بیوگرافی بهزاد شیشهگران (+تصاویر آثار)
در خانواده ای پرجمعیت، و از پدر و مادری که هر دو از نعمت خواندن محروم بودند، متولد شدم. اگر برخی از خواهرها و برادرانم در کودکی فوت نمیکردند، با پدر و مادرمان….
هنرمندان معاصر ایران
بهزاد شیشهگران
متولد ۱۴ دی ۱۳۳۱ تهران
دیپلم نقاشی از هنرستان هنرهای زیبا (۱۳۵۰- ۱۳۵۳)
کارشناس گرافیک از دانشکده هنرهای تزئینی (۱۳۵۷- ۱۳۶۶)
برپایی نُه نمایشگاه انفرادی
برپایی بیش از هفتاد نمایشگاه گروهی
برنده بی ینال نقاشان کشور (۱۳۷۰)
عضو هیأت مدیره انجمن هنرمندان نقاش ایران
چاپ آثار در نشریات داخلی و خارجی
«در خانواده ای پرجمعیت، و از پدر و مادری که هر دو از نعمت خواندن محروم بودند، متولد شدم. اگر برخی از خواهرها و برادرانم در کودکی فوت نمیکردند، با پدر و مادرمان دوازده نفر میشدیم. از آن همه اکنون دو خواهر و سه برادر برایم باقی مانده. هر دو خواهرم، دیپلم که گرفتند، خیلی زود ازدواج کردند و تشکیل زندگی دادند، ولی دو تا از برادرانم (کورش، که بزرگتر از همه ما هست، و اسماعیل) هنر را انتخاب کردند. بیژن با رفتن به دنبال ورزش، بوکسور (و در حال حاضر مربی) موفقی شده.»
پدر بهزاد، مردی دقیق، با دستانی ماهر، ذهنی خلاق و کنجکاو بود، به طوری که از جوانی علاقه مند به کارهای فنی میشود. و این مربوط به سالهایی است که ابزار و وسایل مکانیکی- و سپس برقی- رفته رفته وارد خانههای مردم میشد. گرامافون، چراغ زنبوری، تفنگ شکاری، چرخ خیاطی، چرخ شیر (وسیله ای برای جدا کردن خامه از شیر)، چرخ گوشت، … اینها وسایلی است که خیلی زود جزیی جدایی ناپذیر و لازم در زندگی مردم به حساب آمد. و او، بی آن که آموزش ببیند، خیلی زود با عملکرد آنها آشنا میشد، و، در صورت خرابی، براحتی عیب شان را برطرف میکرد.
«پدرم در هر کاری که وارد میشد، حرفی برای گفتن داشت و موفق بود. در آن زمان، که داشتن تفنگ منعی نداشت، اسلحههایی را که خراب میشد یا نشانهها را درست نمیزد، اصلاح میکرد و در صورت نیاز به قطعه ای معیوب شده، آن را میساخت و جایگزین میکرد، به طوری که دقت اولش را پیدا میکرد.»
«علاقه اش به موسیقی باعث شده بود، نه تنها از عمده تعمیر انواع گرامافون برآید، بلکه صفحات آسیب دیده را هم ترمیم میکرد.»
این توانایی گویا در خانواده وی امری موروثی بود، چنان که پدربزرگش هم تواناییهایی اینچنین داشت.
آغاز کودکی بهزاد در خیابان “خوش” سپری شد.
کودکی ایام بی خبری است؛ بی خبری از همه چیز. درعوض، به لطف میل سیری ناپذیر به زندگی، هر اندازه که روشنی روز امکان میداد، و نیروی کودکی بود، فرصت بازی از دست داده نمیشد. هر چیزی که در اطراف یافت میشد، وسیله ای برای بازی به حساب میآمد: چوب، سنگ، استخوان، هسته میوه، لاستیکهای فرسوده، سیم، کاغذ، مقوا، … و در نبود اسباب بازیهای امروزی، ذهن کودکانه، قابلیتهایش را عیان میکرد.»
