستجو کرد نامه عاشقانه‌ای را دید و با چوب جارو محمد را از رختخوابش بیرون کشید.فخری دختر یک شخص ثروتمند است که دو سال پیش با محمد، کارمند یک بانک ازدواج کرد. پدر فخری به دامادش گفت: چون تا حال دختر ما به مدرسه می‌‌رفته و از خانه‌داری و شوهر داری اطلاعی ندارد به همین جهت تا سه سال در خانه خودمان زندگی کند و تو هم داماد سرخانه باش تا در این مدت او رسم زندگی را یاد بگیرد.
(محمد حسین) موافقت کرد و پس از ازدواج با فخری در خانه پدرزنش که در خیابان نشاط تهران قرار دارد مشغول زندگی شد.فخری خواهر بزرگ‌تری دارد که همسر یک مترجم زبان انگلیسی است و به شوهرش بسیار بدگمان است و همیشه وی را تعقیب می‌‌کند و با تلفن از همکارانش سراغش را می‌‌گیرد و به قدری از این مرد بدگویی می‌‌کند که فخری تحت تاثیر حرف‌های خواهرش قرار گرفته و او نیز نسبت به شوهرش بدگمان شده و مواظب کارهای اوست.

در اواخر پاییز ۱۳۳۹ اتفاقی جالب افتاد که آن روزها نقل محافل عمومی تهران شد و تمامی مطبوعات به آن پرداختند وقتی فخری به عادت هر شب جیب‌های شوهرش را جستجو کرد نامه عاشقانه‌ای را دید و با چوب جارو محمد را از رختخوابش بیرون کشید.فخری دختر یک شخص ثروتمند است که دو سال پیش با محمد، کارمند یک بانک ازدواج کرد. پدر فخری به دامادش گفت: چون تا حال دختر ما به مدرسه می‌‌رفته و از خانه‌داری و شوهر داری اطلاعی ندارد به همین جهت تا سه سال در خانه خودمان زندگی کند و تو هم داماد سرخانه باش تا در این مدت او رسم زندگی را یاد بگیرد.
(محمد حسین) موافقت کرد و پس از ازدواج با فخری در خانه پدرزنش که در خیابان نشاط تهران قرار دارد مشغول زندگی شد.فخری خواهر بزرگ‌تری دارد که همسر یک مترجم زبان انگلیسی است و به شوهرش بسیار بدگمان است و همیشه وی را تعقیب می‌‌کند و با تلفن از همکارانش سراغش را می‌‌گیرد و به قدری از این مرد بدگویی می‌‌کند که فخری تحت تاثیر حرف‌های خواهرش قرار گرفته و او نیز نسبت به شوهرش بدگمان شده و مواظب کارهای اوست.

یک نامه عاشقانه

چند روز بود که فخری مرتب به شوهرش تلفن می‌‌کرد و اگر او در اداره‌اش نبود از هر کسی که گوشی را برمی‌داشت راجع به شوهر خود سئوال می‌‌کرد و حتی می‌‌پرسید آیا شوهرش با زنهای اداره صحبت می‌‌کند یا نه؟
عصر پریروز موقعی که فخری به شوهرش تلفن کرد. او در اطاقش نبود و یکی از همکاران محمد که با او شوخی داشت، گوشی تلفن را برداشت و ضمن اینکه فخری سئوالات مختلفی درباره محمد می‌‌کرد از بدگمانی او نسبت به شوهرش آگاه شد، سپس برای اینکه با محمد شوخی کرده باشد بلافاصله یک نامه عاشقانه ماشین کرد و در جیب کت او که به چوب رختی آویزان بود گذاشت. محمد از همه‌جا بی‌‌خبر با همان حال به خانه رفت و پس از صرف شام زود خوابید.

عــادت هـــــر شب
پس از اینکه محمد حسین به خواب رفت فخری جیبهای شوهرش را به عادت هر شب جستجو کرد و نامه عاشقانه را که همکار شوهرش در جیب او گذاشته بود پیدا کرد. فخری از دیدن این نامه به قدری عصبانی شد که با چوب جارو به سراغ شوهرش رفت و او را از رختخواب بیرون کشید. محمد با حال خواب آلوده به ناچار در مقابل این حملات مشغول دفاع شد و در نتیجه سر و صدای آنها، پدر فخری خانم هم بیدار شد و به کمک دخترش آمد و در یک لحظه خانه آرام آنها مبدل به صحنه زد و خورد شد تا به آنجا که پاسبان خیابان مداخله کرد.
در همین زمان همکار محمد که از عمل خود پشیمان شده بود به خانه آنها تلفن کرد تا جریان را به همکارش بگوید ولی با شنیدن سر و صدای پشت تلفن و سوال از کارگر خانه از موضوع آگاه شدو قبل از اینکه به خانه محمد بیاید به کلانتری محل رفت و جریان را تعریف کرد و خود را مقصر اصلی این واقعه معرفی نمود و از طرف کلانتری تلفنی جریان به خانه محمدحسین اطلاع داده شد و با روشن شدن جریان، اعضای خانواده آشتی کردند. ولی همکار محمد که نعمت‌ نام دارد تا صبح در کلانتری ماند تا محمدحسین بیاید و از او شکایت کند، ولی محمد نزدیک صبح نزد همکارش رفت و از گناه او صرفنظر کرد.
بدین ترتیب یک سوءظن بیجا و یک شوخی نابجا نزدیک بود حوادث ناگواری را که کوچکترین آنها از هم پاشیدن یک زندگی زناشویی دو نفره بود را به بار آورد.

تصاویر جدید بنیامین بهادری در کنار زن سال هند

تصاویر و حواشی حضور سحر قریشی و بازیگران در جشن پیراهن استقلال

عکسی جدید از آنا نعمتی و برادرش در رستوران

تصاویر جدید از هدیه تهرانی و مهران مدیری در سری جدید «قلب یخی»

عکس هایی از عروسی گلزار و النازشاکردوست در یک فیلم عروسی

دو عکس متفاوت الناز شاکردوست با عروسک گوفی و در آمبولانس

تصاویر نرگس محمدی به همراه مادرش در کنسرت موسیقی

تصاویری از حضور هنرمندان در کنسرت بابک جهانبخش

تبلیغ فروشگاهی

مطالب مرتبط با این موضوع

اجباری اجباری، ایمیل شما هرگز منتشر نخواهد شد