رمز عبور خود را فراموش کرده اید؟

By registering with this blog you are also agreeing to receive email notifications for new posts but you can unsubscribe at anytime.


رمز عبور به ایمیل شما ارسال خواهد شد.


کانال رسمی سایت تفریحی

دکه سایت


نظر سنجی

نظرسنجی

به نظر شما کدام سریال امسال ماه رمضان بهتر است؟

Loading ... Loading ...

کلیپ روز




logo-samandehi

تصاویری از فرش قرمز اختصاصی برای بازیگران دیر رسیده در جشنواره فجر

عکس از جشن تولد ۳۸ سالگی آزاده صمدی

مصاحبه از زندگی شخصی امیرحسین مدرس و همسر دومش

عکس همسر آزاده نامداری و دخترش گندم

عکس جدید مهناز افشار و دخترش لینانا

نامه عسل پورحیدری در شبکه اجتماعی پس از خاکسپاری پدر

عکسی جالب از تینا آخوندتبار با دستکش بوکس در حال ورزش

تصاویر تبلیغاتی الیکا عبدالرزاقی و همسرش امین زندگانی

رتبه بدهید:

«دست بالای دست» تلویزیون در کوچه پس کوچه های محله ی عودلاجان

کوچه پس کوچه های محله ی قدیمی عودلاجان را برای پیدا کردن لوکیشن سریال نوروزی «دست بالای دست» طی می کنیم. حالا حدود نیم ساعت است که در هوای اول اسفند ماه که این روزها سرمایش را هرچه بیشتر به رخمان می کشد، دور خودمان می چرخیم؛ آنتن تلفن همراه هم اینجا خوب کار نمی کند و باید بدون دسترسی به عوامل تولید، آدرس را پیدا کنیم. بعد از پرسیدن از چند رهگذر که آیا گروه تصویربرداری را این دور و بر دیده اند یا نه، بالاخره به یک کوچه ی باریک و بلند بعد از امامزاده یحیی راهنمایی می شویم. از درب باز یکی از خانه ها و ریل های تراولینگ جلوی در می فهمیم که آدرس را درست آمده ایم.

فرم خانه، شبیه به خانه قدیمی «سمندون» است که در همان حوالی واقع شده؛ اما بسیار کوچک تر از خانه ای است که دیو کوچک خانه «عمه خانوم» و «آقای احمدی» در آن ساکن بود. گروه «دست بالای دست» چند روزی در این لوکیشن، مشغول بوده اند و قرار است دو ـ سه روز دیگر هم در این جا بمانند و بعد سراغ لوکیشن های دیگر بروند.

این جا همان خانه ی معروف «اکبر آقا» است که ابتدا اکبر آقا(رضا فیض نوروزی)، سیامک(یوسف تیموری) و سعید(جواد عزتی) در آن زندگی می کردند و پس از مدتی خانواده ی زندی هم به آنها اضافه شدند.

*** گزارش خبرنگار سرویس تلویزیون ایسنا از پشت صحنه سریال نوروزی شبکه سه حاکی از این است:

از چند پله بالا می رویم تا به محل استقرار گروه برسیم. تعداد زیادی کفش و دمپایی که متعلق به اعضای گروه است، دم درورودی اتاق است. اعضای گروه برای ورود به اتاق ها، کفش هایشان را در می آورند و برخی از آن ها برای این که راحت تر باشند با دمپایی رفت و آمد می کنند.

اتاق های خانه هم مانندِ خود ساختمان، کوچک هستند؛ به طوری که وسایل نور و صدا و تصویربرداری به سختی در آن، جا شده اند.

یک تشک، وسط اتاق پهن شده و دو دوربین صحنه، دو طرف آن قرار گرفته اند. در این صحنه، قرار است سیامک در وسط اتاق خواب باشد و اکبرآقا، تلفن همراه او را جواب دهد. یوسف تیموری از چند دقیقه مانده به ضبط این سکانس و در حالی که با موبایلش سرگرم است، روی تشک دراز کشیده است.