بهزاد و برادرانش در جوار پدر، تواناییهای خود را به تدریج کشف میکردند. پسرها همگی قابلیتهایی شبیه به پدر مییافتند. هرچند نحوه کار پدرشان را ادامه ندادند. درهرحال، زندگی در تهران و تحصیل،چشم اندازها و فرصتهای تازه ای را مقابلشان قرار داد و اینها هرگز حاصل نمیشد-شاید- اگر مادر همه وجودش را عاشقانه برای زندگی و خانواده نمیگذاشت.
نقاشی هویت تازه ای است، بخصوص در مدرسه، که ضعفهای دیگر درسها را جبران میکند. به سالهای آخر دبستان که رسید، کورش (برادر بزرگ تر) برای تحصیل در رشته نقاشی وارد هنرستان شد. تلاش و پیگیریهای شبانه روزی کورش، کار مداوم در خانه، کاغذ، زغال، رنگ روغن، بوم، قلم مو، بوی تربانتین، قلم، مرکب، … اینها مناظر تازه ای برای بهزاد است تا با کنجکاوی و علاقه نظاره کند. کودکی، بازی است. همه چیز، بازی است. زندگی، بازی است. و نقاشی، بازی بسیار مورد علاقه اش میشود. و خوشنویسی. و موسیقی. موسیقی؟ تنها صداست، صدایی که بر دلش مینشیند و جانش را صیقل میدهد.
توانایی بهزاد در نقاشی است. در کارهای دستی است. در دستهای اوست. در ذهن خلاق اوست. این را معلم “درس طبیعی” تشخیص میدهد، نه همه معلمها. به همین خاطر، سیکل اول قدری طول کشید تا به پایان رسید.
«آقای کشاورز معلم درس طبیعی من بود و هربار که درباره قلب، ریه، کلیه، … توضیح میداد، شکل آن را بسیار بزرگ (روی مقوای ۷۰×۱۰۰) میکشیدم. با ذکر همه مشخصات. با خط خوش. و او من را خیلی تشویق میکرد. به صورت کتبی. مینوشت که: تو کی هستی، چی میشوی، … و این نقش فوق العاده ای در زندگی ام داشت. هر کاری که انجام میدادم، مورد توجهش قرار میگرفت.»
«جعفری و قهاری مؤثرترین معلمهایم هستند. قهاری در مجسمه سازی خیلی خوب سواد دیدن و کار کردن را به من آموخت. مدت سه سال به عنوان دستیار برای ساخت مجسمههای میدانی با او همکاری کردم، از ۱۳۵۰تا ۱۳۵۳٫ جعفری از خصلتهای مهمش آزاد گذاشتن ما در آتلیه برای کسب تجارب مختلف بود. ما واقعاً هیچ محدودیت فکری، ابزاری و تکنیکی نداشتیم. و او با رفتاری کاملاً دوستانه و آزادمنشانه، با بچهها روبه رو میشد.من در طول این سه سال که با آقای جعفری بودم، بسیار خاطرات خوشی از او در خاطرم مانده. عالیوندی هم خیلی تشویقم میکرد. دوران هنرستان، که به پایان رسید، هم عالیوندی و هم جعفری به من توصیه کردند، به جای رفتن به دانشگاه، خودم همین مسیری را که در هنرستان یافته بودم، ادامه دهم. بنابراین، به جای رفتن به دانشگاه، ترجیحاً به سربازی رفتم.» (۱۳۵۳- ۱۳۵۵).
بعد از آن در “انجمن سینمای جوان” دو سالی را به تحصیل کارگردانی سینما پرداخت. و سرانجام با تصمیم به ادامه تحصیل، در رشته گرافیک دانشکده هنرهای تزئینی پذیرفته شد (۱۳۵۷).
«فعالیت گروهی ما در خلق چهل پوستر سیاسی دوران انقلاب از دل عشق، ایمان، جسارت و گذشت بوجود آمد، که این مهم را از مردم آن روزگار آموختیم. مردم از کلمه من گذشته و به ما رسیده بودند. آن زمان همه مردم برای هم پل عبور بودند و ما برادرها هم کنار هم با این معرفت کار و زندگی میکردیم.”
