رمز عبور خود را فراموش کرده اید؟

By registering with this blog you are also agreeing to receive email notifications for new posts but you can unsubscribe at anytime.


رمز عبور به ایمیل شما ارسال خواهد شد.


کانال رسمی سایت تفریحی

دکه سایت


نظر سنجی

نظرسنجی

به نظر شما کدام سریال امسال ماه رمضان بهتر است؟

Loading ... Loading ...

کلیپ روز




logo-samandehi

تصاویری از فرش قرمز اختصاصی برای بازیگران دیر رسیده در جشنواره فجر

عکس از جشن تولد ۳۸ سالگی آزاده صمدی

مصاحبه از زندگی شخصی امیرحسین مدرس و همسر دومش

عکس همسر آزاده نامداری و دخترش گندم

عکس جدید مهناز افشار و دخترش لینانا

نامه عسل پورحیدری در شبکه اجتماعی پس از خاکسپاری پدر

عکسی جالب از تینا آخوندتبار با دستکش بوکس در حال ورزش

تصاویر تبلیغاتی الیکا عبدالرزاقی و همسرش امین زندگانی

رتبه بدهید:

امیر جعفری بازیگری برای تمام فصول

بازیگری تنها حرفه ای است که وقتی وارد آن می شوی کسی از شما نمی پرسد گذشته ات چه بوده؟! این مسئله ای است که امیرجعفری مصاحبه اش را با آن شروع کرد. برای هر شغلی به هر جایی مراجعه کنی هزار ان سوال را باید جواب بدهی اما به گفته امیرجعفری در این شغل این پیشینه اصلا اهمیتی ندارد!امیرجعفری نه چشم رنگی دارد، نه موی بلوند، به قول خودش الان دیگر نمی تواند از مادرش بپرسد چرا او را زیبا به دنیا نیاورده؟! اما…اما او بازیگری تواناست که هروقت قرار است سریالی پخش شود که یکی از بازیگرهایش امیرجعفری است، همه می دانند که حتما سریال خوبی است. او یکی از محبوب ترین بازیگرهایی است که هم در طنز عالی بوده و هم در ژانرهای سخت اجتماعی. امیر جعفری برای ما از سختی ها و دلایلی می گوید که باعث شده درحال حاضر این جایگاه را داشته باشد.

● پیش به سوی دکترای بازیگری

تا سال چهارم دبیرستان هیچ علاقه ای به بازیگری نداشتم، درست برعکس خیلی ها که وقتی می خواهند از علاقه شان به بازیگری صحبت کنند می گویند، از ۶سالگی در مهدکودک و در مدرسه تئاتر کار می کرده اند. من فقط به خاطر این که از سرکلاس رفتن فرار کنم برای بازی در تئاتری اعلام آمادگی کردم، که تئاتر آماده نمایش شد. خدابیامرز اکبر رادی، دبیر ادبیات سال چهارم دبیرستان و فرهاد پورگرجانی وقتی اجرای من را دیدند، خیلی خوش شان آمد و مرا تشویق کردند که بازیگری را ادامه بدهم. من آن موقع حتی یک تئاتر هم ندیده بودم اصلا نمی دانستم تئاتر شهر کجاست. بعد از آن رفتم کلاس های کانون تجربی که استاد سمندریان آنجا تدریس می کردند و شروع کردم به تمرین بازیگری، من آن قدر مشغول کلاس های تئاترم شدم که از آن طرف مشروط شدم. این موضوع خیلی برایم گران تمام شد، طوری که تصمیم جدی گرفتم بازیگری را با انگیزه قوی تری دنبال کنم. یادم می آید خیلی ها به من می گفتند تو بی استعدادی اما من به حرف هیچ کدام از آن ها گوش ندادم و با تعصب وحشتناکی به راهم ادامه دادم. شاید آن موقع ما ۲۰۰ نفر بودیم که تمرین تئاتر می کردیم، ولی فقط ۴ الی ۵ نفرمان تا آخر ادامه دادیم و الان هم در این وادی کار می کنیم؛ از این ۵ نفر می توانم به فریبرز عرب نیا، محمد یعقوبی، رحیم نوروزی و خانم خودم ریما رامین فر اشاره کنم.

