خلاصه قسمت ۸۰ سریال افسانه جومونگ
در جلسه جومونگ داره در مورد وضعیت روستا صحبت میکنه که اویی میاد و میگه گوم وا در همین نزدیکی در روستایی زندگی میکنه.
جومونگ و یوری برای دیدن گوم وا به اون روستا میرند.
ادامه مطلب راببینید
در جلسه جومونگ داره در مورد وضعیت روستا صحبت میکنه که اویی میاد و میگه گوم وا در همین نزدیکی در روستایی زندگی میکنه.
جومونگ و یوری برای دیدن گوم وا به اون روستا میرند.
وقتی جومونگ یوری رو به گوم وا معرفی میکنه اون دستش رو میگیره و ازش میخواد اون رو ببخشه.بعد گوم وا به جومونگ میگه من شنیدم بویو با گوگوریو متحد شده.جومونگ میگه این در حد یک اسمه.من امیدوارم بویو در این جنگ با گوگوریو متحد بشه.گوم وا هم میگه من تلاشم رو میکنم.
وقتی جومونگ داره به گوگوریو بر میگرده سربازها آماده ی حمله به اونها میشن که سوسانو بهشون حمله میکنه و اونها رو دستگیر میکنه.
یون تابال میخواد اونها رو بکشه که بیریو رو به اونجا میارند.
بعد سوسانو تصمیم میگره عمه اش و یانگ تاک رو از گوگوریو تبعید کنه.و تهدیدشون میکنه که اگه یه بار دیگه به گوگوریو بیاند میکشدشون.
سوسانو پیش جومونگ میره و جومونگ میگه اگه هنگ این و اوک جه به ما ملحق بشن با کمبود تجهیزات مواجه میشیم.سوسانو هم میگه من برای تامین تجهیزات به سفر تجاری میرم.بعد جومونگ میگه اتفاقی افتاده؟سوسانو هم قضیه ی تبعید رو بهش میگه.جومونگ هم میگه من به تو اعتماد دارم.
سوسانو بیاد حرفهای بیریو میفته و گریه اش میگیره.همین موقع یون تابال میاد و آرومش میکنه.
ماری پیش جومونگ میره و بهش میگه من فهمیدم چرا اونها تبعید شدن.اونها خیانت کردند اما سوسانو اونها رو متوقف کرد.جومونگ هم بهش میگه این قضیه رو به کسی نگو.
محافظ ماهوانگ میاد پیشش و بهش میگه گوگوریو داره اسلحه میسازه.ماهوانگ هم میگه چطور ممکنه؟اون هم میگه گوگوریو از تسو خواست آهنگرهای بویو رو به گوگوریو بفرسته اون هم این کار رو کرد.ماهوانگ هم خیلی عصبانی میشه.
یونگ پو هم داره تمام طول روز مش… می خوره.
تسو هم اون رو احضار میکنه و اون رو پیش گوم وا میرفرسته تا اون رو در سفرهای اون همراهی کنه.
سوسانو پیش جومونگ میره و ازش میخواد بذاره بیریو و اون جو رو رهبر گروه تجاری بکنه.جومونگ هم میگه هر کاری دوست داری بکن.
بعد پسرهاش رو احضار میکنه و اونها رو برای تهیه ی تجهیزات جنگی به جنوب میفرسته.
وقتی به ماهوانگ خبر میدن گوم وا در حال بررسی روستا های مرزیه اون تصمیم میگیره بکشتش.
یونگ پو پیش پدرش میره.شب دارن با هم حرف میزنند که ماجین میاد و میگه به ما حمله شده.
اما موقع فرار مهاجم ها محاصره شون میکنند وقتی با هم میجنگند گوم وا زخمی میشه.بعد برای درمان به قصر بویو برمیگرده.
بعد ملکه تسو یونگ پو و سول لان بالای سر اون میرند.گوم وا به تسو میگه من نتونستم به هان ضربه بزنم.تو باید این کار رو بکنی.تو باید به گوگوریو بپیوندی.تسو دست پدرش رو میگیره همین موقع اون میمیره.
تمام وزیران هم از مرگ گوم وا ناراحت میشن.
جومونگ و وزیران دارن در مورد حمله به لیادونگ صحبت میکنند که اویی میاد و میگه گوم وا مرده.جومونگ هم میگه نماینده هایی رو برای عرض تسلیت به بویو بفرست.
نیروی کمکی به لیادونگ میرسه.یکی از سربازها میگه شنیدم پادشه گوم وا رو شما کشتید.میتونید هم با بویو و هم با گوگوریو بجنگید؟ماهوانگ هم میگه نگران نباش.امپراطور از ما حمایت میکنه.
تسو به وزیر اعظم میگه من میخوام به گوگوریو برم تا جومونگ رو ملاقات کنم.تو هم با من بیا.
بیریو و اون جو به گوگوریو بر میگردند و سوسانو هم میره استقبالشون.
تسو هم به گوگوریو میاد و جومونگ هم ازش استقبال میکنه.
تسو به جومونگ میگه من به اینجا اومدم تا خواسته ی گوم وا رو انجام بدم.من میخوام صادقانه با گوگوریو متحد بشم.
بعد هم همه جمع میشن و نقشه ی حمله ربه لیادونگ و میشکن… .
ناشناس
ارسال در ۴ آذر ۱۳۹۶
1
ممنون جالب بود.عالییییی….
پاسخ به کامنت