به بهانه اکران «۳۳ روز» ساخته جمال شورجه
روایتی از یک جنگ افسانهای
خیلیها معتقدند دوره فیلمهای جنگی و سینمای دفاع مقدس تمام شده و دیگر هیچ فیلمی در حوزه جنگ هر چقدر هم که ستاره و انفجار و عملیات داشته باشد، با استقبال مخاطبان روبهرو نمیشود، اما به نظر میرسد این نظریه تنها از یک واقعیت سرچشمه میگیرد که هیچ ارتباطی با سینمای جنگ یا موضوع دفاع مقدس ندارد.
مساله این است که فیلمسازان دفاع مقدسی ما در چند سال گذشته هرگز نتوانستهاند اثر چشمگیر و جذابی بسازند که مردم را مثل دهههای قبل به سالنهای سینما بکشند. دفاع مقدس در ذات خود به قدری موضوع جذاب دارد و آنقدر از مفاهیم معنوی، انسانی و دراماتیک سرشار است که به این زودیها کهنه نمیشود و همچنان میتوان دربارهاش فیلم ساخت و قصه نوشت و شخصیتپردازی کرد، اما این سینماگران هستند که ذوق و دقت قدیم را از دست دادهاند و دیگر سوژههای درخشان جنگی به ذهنشان نمیرسد یا انگیزهای برای ساختن فیلم در این زمینه ندارند. سالهایی که سینمای جنگ با آثار درخشانی مثل آژانس شیشهای، از کرخه تا راین، مزرعه پدری، میم مثل مادر و دهها فیلم تحسین شده دیگر هزاران تماشاگر علاقهمند را جذب میکرد، گذشته است و اکنون دوستداران سینمای دفاع مقدس باید دلشان را به تک و توک جرقههایی خوش کنند که چراغ این سینما را روشن نگه داشته است.
«۳۳ روز» که اکنون روی پرده سینماست، آخرین ساخته جمال شورجه، کارگردان قدیمی سینمای جنگ شاید مستقیم در گونه فیلمهای دفاع مقدس جای نگیرد، چون موضوعش ربطی به جنگ ۸ ساله ایران و عراق ندارد، اما الگوهای روایی و ساختاری این فیلم و ذهنیتی که پشت آن وجود دارد
روایتی از یک جنگ افسانهای
خیلیها معتقدند دوره فیلمهای جنگی و سینمای دفاع مقدس تمام شده و دیگر هیچ فیلمی در حوزه جنگ هر چقدر هم که ستاره و انفجار و عملیات داشته باشد، با استقبال مخاطبان روبهرو نمیشود، اما به نظر میرسد این نظریه تنها از یک واقعیت سرچشمه میگیرد که هیچ ارتباطی با سینمای جنگ یا موضوع دفاع مقدس ندارد.
مساله این است که فیلمسازان دفاع مقدسی ما در چند سال گذشته هرگز نتوانستهاند اثر چشمگیر و جذابی بسازند که مردم را مثل دهههای قبل به سالنهای سینما بکشند. دفاع مقدس در ذات خود به قدری موضوع جذاب دارد و آنقدر از مفاهیم معنوی، انسانی و دراماتیک سرشار است که به این زودیها کهنه نمیشود و همچنان میتوان دربارهاش فیلم ساخت و قصه نوشت و شخصیتپردازی کرد، اما این سینماگران هستند که ذوق و دقت قدیم را از دست دادهاند و دیگر سوژههای درخشان جنگی به ذهنشان نمیرسد یا انگیزهای برای ساختن فیلم در این زمینه ندارند. سالهایی که سینمای جنگ با آثار درخشانی مثل آژانس شیشهای، از کرخه تا راین، مزرعه پدری، میم مثل مادر و دهها فیلم تحسین شده دیگر هزاران تماشاگر علاقهمند را جذب میکرد، گذشته است و اکنون دوستداران سینمای دفاع مقدس باید دلشان را به تک و توک جرقههایی خوش کنند که چراغ این سینما را روشن نگه داشته است.
«۳۳ روز» که اکنون روی پرده سینماست، آخرین ساخته جمال شورجه، کارگردان قدیمی سینمای جنگ شاید مستقیم در گونه فیلمهای دفاع مقدس جای نگیرد، چون موضوعش ربطی به جنگ ۸ ساله ایران و عراق ندارد، اما الگوهای روایی و ساختاری این فیلم و ذهنیتی که پشت آن وجود دارد، بسیار نزدیک به سینمای دفاع مقدس است و از این نظر میتوان آن را یک فیلم جنگی اعتقادی دانست که در حوزه یک ایدئولوژی پررنگ معنا پیدا میکند. دقیقا به همین دلیل بخشی از اهداف فیلم، سینمایی نیست و برای رسیدن به فضا و مفاهیمی جدا از مفاهیم رایج در فیلمهای جنگی تلاش میکند.
از لحاظ بودجه و شرایط تولید، ۳۳ روز یک فیلم بزرگ است که با طراحی تولید عظیم و بلندپروازانهای ساخته شده و از نظر مخاطب هم فقط به سینماروهای ایرانی محدود نمیشود و میتوان گفت فیلمی است برای مردم تمام طرفهای درگیر در مساله رژیم اشغالگر صهیونیستی. مایه اولیه داستان فیلم، نبرد مشهور حزبالله لبنان با نیروهای اسرائیلی است که در تاریخ منطقه به جنگ ۳۳ روزه معروف است و یکی از مهمترین جلوههای تاریخی مقاومت مردم کشورهای عربی در برابر رژیم صهیونیستی به شمار میرود. این ماجرا به خودی خود از لحاظ دراماتیک هم همان اندازه مهم است که از نظر تاریخی اهمیت دارد. ماجرای یک مقاومت طولانی و همهجانبه ملی ـ میهنی و دینی که طی آن، گروهی کوچک با امکانات اندک در برابر یکی از قدرتمندترین ارتشهای جهان میایستد و با وجود همه دشواریها و کمبودها، موفق میشود ارتشی را که متکی بر تجهیزات فوقالعاده قوی است شکست دهد؛ یعنی تقریبا چیزی شبیه افسانه.