● راه من را نروید

همزمان با تمرین های تئاترم، درسم را هم خواندم و در رشته مدیریت بازرگانی شرکت کردم و به دانشگاه رفتم. شاید یکی از بزرگ ترین اشتباهات زندگی من تحصیل در این رشته بود! آن موقع هیچ کس من را راهنمایی نکرد که در رشته بازیگری درس بخوانم. فکر می کردم بازیگری یک سرگرمی است و کنارش بهتر است رشته دانشگاهی دیگری داشته باشم و مدیریت خودم را انجام دهم (باخنده) الان وقتی یک جوان از من سوال می پرسد حتما به او می گویم راه من را نرود. چندوقت پیش رئیس دانشگاهم را در جایی دیدم او به من گفت: «آقای جعفری مدرک شما در دانشگاه مانده است!» به او جواب دادم: «اگر پیش شما بماند جایش امن تر است.» چون واقعا مدرکم به دردم نمی خورد. من اگر می رفتم و در رشته هنر و بازیگری درس می خواندم شاید بازهم مدرکش به دردم نمی خورد اما حداقل ۵۰ ۴۰ تا کتاب بیشتر می خواندم. البته در آن دوران هم همیشه سعی می کردم از بچه هایی که در آن رشته تحصیل می کنند عقب نمانم. آن راه اشتباه بود ولی الان تصمیم جدی دارم که دوباره شروع کنم به درس خواندن و به سمت فوق لیسانس و دکترا بروم.

● آنچه شیران را کند روبه مزاج

الان حداقل می توانم آسایش خانواده ام را تامین کنم، طوری که همسرم بتواند با خیال راحت فیلمنامه هایی که به دستش می رسد بخواند.نمی شود فقط لذت برد چون زندگی سختی های زیادی دارد که حل شدن آن ها نیاز به پول دارد و وقتی تمام این اتفاق ها دست به دست هم می دهند و من و امثال من مجبور می شوند در کارهایی بازی کنند که دوست ندارند ولی فقط به خاطر پول این کار را می کنند و تنها کاری که از دست مان برمی آید غرزدن است. من یک عالمه غر برای زدن دارم. این روزها ریما همسرم می گوید امیر خیلی غر می زنی و من هم در جواب می گویم، آخر خیلی غر برای زدن دارم. یادم هست ۵ سال پیش وقتی آئین پسرم متولد شد مجبور شدم بازی در سریال «بایرام» را قبول کنم که کار خیلی بدی بود و همیشه همه جا گفته ام که آن کار را فقط برای پول قبول کردم. این خیلی بد و دردآور است که یک نفر با علم به اشتباه بودن یک کار آن را انجام بدهد. آن که شیران را کند روبه مزاج احتیاج است احتیاج است احتیاج.

● اسکار هم مرا قانع نمی کند

وقتی اولین قدم های بازیگری را برمی داشتم تنها فکرم معروف شدن بود. اگر به یک بازیگر بگویی که دیگر اجازه بازی کردن نداری همان لحظه که این جمله را می شنود نابود می شود، نه به خاطر این که بخواهد به آن معنویت بازیگری که صحبتش را کردم فکر کند بلکه به خاطر این که با بازی نکردن فراموش می شود. خیلی اوقات من از بعضی همکارانم می پرسم مثلا چرا در فلان کار بازی کردی، وقتی می دانستی نتیجه خوبی ندارد و آن ها جواب شان این است که مدتی بود کار نکرده بودم، اگر این مدت بیشتر می شد می ترسیدم که فراموش شوم. اما الان دیگر دغدغه ذهن من معروف شدن نیست دغدغه الانم به کمال رسیدن است. من تا آخر عمر در حسرت نقش هایی که باید بازی کنم یا دوست دارم که بازی کنم اما نمی شود می سوزم. البته شاید اگر این فرصت ها پیش بیاید باز هم غر بزنم، چون اصلا هنر جایی نیست که بخواهی در مقطعی بایستی و بگویی من به همین قانع هستم. من حتی اگر اسکار هم بگیرم قانع نمی شوم و برای رسیدن به آنچه می خواهم می جنگم. آقای نصیریان یک جمله معروف دارد و آن این که: «یعنی چه به یک بازیگر دکترا می دهند؟! بازیگری سقف ندارد.»