وسایل اتاق، شامل یک دست مبل زهوار در رفته، تلویزیون قدیمی و وسایل تزیینی کهنه است که با بافت قدیمی خانه و دیوارهای ترک خورده آن هماهنگ است؛ هر چند اغلب داستان سریال در زمان حال و در فاصله ی تعطیلات نوروزی سپری شد اما فضا و وسایل قدیمی، از خانه گرفته تا وسایل آن، این شبهه را در شخص ایجاد می کند که زمان سریال، حداقل ۱۰ سال عقب تر است.

*** رضا فیض نوروزی با همان لهجه ی خاص خود که در سریال های طنز و اخیرا در «قهوه تلخ» از او دیدیم، مشغول تمرین دیالوگ هایش است. او با یک شلوار راه راه که جورابش را رویش کشیده است و یک کلاه بافتنی به سر که مشخصا لباس صحنه است، عرض کم حیاط را می رود و برمی گردد و دیالوگ های طولانی صحنه بعد را با صدای بلند، تمرین می کند:

ـ … خیلی فرصت هست …

پس از چند دقیقه تمرین، رضا فیض نوروزی به اتاق گریم می رود تا برای بازی در نقش اکبرآقا آماده شود.

***

اتاق گریم، اتاق کوچکی است که در ضلع دیگر ساختمان واقع شده و درب کوچک مشترکی، آن را از اتاق کناری جدا می کند. جواد عزتی که از صبح مشغول به کار بوده، در این اتاق خوابیده است.

در اتاق گریم با محترم ملکی، برنامه ریز کار صحبت می کنیم. او توضیح می دهد: ۱۵ روز در خانه اکبرآقا کار داریم که آن را به دو بخش تبدیل کرده ایم.

او ادامه می دهد: تا به حال حدود ۴۰ روز از آغاز تصویربرداری می گذرد و نیمی از کار باقی مانده است. کار ما تا پایان اسفند ماه طول می کشد و شاید بخش های کوچکی از آن برای روزهای اول فروردین ماه باقی بماند. تدوین همزمان را نیز سیاوش کردجان انجام می دهد.

***

بعد از انجام گریم روی رضا فیض نوروزی، تمرین سکانسی از قسمت پنجم سریال، آغاز می شود. در این سکانس قرار است یوسف تیموری که مطابق کاراکترش در سریال، با چشمان باز می خوابد، روی تشک بخوابد و اکبرآقا تلفن او را جواب بدهد.

اتاق کوچک ساختمان، از عوامل و وسایل صحنه پر می شود. مبل های نامرتب اتاق، دور هم چیده می شوند و یک میز وسط آن ها گذاشته می شود.

رضا فیض نوروزی لباس گرم خودش را با یک ژاکت آبی رنگ عوض کرده است.

یوسف تیموری هم که تا الان با موبایل خود مشغول بود، موبالیش را با موبایل سیامک عوض می کند.

زاویه آینه روبه رو که در تاقچه است نیز تنظیم می شود تا تصویر یوسف تیموری در آن باشد.

ـ سه، دو، یک … حرکت …

ـ نوشین خانومه … الو … سلام نوشین خانوم … مهندس خوابه …

یوسف تیموری همان طور که روی تشک خوابیده، به آرامی با عوامل و تصویربردار صحبت می کند و می خندد. دیالوگ های رضا فیض نوروزی با تلفن همراه ادامه دارد:

ـ … اینجاست که بزرگ ترها باید ریش سفیدی کنند …

***

تمرین تمام می شود و برای ضبط با دوربین، همه به اتاق کوچک تر منتقل می شوند. داخل این اتاق کوچک تر هم یک اتاق کوچک تر شبیه انبار وجود دارد و کتاب و مقداری خرت و پرت و وسایل کهنه در آن ریخته شده است.

در این فاصله، احمد حسینی ـ دستیار کارگردان ـ توضیح می دهد که مجموعه «دست بالای دست» لوکیشن های زیادی دارد و لوکیشن اصلی آن در کامرانیه واقع شده است. او همچنین می گوید که گروه در این ساختمان قدیمی، ۱۰ روز می مانند و امروز روز سومی است که در این جا مشغول به کار هستند.

***

بعد از چند دقیقه تمرین و صحبت، همه ساکت می شوند و همهمه ای که به دلیل تعداد زیاد افراد در یک محیط کوچک، ایجاد شده بود، به ناگهان از بین می رود. در سکوتی که فقط صدای اکبرآقا شنیده می شود، این صحنه ضبط می شود.

