درباره فیلم سینمایی «بدرود بغداد»
جهانی کردن فیلم با فضای مبهم
مهدی نادری با ساختن «بدرود بغداد» در نخستین گام فیلمسازیاش نشان داد آیندهای روشن و امیدوارکننده در سینمای ایران دارد. اولین دلیل اهمیت این فیلم که اکنون برپرده سینماست بیشباهت بودنش به هر نوع فیلمی در سینمای ایران است؛ بخصوص فیلمهای موفقی که کارگردانان مطرح ساختهاند.
زمانی رسم بر این بود هر فیلمساز جوان و بااستعدادی برای شروع کارش سعی میکند با تقلید از آثار بزرگان، فیلمهایی شبیه آنان بسازد. آثار عباس کیارستمی، مسعود کیمیایی، بهرام بیضایی و دیگر بزرگان این سینما بارها به وسیله فیلمسازان جوان تقلید شد و نتیجه کار هم همواره فاقد اصالت و اندیشهای ناب بود. اما در سالی که بدرود بغداد در جشنواره به نمایش درآمد، همراه «فصل بارانهای موسمی» ساخته مجید برزگر نشان دادند سازندگانشان از روی دست دیگران نمینویسند و سالها فیلم دیدن و مطالعه، آنان را متوجه این واقعیت کرده که ساختن فیلمی متوسط اما اصیل و خودانگیخته بسیار بهتر از ساختن فیلمی نسبتا خوب، اما کپیبرداری شده و تقلیدی است. بدرود بغداد اما اثری شایسته توجه و قابل تأمل است که حتی با وجود برخی ضعفها، دارای نکات مهم و مؤثری است. مثلا نادری خیلی خوب دانسته بدون استثناء، پشت هر فیلم خوب حتما یک فیلمنامه خوب هست. بدرود بغداد اگر چه در ظاهر مبتنی بر تصاویر و لانگشاتهای عجیب و غریب است، اما پشتوانه محکمی دارد که این افههای تصویری را معنا میبخشد. ساختن فیلمی بلند با حضور ۳ شخصیت اصلی در یک بیابان برهوت کاری است کارستان. حالا فرض کنید یکی از این ۳ شخصیت اصلی آمریکایی و دو تای دیگر عرب باشند و موضوع محوری فیلم هم هیچگونه سمت و سوی عشقی، عاطفی و اکشن نداشته باشد و اساسا روانشناسی شخصیتها موضوع مرکزی قرار گیرند.
جهانی کردن فیلم با فضای مبهم
مهدی نادری با ساختن «بدرود بغداد» در نخستین گام فیلمسازیاش نشان داد آیندهای روشن و امیدوارکننده در سینمای ایران دارد. اولین دلیل اهمیت این فیلم که اکنون برپرده سینماست بیشباهت بودنش به هر نوع فیلمی در سینمای ایران است؛ بخصوص فیلمهای موفقی که کارگردانان مطرح ساختهاند.
زمانی رسم بر این بود هر فیلمساز جوان و بااستعدادی برای شروع کارش سعی میکند با تقلید از آثار بزرگان، فیلمهایی شبیه آنان بسازد. آثار عباس کیارستمی، مسعود کیمیایی، بهرام بیضایی و دیگر بزرگان این سینما بارها به وسیله فیلمسازان جوان تقلید شد و نتیجه کار هم همواره فاقد اصالت و اندیشهای ناب بود. اما در سالی که بدرود بغداد در جشنواره به نمایش درآمد، همراه «فصل بارانهای موسمی» ساخته مجید برزگر نشان دادند سازندگانشان از روی دست دیگران نمینویسند و سالها فیلم دیدن و مطالعه، آنان را متوجه این واقعیت کرده که ساختن فیلمی متوسط اما اصیل و خودانگیخته بسیار بهتر از ساختن فیلمی نسبتا خوب، اما کپیبرداری شده و تقلیدی است. بدرود بغداد اما اثری شایسته توجه و قابل تأمل است که حتی با وجود برخی ضعفها، دارای نکات مهم و مؤثری است. مثلا نادری خیلی خوب دانسته بدون استثناء، پشت هر فیلم خوب حتما یک فیلمنامه خوب هست. بدرود بغداد اگر چه در ظاهر مبتنی بر تصاویر و لانگشاتهای عجیب و غریب است، اما پشتوانه محکمی دارد که این افههای تصویری را معنا میبخشد. ساختن فیلمی بلند با حضور ۳ شخصیت اصلی در یک بیابان برهوت کاری است کارستان. حالا فرض کنید یکی از این ۳ شخصیت اصلی آمریکایی و دو تای دیگر عرب باشند و موضوع محوری فیلم هم هیچگونه سمت و سوی عشقی، عاطفی و اکشن نداشته باشد و اساسا روانشناسی شخصیتها موضوع مرکزی قرار گیرند.
