شاعر بزرگ شعرهای معمولی
محمد شمس لنگرودی، نامی محترم در ادبیات امروز ماست؛ شاعری که حدود ۳۵ سال سرودن جدی را در کارنامهاش میتوان رصد کرد و به عبارتی قدم زدن شمس لنگرودی در پیادهروهای شعر و ادبیات از سال ۱۳۵۵ با انتشار «رفتار تشنگی» آغاز میشود و تا به امروز و کتاب «رسم کردن دستهای تو» و «میمیرم به جرم آن که هنوز زنده بودم» ادامه مییابد.
در طول این سالها او همواره در مسیر شعر امروز بوده است گاه قدمهایی رو به جلو برداشته است و گاهی قدمی رو به عقب و گاه هم ایستاده و نفسی تازه کرده است.
شمس لنگرودی همچنین در پارهای از زمان در حاشیه و پیادهرو بوده است و گاهی در خیابانها و بزرگراههای شعر امروز تختهگاز میرفته است و حتی تئوریهایی، البته نه از جنس مانیفست، هم داشته است، اما آنچه را نمیتوان انکار کرد اینکه حداقل در ۲ دهه اخیر او در متن رفت و آمدهای فرهنگی ، هنری و ادبی امروز قرار داشته و همچنین تاثیرگذاریهای اجتماعی و فرهنگی نام او بر نسل پس از خود و همچنین مخاطبانش کاملا مشهود است و شاید از همین روست که به تعبیر بسیاری از کتابفروشان، در روزگار بیرونقی شعر آثار شمس جزو معدود کتابهایی است که به اصطلاح خوب میفروشند و مورد استقبال قرار میگیرند.
اما همان طور که پیش از این اشاره شد «رسم کردن دستهای تو» مجموعهای از جدیدترین سرودههای شمس لنگرودی است که به تازگی و در ایام برپایی نمایشگاه کتاب توسط نشر آهنگ دیگر منتشر شد.
محمد شمس لنگرودی، نامی محترم در ادبیات امروز ماست؛ شاعری که حدود ۳۵ سال سرودن جدی را در کارنامهاش میتوان رصد کرد و به عبارتی قدم زدن شمس لنگرودی در پیادهروهای شعر و ادبیات از سال ۱۳۵۵ با انتشار «رفتار تشنگی» آغاز میشود و تا به امروز و کتاب «رسم کردن دستهای تو» و «میمیرم به جرم آن که هنوز زنده بودم» ادامه مییابد.
در طول این سالها او همواره در مسیر شعر امروز بوده است گاه قدمهایی رو به جلو برداشته است و گاهی قدمی رو به عقب و گاه هم ایستاده و نفسی تازه کرده است.
شمس لنگرودی همچنین در پارهای از زمان در حاشیه و پیادهرو بوده است و گاهی در خیابانها و بزرگراههای شعر امروز تختهگاز میرفته است و حتی تئوریهایی، البته نه از جنس مانیفست، هم داشته است، اما آنچه را نمیتوان انکار کرد اینکه حداقل در ۲ دهه اخیر او در متن رفت و آمدهای فرهنگی ، هنری و ادبی امروز قرار داشته و همچنین تاثیرگذاریهای اجتماعی و فرهنگی نام او بر نسل پس از خود و همچنین مخاطبانش کاملا مشهود است و شاید از همین روست که به تعبیر بسیاری از کتابفروشان، در روزگار بیرونقی شعر آثار شمس جزو معدود کتابهایی است که به اصطلاح خوب میفروشند و مورد استقبال قرار میگیرند.
اما همان طور که پیش از این اشاره شد «رسم کردن دستهای تو» مجموعهای از جدیدترین سرودههای شمس لنگرودی است که به تازگی و در ایام برپایی نمایشگاه کتاب توسط نشر آهنگ دیگر منتشر شد.
با نگاهی کوتاه به تاریخی که در پایان هر شعر توسط شاعر درج شده است نخستین نکتهای که به ذهن میرسد همین تازگی شعرهاست که تا حدود دی ماه گذشته (سال ۸۸) را در بر میگیرد و به نوعی این موضوع را هم در ذهن نگارنده این سطور میآورد که اوضاع ممیزی و نظارت پیش از چاپ کتاب در وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی آنقدرها هم که دوستان آقای شمس میگویند بیحساب و کتاب نیست و کتاب «رسم کردن دستهای تو» با در نظر گرفتن مراحلی مانند حروفچینی، صفحه آرایی، طراحی جلد، نمونه خوانی، فیپا و… حداکثر در مدت زمان یک ماه تا یک ماه و نیم مجوز نشر دریافت کرده است.
با خواندن کتاب «رسم کردن دستهای تو» که به شهادت پیشانی و نام شعرها در بر گیرنده ۵۶ شعر است نخستین پرسشی که به ذهن میرسد این است که این کتاب برای شاعری در اندازههای شمس که در مسیر جدی شعر قرار دارد، قدمی رو به جلو است یا عقب، یا سکون و ایستایی محسوب میشود؟
برای پاسخ این پرسش مهم باید چند نکته و مولفه را مشخص کرد و کمی ریزتر و جزییتر سراغ شعرهای این مجموعه رفت به عنوان مثال زبان شعری شمس و ارتباطش با درونمایه و مضمونپردازیهای او را مورد بررسی قرار دهیم یا فرم و توانمندیهای تکنیکی او را در این شعرها ارزیابی کنیم.