اتفاقا همین بنمایه افسانهوار این ماجراست که آن را مناسب تبدیل شدن به فیلم سینمایی میکند. فراموش نکنیم که هنوز در اروپا و آمریکا درباره مقاومت پارتیزانها در دوران جنگ جهانی اول و بخصوص دوم فیلم ساخته میشود و بارها از زوایای مختلف به آن پرداختهاند. دلیلش دقیقا همان چیزی است که در ماجرای حماسی جنگ ۳۳ روزه لبنان هم وجود دارد، اینکه اصل واقعه تهرنگی از افسانه دارد و مفاهیم قهرمانانهای مثل پیروزی ضعیف بر قوی و برتری حق بر باطل در آن به شکلی پررنگ دیده میشود. حال باید دید آیا جمال شورجه و همکارانش توانستهاند از ماده خامی به این خوبی که قابلیت تبدیل شدن به افسانهای حماسی دارد، بدرستی استفاده کنند؟
حقیقت این است که ۳۳ روز گرچه در مجموع چند درجه بالاتر از نمونههای جنگی مشابه سینمای ایران طی چند سال اخیر است و به لحاظ ارزشهای تولیدی و تکنیکی هم یکی از آثار قابل تامل سینمای ایران است ـ که باید این جنبهاش هم مورد توجه قرار بگیرد ـ ولی در روایت داستانی جذاب درباره یکی از مقاومتهای تاریخی جهان امروز چندان موفق نبوده است. البته این عدم موفقیت نسبی تا حدی به این قضیه بر میگردد که روایت داستانی که همه یا اکثر جنبههای دراماتیک و باارزش مقاومت ۳۳ روزه را در بر بگیرد، تقریبا ناممکن است یا دستکم کاری است بسیار دشوار. شورجه چارهای نداشته جز اینکه یک خط داستانی مستقیم را بگیرد و در مسیر آن، تماشاگرش را از کنار واقعیتهای جنگ عبور دهد. در نتیجه از همان ابتدا پیداست بخش مهمی از قابلیتهای بالقوه داستان از دست خواهد رفت و فیلم باید به آنچه توانسته از اصل ماجرا بردارد، اکتفا کند.
مثل بسیاری از فیلمهای مشابه، ۳۳ روز هم از شخصیتپردازی ضعیف لطمه زیادی خورده و این واقعیت که بازیگران فیلم هم ایرانی و شناخته شده نیستند نیز مزید بر علت شده که تماشاگر ایرانی نتواند بخوبی با فیلم ارتباط برقرار کند. البته هوشمندی کارگردان در این بوده که داستانش را از فضای کشمکشهای ایدئولوژیک بیرون برده و بستر داستان را بر جنگ و تأثیرات آن بر محیط پیریزی کرده است. به این ترتیب برخی انتقادها که به فیلمهای ایدئولوژیکی مثل شکارچی شنبه (پرویز شیخطادی) وارد بود درباره ۳۳ روز صدق نمیکند، چون ماجرای ۳۳ روز اصلا در کشمکشهای عقیدتی نمیگذرد و بیشتر راوی جنگ است. به این ترتیب شورجه فرصت پیدا کرده تجربه سالها فیلمسازی در فضای دفاع مقدس را در این فیلم به کار بگیرد و شاید به همین دلیل باشد که صحنههای جنگی فیلم، بسیار خوب از کار درآمده و شیوه استفاده کارگردان از عناصر ثابت سینمای جنگ مانند انفجار و جلوههای ویژه میدانی کاملا بر مخاطب تاثیر میگذارد. در زمینه قصهگویی هم تعلیق و غافلگیری در همه جای فیلمنامه به کار گرفته شده، گرچه در اجرا به آن اندازه که روی پرداخت صحنههای جنگی تمرکز و انرژی گذاشته شده، روی پرداخت فیلمنامه کار نشده و به همین دلیل داستان در مسیر روایتش چند نقطه افول دارد و نمیتواند از طریق درگیر کردن مخاطب با سرنوشت و خصوصیات شخصیتها، او را وارد فضای فیلم کند. در عوض با تکیه بر صحنههای جنگی عظیم و حرکتهای دوربین سعی میکند این کمبود را جبران کند و به جای داستان، با جنگ و هیجان و تعلیق روی ذهن تماشاگر تاثیر بگذارد.
طبیعی است فیلمی با بازیگران غیرایرانی و ناشناس (هرچقدر هم که در کشورهای خودشان محبوب و مشهور باشند) بسختی میتواند با مخاطب انبوه ایرانی ارتباط برقرار کند، اما ۳۳ روز به عنوان تلاشی برای فیلمسازی جهت بازاری گستردهتر از بازار محدود داخلی، فیلم قابل تاملی است. لااقل در این فیلم به سوژه و موضوعی پرداخته میشود که صرفا برای مخاطب ایرانی، معنا و جذابیت ندارد و افراد دیگری هم میتوانند آن را بفهمند و درگیرش شوند. این یعنی یک قدم برای نزدیک شدن به جایگاهی که سینمای ایران بتواند برای مخاطبان بینالمللی یا دستکم منطقهای فیلم بسازد و آثارش فقط مصرف داخلی نداشته باشد.