«تا پیش از این، چنین کاری، که بدون سفارش دهنده و صرفاً با هزینه شخصی و با جرأت و جسارت و با کیفیت خوب، پوسترهایی کاملاً مرتبط با مسائل روز و خواستههای مردم تولید و پخش شود، در ایران سابقه نداشت.»
با، بالا گرفتن تب وتاب انقلاب و یافتن تهیه کننده، سرانجام اجازه چاپ هم گرفته شد و پوسترها با سرعت و تنوع بیشتر چاپ میشد و در دسترس همگان قرار میگرفت. برخی از این پوسترها به بهای پانزده یا بیست ریال فروخته میشد تا مگر بخشی از هزینه تهیه کاغذ و چاپ که دست وبال آنان را میبست فراهم شود. با پیروزی مردم و به ثمر رسیدن انقلاب، پوسترهای برادران شیشه گران رونق بیشتری یافت؛ درودیوار شهر را پوشانده بود و بسیاری از خبرنگاران، که برای تهیه عکس و خبر به ایران سفر میکردند، نمونههایی از آن را برای چاپ در مطبوعات خارج با خود میبردند.۳ در ۱۳۵۸، با شرکت در تعدادی نمایشگاه جمعی به ارائه پوسترهای خود میپردازد: در دانشگاه تهران، در کانون نویسندگان ایران و در کانون محققین ایران.
«در طی دو- سه سال آخر، تأثیرات اجتماعی این پوسترها فراتر از تهران و در شهرها و روستاهای مختلف و حتا خارج از کشور رفت، که در آن سالها این برای ما موفقیت بزرگی بود.»۴
با دستگیری و زندانی شدن هر سه برادر، این روند هم دیگر ادامه نیافت. هرچند تأثیرات عمیق آن همچنان در شکل فعالیت هنری آنها باقی مانده است.
دوران تحصیل بهزاد شیشه گران در دانشگاه خیلی به درازا کشید (۱۳۵۷- ۱۳۶۶). ولی این ایام با کمترین حضور در دانشکده سپری شد.
بعد از آزادی، با دایر کردن مکانی در خیابان “جمهوری” فعالیت مشترک هر سه ادامه مییابد. از این فضا برای تدریس و هم دریافت و انجام سفارشهای گرافیکی به طور مشترک استفاده میشد.
بعد از جنگ؛ از سرگیری فعالیت گالریها و تحرکی تازه در طیف وسیعی از نقاشان باسابقه و جوان را شاهدیم. اولین نمایشگاه فردی بهزاد شیشه گران در همین زمان برپا میشود (۱۳۶۸). موضوع نمایشگاه، چهرههایی از “غلامرضا تختی” است.
«میخواستم کسی را که مردم از صمیم قلب دوستش داشتند، مطرح کنم. کسی که نزد همه قشرها مظهر جوان مردی، اخلاق و پهلوانی است.»
بعدها این مجموعه طراحی، در کنار طرحهای دیگری از تختی، که به مرور به آن افزوده شد، در کتابی با عنوان “یک صد پرتره از سیمای پهلوان تختی” (۱۳۷۷) به چاپ رسید. به بهانه چاپ این کتاب و در مطلبی پیرامون طرحهای آن، جواد مجابی مینویسد: «بهزاد برای رسیدن به شناخت عمیق تر موضوع کارش، که موضوع خیال جامعه هم هست، راه دشواری در پیش دارد. میکوشد، برای دست یابی به حقیقت زندگی او، خطوط اصلی زندگی نامه اش را بخواند و بشنود، بعد به افسانهها و تخیلات این وآن درباره پهلوان گوش کند، سپس در سطح و عمق فرایندی که زنده و جاری است، حرکت کند، و در آنچه خود قهرمان بوده است، و آنچه مردم و زمانه از او ساخته اند، تأمل نماید. دست آخر، آگاهیهای به دست آمده، او را روبه روی صفحه سفید و کاغذ و پرده به ترسیم آنچه تصویرشدنی و حس کردنی است، اما ضرورتاً بیان کردنی نیست، برمیانگیزد. به همین منظور، او سعی میکند با شگردهای اکسپرسیونیستی، حسهای پنهان و جهان درونی پهلوان را- آن گونه که بوده است، یا آن گونه که دیگران تصور میکرده اند- بکاود و در ضربههای موجز و قوُی قلمش آشکار کند.»۶
شیشه گران در نمایشگاه بعدی خود (گالری سیحون- ۱۳۶۹) روی موضوع خواندن و نوشتن، انگشت میگذارد.
