برنامهریزی و موفقیت برادرند
کمتر از ۳ درصد مردم، اهدافشان را مینویسند و کمتر از ۱ درصد، آنها را مرور کرده و به اهدافشان توجه میکنند.
مشخص کردن هدفهای زندگی و برنامهریزی کردن برای دستیابی به آنها را خیلیها مهمترین مهارت برای موفق شدن میدانند. خوشبختانه میتوان این مهارت را آموخت و تمرین کرد. مشخص کردن اهداف و اولویتهای زندگی، بیشتر از هر کار دیگری، به شما کمک میکند عاقلانهتر زندگی کنید و به سمت موفقیت گام بردارید.
برنامهریزی برای دستیابی به این هدفها نیز این توانایی را به شما میدهد که کاری را که دوست دارید انجام دهید؛ جایی که دوست دارید، زندگی کنید و با مردمی باشید که از بودن با آنها لذت میبرید و خلاصه، به آن شخصیتی تبدیل بشوید که آرزویش را داشتهاید.
نتیجه تنظیم کردن اهداف و برنامهریزی کردن برای رسیدن به آنها، این است که میتوانید نوع زندگیتان را انتخاب کنید و آنگونه زندگی کنید که میخواهید. با این حال، افرادی که اهدافشان را تنظیم میکنند، خیلی نادرند.
طبق برخی تحقیقات آمریکایی، کمتر از ۳ درصد مردم، اهدافشان را مینویسند و کمتر از ۱ درصد، آنها را مرور کرده و به اهدافشان توجه میکنند و دلایلی که باعث میشود مردم سراغ تنظیم هدفها و برنامهریزی برای آنها نروند، چهار چیز است. این دلایل را با هم میخوانیم.
کمتر از ۳ درصد مردم، اهدافشان را مینویسند و کمتر از ۱ درصد، آنها را مرور کرده و به اهدافشان توجه میکنند.
مشخص کردن هدفهای زندگی و برنامهریزی کردن برای دستیابی به آنها را خیلیها مهمترین مهارت برای موفق شدن میدانند. خوشبختانه میتوان این مهارت را آموخت و تمرین کرد. مشخص کردن اهداف و اولویتهای زندگی، بیشتر از هر کار دیگری، به شما کمک میکند عاقلانهتر زندگی کنید و به سمت موفقیت گام بردارید.
برنامهریزی برای دستیابی به این هدفها نیز این توانایی را به شما میدهد که کاری را که دوست دارید انجام دهید؛ جایی که دوست دارید، زندگی کنید و با مردمی باشید که از بودن با آنها لذت میبرید و خلاصه، به آن شخصیتی تبدیل بشوید که آرزویش را داشتهاید.
نتیجه تنظیم کردن اهداف و برنامهریزی کردن برای رسیدن به آنها، این است که میتوانید نوع زندگیتان را انتخاب کنید و آنگونه زندگی کنید که میخواهید. با این حال، افرادی که اهدافشان را تنظیم میکنند، خیلی نادرند.
طبق برخی تحقیقات آمریکایی، کمتر از ۳ درصد مردم، اهدافشان را مینویسند و کمتر از ۱ درصد، آنها را مرور کرده و به اهدافشان توجه میکنند و دلایلی که باعث میشود مردم سراغ تنظیم هدفها و برنامهریزی برای آنها نروند، چهار چیز است. این دلایل را با هم میخوانیم.
آنها جدی نیستند
وقتی با افرادی که به چیزهای قابل توجهی در زندگیشان دست یافتهاند صحبت میکنم معمولا به این نتیجه میرسم که دستیابی آنها به هدفشان درست بعد از اینکه تصمیم گرفتهاند جدی باشند، رخ داده است. تا وقتی که شما برای هدفتان کاملا جدی و مصمم نباشید، هیچگاه پیروزی رخ نمیدهد.
آنها در خانوادهشان چیزی از برنامهریزی یاد نگرفتهاند افرادی که از کودکی در خانوادهشان برنامهریزی را دیدهاند و خودشان از سنین پایین شروع به تنظیم اهدافشان کردهاند، اهمیت اهدافشان را بیشتر درک میکنند.