هوشمندی و هنر مهدی نادری را از نحوه انتخاب همکارانش میتوان دریافت. زمانی باب شده بود یک فیلمساز جوان برای شروع کارش باید با فیلمبرداری کارکشته کار کند تا ضعفهای احتمالیاش را بپوشاند، اما نادری با درک درستتری از موضوع خطر کرده، با تورج اصلانی جوان همکاری میکند. از سوی دیگر، برای ایفای نقشهای سهگانه فیلمش به ترتیب سراغ یک بازیگر تئاتر (پانتهآ بهرام)، یک کارگردان جوان و نوجو (مزدک میرعابدینی) و یک ستاره نوظهور سینما (مصطفی زمانی) میرود. اولی در ارائه نقش یک زن عرب غوغا میکند و به گواه بسیاری از تماشاگران عربزبان، نحوه ایفای نقش و بیان لهجهاش با اعراب مو نمیزند. از سوی دیگر انتخاب میرعابدینی با توجه به سالهای حضورش در خارج از کشور و تسلطی که بر زبان انگلیسی دارد، نتیجهای موفقیتآمیز و باورپذیر دارد و نباید از کار خوب نادری در استفاده از مصطفی زمانی براحتی گذشت. نادری با شناختی که از قابلیتهای وی به عنوان یک بازیگر محبوب داشت، اما از او در نقشی غیرستارهای استفاده کرد. گریم و اساسا نقشی که به زمانی سپرده شده است، نه به منظور استفاده از محبوبیت او برای فروش بیشتر فیلم، بلکه در جهت ارتقای کار این بازیگر صورت گرفته که اتفاقا نتیجهبخش نیز است، اما بدون در نظر گرفتن این امتیازات، آنچه به بدرود بغداد ارزش سینمایی میبخشد، شیوه کارگردانی و اجرای دقیق صحنههایش است. نادری با شناخت کافی از مدیوم سینما، فضای بدوی عراق را در شهرک سینمایی دفاع مقدس بازسازی میکند و حتی یک پلان آن هم نشان نمیدهد در فضایی غیربومی ساخته شده است. البته نادری باهوشتر از آن بوده که بخواهد با برخی نشانهگذاریهای جغرافیایی تأکیدی بر مکان وقوع رخدادها داشته باشد. برعکس، آنچه او کرده خلق یک فضای وهمگونه است از جا و زمانی نامعلوم که حرف فیلم را ابعادی جهانی میبخشد و همین کیفیت استعاری بدرود بغداد است که دستاندرکاران سینمای ایران را ترغیب به ارسال آن برای شرکت در آکادمی اسکار کرد.
یکی از فیلمهای مهم و محبوب تاریخ سینما «جهنم در اقیانوس آرام» نام دارد که روایتگر چند کاراکتر محدود در یک فضای طبیعی است. همچنین فیلمسازان بزرگی مانند رومن پولانسکی با ساختن فیلمهایی مانند «مرگ و دوشیزه» نشان دادند قواعد قصهگویی در سینما را با وجود شخصیتهای محدود بلدند. در فیلمهایی نظیر بدرود بغداد، امکان قدرت عمل و مانور برای دراماتیزه کردن فضا و اساسا قصهگویی آنچنان وجود ندارد. لحظهای اگر ایدهای برای ادامه کار وجود نداشته باشد، تماشاگر از دیدن آدمهای تکراری در فیلم خسته و دلزده میشود.
تصاویری که از این سه شخصیت در فیلم میبینیم اگر تکراری باشند یا شبیه یکدیگر، آنگاه به لحاظ بصری چشمآزار از کار درخواهند آمد و ضرباهنگ اثر را نابود خواهند کرد.
تفاوت بدرود بغداد با ۲ نمونهای که اشاره شد، در این است که در فیلم جان بورمن و پولانسکی قصههایی پرسرگذشت و گیرا وجود دارند که فقدان بازیگران و صحنههای متنوع را جبران میکنند اما در فیلم نادری نه شخصیتهای متنوعی دیده میشوند و نه قصه پرکشش و درگیرکننده است. توضیح این نکته لازم است که کشش بدرود بغداد نه به واسطه کشف یک حقیقت از گذشته یا خلق یک مفهوم عجیب در دل یک ملودرام، بلکه ناشی از خلق فضا و طراحی میزانسنی دقیق است. در واقع هر آنچه در سینما برجستگی مفهومی دارد (مقولاتی مانند فیلمبرداری، بازیگری، طراحی صحنه و…) در این اثر در محدوده میزانسن کارگردان و فضای طراحی شدهاش معنا پیدا میکند. مثلا بازیها اغراقشده و چیزی فراتر از آنچه در فیلمنامه پیشبینی شده است، نیست. فیلمبرداری با وجود تصاویر چشمنواز و کار هنرمندانه با نور و رنگ، کاملا در خدمت اثر است و ساز جداگانهای نمیزند و اگر فیلم تقریبا همزمان با حوادث عراق و اشغال این کشور توسط نیروهای بیگانه ساخته و نمایش داده شده، اما هرگز در آن نکتهای مشاهده نمیکنید که به واسطه شعارگرایی بخواهد بر چیزی غیر خود دلالت داشته باشد.
بدرود بغداد، در ژانر آثار جنگی طبقهبندی میشود. در سینمای ایران این ژانر با جنگ تحمیلی عراق علیه ایران معنا پیدا کرده و مصداقهای سینمای جنگ نشان میدهند اطلاق سینمای دفاع مقدس به جای ژانر جنگی درست و بامسماست.
چون فیلمهایی از جنس بدرود بغداد در ایران کمتر ساخته شدهاند (منظور حوادث برونمرزی است) پس جاهطلبی مهدی نادری را نشان میدهد. در فیلمهای جنگی آنچه حرف اول را میزند مؤلفههای آشنای این سینماست که مهمترینشان وجود جنگ در فیلم است. این جنگ میتواند جدالی عظیم مانند آنچه در «نجات سرباز رایان» میبینیم باشد یا روایت سربازان در «سرزمین هیچکس». فیلم نادری از نوع دوم است. یعنی برای جنگی نشان دادن اثرش، متوسل به ابزار و ادوات جنگی نشده است. از این نظر دو تا از نمونههای خوبی که پیش از بدرود بغداد در ایران ساخته شده یکی «روبان قرمز» به کارگردانی ابراهیم حاتمیکیا و دیگری «طبل بزرگ زیر پای چپ» ساخته کاظم معصومی است که اتفاقا در این دو نمونه نیز تنها با ۳ شخصیت اصلی روبهرو هستیم.