«مهم ترین انگیزه ام این بود که به مسأله مهمیمثل خواندن و نوشتن، که یکی از دردهای امروز بشر و، در عین حال، یکی از دردهای عمیق و ریشه ای جامعه خودمان است، پرداخته و رویش دست بگذارم.»۸
در همین سال به مناسبت زلزله رودبار نمایشگاه فردی خود را در تالار وحدت برپا میکند. او در ۱۳۷۱ ازدواج میکند.
«همسرم با سختیهای من خیلی کنار آمد و تاب آورد.»
سال بعد پسرش- آریا- متولد شد.
«در این کارها سعی کرده ام دست به یک کار تکثیری بزنم؛ یعنی موضوع را گرفتم و اجراهای متعددی از آن را انجام دادم (این موضوع میتواند یک انسان ایستاده باشد). هدفی که از این کار دنبال میکنم این است که به بینندگان نشان بدهم، یک موضوع چه قدر میتواند از زاویههای مختلف دیده شود و چه قدر میتواند حسهای متفاوتی داشته باشد. اگر با رنگها و تکنیکها و ترکیب بندیهای متفاوتی روی آن کار بشود، آن وقت میبینم که یک تابلو میتواند ارتباط بیشتری با بینندگان خود برقرار کند و هر کس با ظن خود یار آن شود. زمانی که ما در آن زندگی میکنیم، به ما میگوید باید دست به دید گسترده تری بزنیم. من سعی کرده ام دست به تکثیری بزنم که تک تک کارها خود یک اصل (اُرژینال) باشد.»۹
وی در ۱۳۷۹ نمایشگاهی از پرترههای احمد شاملو را، چهل وپنج روز پس از فوت وی، در نگارخانه برگ برپا میکند.
«چهرههایی از شاملو را در اوایل سالهای ۷۰ شروع کرده بودم و خیلی مایل بودم در زمان حیات او این نمایشگاه را برپا کنم، که نشد. با مرگ او و به همین مناسبت، در مدت یک ماه ونیم، چهرهها را آماده نمایش کردم. در کارت و پوستر هم عنوان شد: عواید فروش آن به “کانون نویسندگان ایران” تعلق خواهد گرفت.
آثار این نمایشگاه، مانند گذشته، با ابزار و شیوههای گوناگون، و به صورت فی البداهه و با سرعت عمل اجرا شده بودند.