تصمیماتی که درون خانواده و در زمان بچگی گرفته میشوند، مهمترین تاثیر را در زندگی شما دارند. اگر والدین شما هدفی نداشتهاند و در مورد اهداف صحبتی نمیکردهاند، شما را برای تنظیم کردن اهدافتان دلگرم نمیکردهاند و در مورد کسانی که هدف داشتهاند و توانستهاند به مدارج بالایی برسند صحبت نمیکردهاند، پس شما هم با این طرز تفکر بزرگ شدهاید که هدفها قسمتی از زندگیتان نیستند. این مشکل بیشتر افراد است که برای سالها برای من هم اینگونه بود.
آنها از انتقاد میترسند
ترس از مردود شدن که به علت انتقادهای مخرب در دوران کودکی به وجود میآید، در بزرگسالی به صورت ترس از انتقاد دیگران نمود پیدا میکند. خیلی از افراد از هدفهای ارزندهای که دارند، عقب میکشند؛ صرفا به این دلیل که هر وقت هدفی را برگزیدهاند، کسی جلویشان درآمده و به آنها گفته که نمیتوانند به آن دست یابند یا اینکه آنها پولشان را از دست میدهند و زمانشان را تلف میکنند و…
بیشتر ما تحت تاثیر نظرات دیگران هستیم و به همین دلیل، اولین چیزی را که باید بدانید این است که وقتی هدفی را برای خودتان تنظیم کردید باید آن را مانند یک راز پیش خود نگه دارید و در مورد آن به هیچ کس چیزی نگویید. اغلب اوقات ترس از انتقاد بیشتر از هر عامل دیگری شما را هنگام تنظیم هدفهایتان متوقف میکند. پس هدفهایتان را پیش خودتان نگه دارید. فقط یک استثنا وجود دارد: میتوانید آن را با کسانی در میان بگذارید که آنها هم اهدافی داشتهاند که به آن رسیدهاند و کسانی که واقعا موفقیت شما را میخواهند و به جز آنها نباید با کس دیگری از هدفهایتان بگویید؛ مخصوصا آنهایی که اصلا در مقامی نیستند که بتوانند شما را نقد یا دلسرد کنند.
آنها از شکست میترسند
بعضیها هم دنبال تنظیم کردن اهدافشان نمیروند زیرا از شکست میترسند. در واقع ترس از شکست از بزرگترین سدهای سر راه موفقیت است که در زندگی افراد بزرگسال وجود دارد. ترس از شکست بیشتر از هر عامل روانی شما را عقب نگه میدارد.
دلیل اولیهای که شما از شکست میترسید این است که نقشی که شکست در رسیدن به اهدافتان بازی میکند ادراک نمیکنید. شکست پیشنیاز اصلی موفق شدن است.
همه موفقیتهای بزرگ در پی شکستهای بزرگ حاصل شدهاند. اگر این آرزو را دارید که استعدادها و تواناییهایتان را تماما به نمایش بگذارید، باید این میل را در خودتان ایجاد کنید که بارها و بارها ریسک شکست خوردن را بپذیرید زیرا اگر میخواهید به اهداف ارزشمندتان دست یابید راه دیگری ندارید به جز اینکه بارها به صورت به زمین بخورید تا بالاخره درسی را که برای رسیدن به پیروزیهای بزرگ لازم دارید بیاموزید و حالا برای موفق شدن شما احتیاج دارید روی انرژی جسمی و روحیتان تمرکز کنید و همه آن را برای هدفی که از قبل تعیین کردهاید به کار ببرید.
افرادی که به طور خاصی انرژی زیاد دارند یا باهوش هستند کمی با این کار مشکل دارند زیرا اغلب آنها همیشه تلاش میکنند چند کار را با هم انجام دهند و در آخر بدون اینکه آنها را به خوبی به آخر برسانند رهایشان میکنند.
مشخص کردن هدف زندگی، به شما کمک میکند تلاشهایتان در مسیر مشخصی انجام شود و انرژی و تمرکزتان را روی پیشبردن مهمترین چیزی که در ذهن دارید، بگذارید. داشتن هدف مشخص و تنظیم شده به زندگی شما نظم و ترتیب میدهد و کمکتان میکند با همه توانتان برای رسیدن به آن تلاش کنید.