از نظر درونمایه و زبان این کتاب به نوعی ادامه عاشقانهها و شعرهای تغزلی شمس است که پیش از این در کتاب «پنجاه و سه ترانه عاشقانه» بخشی از آنها منتشر شده بود.
شمس در کتاب قبلی این گونه سروده بود:
برای ستایش تو
همین کلمات روزمره کافی است…
واقعیت هم همین است که شمس وقتی سراغ عاشقانه سرایی میرود دایره واژگانیاش همین کلمات و اتفاقهای روزمره هستند و شاید از همین روست که کتاب جدیدش را این گونه آغاز میکند:
به حرف تو رسیدهام
به حروف نام تو
باقی حرفها را برای چه اختراع کردهاند
ترکیبشان
جز دروغی برای ادامه زندگی نیست
به حرف تو رسیدهام…
واقعیت این است که شمس وقتی میخواهد عاشقانه بگوید خیلی ساده و راحت حرف میزند و اصلا وارد پیچیدگیهای فرمی و زبانی نمیشود و به نوعی شاعر جهان را از پنجرهای عاشقانه به تماشا مینشیند آن هم با نگاهی معمولا گرم و سرشار از امید و دوست داشتن، بدون کمترین حسرت و افسوس و بیانی خاکستری.
تغزلهای شمس همه از جنس نزدیکی و همراهی معشوق است و شاید همین ماجرا باعث شده تا آن شیطنتها و شور عاشقانه کمتر در شعرهای او نمود داشته باشد.
در نگاه شمس همه چیز به خوبی و در خوشی کامل زیر چتر عشق جمع شده است، کلمههای روزمره، گفتاری و گاه تاریخی و آرکائیک همه در شعر سرازیر میشوند بیآن که جان و روحی دوباره توسط شاعر به آنها دمیده شود و شاید به همین دلیل معتقد است:
بهار
از هر کجا که صلاح بداند میآید
حتی
از جیب رب دشامبر زمستان سیصد و هشتاد و شش
بهار عاشقانه شاعری چون شمس آنقدر خوب و سر به راه است که برای او نهتنها فرقی نمیکند که این بهار در دل زمستان از کجا میآید که اصولا نگرانی هم برای آمدنش ندارد.
شمس در این کتاب و در عاشقانههایش آنقدر سادهگو است و شعر را ساده میانگاراند که بجز معدود شعرهایی چون شعر شماره ۷، ۱۰، ۱۴ یا ۴۴ کمتر ما فرم شعری را در آثارش میبینیم و اغلب اشعار این کتاب بشدت از نداشتن و ایجاد نکردن فرمی مستقل در ذهن مخاطب رنج میبرند و حتی در برخی موارد ارجاعات فرامتنی و تلمیحی نیز بیشتر به ابهام شعر و دور شدن مخاطب از اثر کمک میکند تا این که معنا را در فرمی شاعرانه به تاخیر بیندازد و مخاطب با کمی تامل از کشف و شهود خود و شاعر
لذت ببرد.
در حالی که عشق معمولا در آثار بزرگان ما در همین ادبیات معاصر فرصت و هدیهای بوده است که به شاعر وسعت دید میدهد؛ جهان شاعرانه را گسترش میدهد و باعث میشود تا شاعر به به گوشه گوشه جهان سفر کند و اندوختههایش را شعر کند، اما این ماجرا گویا برای شمس لنگرودی حداقل در این کتاب تاثیری معکوس داشته است و او حتی به دلیل عاشقانه سرایی دنبال کوچک کردن دایره زندگی خود است و میگوید:
نقشههای جهان به چه درد میخورد
نقشههای تو را دوست دارم
که برای من میکشی
خطوط مرزی و رودخانهها، متروها، خانهها
نقشه کوچکت را دوست دارم
که دیده بانان چهارسویش
از برج مراقبه با صدای بلند با هم صحبت میکنند
و من این سو تا آن سویش را
با غلتی طی میکنم
نمونه بالا اگرچه یکی از زیباترین شعرهای این مجموعه است و دارای عاطفه و بیانی دلنشین است، اما در درون همین زیبایی، محدود و کوچک شدن جهان شاعرانه شمس هم به خوبی نمود دارد.
مجموعه «رسم کردن دستهای تو» در مقایسه با آنچه که از شعر جدی و مطرح امروز میشناسیم و میخوانیم مجموعهای معمولی و با حداقل کشف و شهودهای شاعرانه است اگرچه فکر میکنم اگر بخواهیم کارنامه شعری (و نه پژوهشی و تحقیقی) شمس لنگرودی را به دقت بررسی کنیم درمییابیم که او شاعر بزرگ شعرهای معمولی است و در این بزرگ بودن قطعا خود شعر به ما هو شعر کمترین سهم را داشته و دارد و احتمالا در شخصیت و نام شکل گرفته از شمس باید بیشتر از هر چیزی به دنبال رویکردها و ورودهای اجتماعی و گاه حتی سیاسی او بود شاعری که میگویند بزرگ است، اما برخلاف شاعرانی بزرگ چون شاملو، اخوان، فروغ، سهراب، قیصر امینپور و سیدحسن حسینی در حافظه جمعی مردم ایران سطر یا شعری از او بسیار به ندرت و محدود موجود است.