علی اصغر قره باغی درباره این مجموعه مینویسد: «شیشه گران چهره بسیاری از هنرمندان و نویسندگان و حتا مردم عادی را طراحی کرده است. اما در طراحی چهره شاملو، رئالیسم او شکلی بیانیه وار به خود میگیرد که قرائت آن، چندان هم که ظاهر نشان میدهد، آسان نیست. پیداست که افزون بر نمایش ویژگیهای چهره و حالت، تعهد نمایش هویت در کار بوده است و اینجاست که کار طراحی دشوار میشود. از یک طرف، باید کاری کند که ویژگی صورت و حتا هویت مضمون بر تمامیکار سیطره نیابد و جایی هم برای ویژگیهای تجسمیو هنر طراحی باز بگذارد، و از طرف دیگر، میداند که به چهره نگاری “رخساره یی» نشسته است که “توفانش مسخ نیارست کرد”. به همین سببها هم هست که شیشه گران را در برخی از طرحها موفق تر مییابیم … آنجا که چهره شاملو از میانه و بحبوهه هیجان طراحی سر بر میآورد، کار او شکلی هنرمندانه تر مییابد و به آنچه نشان مدرن بودن است و از طراحی امروز انتظار میرود، نزدیک تر میشود. در این طرحها چنین مینماید که طراح در فرایند کار، چهره هنر خود را هم تصویر کرده است و بدین سان رابطه طرح و مضمون شکل رابطه ای دوسویه را به خود میگیرد. از یک سو، خطهای طراحی شیشه گران در فرایند بازنمایی چهره شاملو وقار و صلابت خود را پیدا میکنند، و از سوی دیگر، در چهره و تمامیت واقعیت مستحیل میشوند.»۱۰
با رواج کامپیوتر و وجود نرم افزارهایی از قبیل فتوشاپ، شیشه گران امکانات تازه ای را از آن جستجو میکند، که با توجه به خصلت تکثیری کارهایش به ابزاری کارآمد برای وی تبدیل شد. بدین طریق، آثاری را ابتدا با دست اجرا میکند، سپس با کمک کامپیوتر آن را پردازش یا دستکاری میکند. “چهرههایی از مینیاتور” (نگارگری) از جمله این آثار است (گالری طراحان آزاد- ۱۳۸۴). این روند در کارهای بصری او همچنان تداوم یافته است.
«در این پوسترها، نسبت به مسائل مختلف داخلی یا جهانی عکس العمل نشان داده ام. از جمله موضوعاتی مثل حمله امریکا به عراق، مقاومت سی وسه روزه در لبنان، مقاومت مردم غزه و فلسطین، حضور ایران در جام جهانی فوتبال، …»
«در طی همه سالهای فعالیتم تاکنون خیلی با خود کلنجار رفته ام، و بسیار بالا و پایین شده ام. اما همه اینها برایم لذت بخش و دوست داشتنی بوده است. از این همه تنوع بسیار لذت میبرم و هیچ وقت تا حالا، خودم را اسیر یک موضوع و متریال خاص نکرده ام. من در کارهایم در پی آن هستم که هر نوع مناسبات تولید هنری خود را به سمت حداکثر رساندن یک موضوع در موقعیتهای مختلف با ابزارها، تکنیکها، ترکیبها، رنگها، بیانها و خصلتهای گوناگون به انعطاف پذیری هرچه بیشتر سوق دهم.
۲- از بهزاد سابقه نام “شیشه گران” را پرسیدم. او هم این طور توضیح داد: نامهایی نظیر “شیشه گر”، “شیشه گرها” و “شیشه گران” مربوط به قزوین و پیشینه ای است که این شهر در زمینه شیشه گری داشته است. هرچند نه پدر و نه پدربزرگ وی هیچ یک چنین شغلی نداشته اند!
۳- فریادهای ماندگار. علی اصغر قره باغی. مجله گلستانه، شماره نُهم، ص ۵۵٫
۴- هنرمندان معاصر ایران. پیشین.
۵- در آن ایام نشر نقره در خیابان کریمخان، دیوارهای خود را برای عرضه آثار تجسمیدر اختیار هنرمندان قرار میداد و امکاناتی هم برای این منظور فراهم کرده بود.
۶- سیمای پهلوان تختی. نویسنده: بهزاد شیشه گران. ناشر: هوشنگ رضایی نژادیان، ۱۳۷۷، صص ۸ و ۹٫
۷- گفت وگو با بهزاد شیشه گران. محمدرضا وقوفی. مجله سروش، ص ۲۰٫
۸- آینه. شماره ۴۳، ص ۷، ۱۳۶۹٫
۹٫ در جستجوی مرزهای نو. روزنامه سلام، سه شنبه، ۱۲ مهر ۱۳۷۳، ص ۷٫
۱۰- چهره آن غول زیبا. علی اصغر قره باغی. مجله گلستانه، شماره ۲۱، ص ۶۵٫
۱۱- اسطوره معاصر در آثار نقاش معاصر. گفت وگو با بهزاد شیشه گران. مجله سروش، ص ۱۹٫