ـ کات … عالی بود

ضبط این صحنه، سه دقیقه و ۴۰ ثانیه طول کشیده است.

کارگردان توضیح می دهد که این صحنه، برای ثبت ری اکشن های یوسف تیموری یک بار دیگر برداشت می شود.

دوباره همه ی وسایل جابه جا می شوند و به سمتی می روند که رضا فیض نوروزی تا الان مشغول ادای دیالوگ هایش بود؛ یکی از دو دوربین هم دقیقا در همان جایی که او ایستاده بود مستقر می شود.

***

تا چیده شدن صحنه برای تکرار برداشت، با محسن یوسفی ـ کارگردان سریال ـ گپ کوتاهی می زنیم.

او که جایگزین فرزاد موتمن شد درباره ی تعویض تیم تولید و بازیگران، توضیح می دهد: دوستانی که پیش از ما کار کرده بودند، زحمت کشیده بودند ولی خروجی کار و مدلی که برای کار انتخاب شده بود، با حال و هوای نوروز و فیلمنامه، همخوانی نداشت. در بازنویسی جدید و با حضور بازیگران جدید، رویه این شد که کار کاملا در ژانر کمدی ساخته شود.

یوسفی درباره ی این سریال، ادامه می دهد: این کار یک کار کمدی شاد است؛ امیدوارم بتوانیم فضای شادی را در نوروز امسال برای مخاطبان رقم بزنیم.

***

صحنه بعدی چند بار تکرار می شود تا کارگردان به برداشت دلخواهش دست پیدا کند.

حالا در این صحنه، اکبرآقا باید گوشی را در دست سیامک(یوسف تیموری) که با چشم باز خوابیده بگذارد و از اتاق خارج شود. سیامک بیدار می شود و داد می زند:

ـ اِ … نوشین!!! … آقاجون کوشین… این موبایل منه… چرا شما دم به ساعت توشین؟

این دیالوگ های موزون در چند باری که در برداشت های مجدد، تکرار می شوند، عوامل پشت صحنه را به خنده می اندازد.

سکانس چهارم از قسمت پنجم «دست بالای دست» در چند تکرار بعدی به برداشت مورد نظر کارگردان می رسد.

ـ کات… سکانس بسته است

***

با پایان این صحنه، کارگردان و برنامه ریز و دستیارش درباره ی آبگوشت و کشک بادمجان صحبت می کنند. قرار است اکبرآقا و پسرانش، برای شام، یکی از دو غذا را بخورند. بحث بر سر این است که کدام یک در فیلمنامه نوشته شده است. دست آخر، روی کشک بادمجان توافق می شود.

یکی از عوامل صحنه، در داخل حیاط، تلفنی به یکی دیگر از عوامل می گوید که سر راهش از یک رستوران که آدرسش در همان حوالی است، کشک بادمجان بخرد.

در این فاصله، در اتاق، روزنامه هایی روی فرش انداخته شده تا سفره شام خانواده اکبرآقا باشد.

***

گروه «دست بالای دست» قرار است تا ساعت یازده امشب کار کنند و همان طور که منتظر رسیدن کشک بادمجان و ضبط سکانس شام هستند، خانه قدیمی محله عودلاجان که حالا با نزدیک شدن به غروب آفتاب شلوغ تر از قبل شده و خانواده ی اکبر آقا را ترک می کنیم.

تصاویر جدید بنیامین بهادری در کنار زن سال هند

تصاویر و حواشی حضور سحر قریشی و بازیگران در جشن پیراهن استقلال

عکسی جدید از آنا نعمتی و برادرش در رستوران

تصاویر جدید از هدیه تهرانی و مهران مدیری در سری جدید «قلب یخی»

عکس هایی از عروسی گلزار و النازشاکردوست در یک فیلم عروسی

دو عکس متفاوت الناز شاکردوست با عروسک گوفی و در آمبولانس

تصاویر نرگس محمدی به همراه مادرش در کنسرت موسیقی

تصاویری از حضور هنرمندان در کنسرت بابک جهانبخش

تبلیغ فروشگاهی

مطالب مرتبط با این موضوع

اجباری اجباری، ایمیل شما هرگز منتشر نخواهد شد