● گلزار تنها ستاره ایران

ستاره بازیگری در ایران به کسی می گویند که چشم هایش آبی باشد، موهایش بور باشد و اگر هم بازیگر نبود اهمیتی ندارد. تعریف من هم از ستاره کسی است که مردم برای دیدن او در صف سینماها بایستند و فکر می کنم در ایران تنها ستاره سینما محمدرضا گلزار است. مردم واقعا برای او در صف سینما می ایستند. اعتقاد دارم یک روزی هم در بازیگری نوبت ما هم می شود و زنبیلم را گذاشته ام تا نوبتم شود. روابط شاید در سینما خیلی تاثیر داشته باشد و شما هیچ وقت نمی توانید من را در مهمانی، دفتر سینمایی یا حتی جشن خانه سینما ببینید معتقدم اگر کارگردانی می خواهد من در فیلمش بازی کنم خودش به خاطر چهارچوب ها و مشخصاتم سراغم می آید. من کسی نیستم که بخواهم مجیز کسی را بگویم، من اینم که هستم. نمی توانم وارد ارتباطاتی شوم که همه می دانیم وجود دارند و تاثیر مستقیمی روی انتخاب بازیگر دارند.

● سیمرغ های من در خانه هستند

ریما همیشه در زندگی به من کمک کرده، یادم می آید یک زمانی آنقدر بی پول بودیم که با عشق یک تئاتر را کار می کردم تا جایزه سکه بگیرم و بفروشیم و با پولش لباس بخریم یا به سفر برویم. الان هم مشاور و بازی گردان اصلی من ریماست. هر فیلمنامه ای که به دستم می رسد اول می دهم که او بخواند، اگر موافقت کرد بعد من بازی می کنم. نقش های یکدیگر را تحلیل و گاهی حتی به خاطر بازی های مان بحث های جدی می کنیم و الکی از هم تعریف نمی کنیم. اما تا به حال در مورد این که بازی کدام مان بهتر است بحث نکرده ایم. زمانی که با او آشنا شدم خیلی جوان بودم و فاکتورهای خاصی برای عاشق شدن نداشتم اما مطمئن هستم اگر با شخص دیگری ازدواج می کردم کل زندگیم تغییر می کرد. او با تمام نداشتن ها و مشکلات من ساخت. ما ۸ سال نامزد بودیم به خاطر این که پول نداشتیم که ازدواج کنیم. بعضی وقت ها فکر می کنم سیمرغ های اصلی من در خانه هستند، بزرگ ترین جایزه هایی که خدا به من داده، همسرم و پسرم اند که در خانه ام منتظرم هستند. تنها چیزهایی که من را از غر زدن جدا می کند همین ۲ نفرند که به من آرامش می دهند.

● برزخ زندگی من

خدا رحمت کند احمد آقالو را، ایشان یکی از بهترین استادهای من بودند و خیلی چیزها از او یاد گرفتم. یکی از بزرگ ترین افتخارات من همیشه این بوده و هست که در سال ۷۵ اولین جایزه بازیگریم را یعنی کسب مقام سوم بازیگری را به صورت مشترک با او گرفتم. گرفتن این جایزه برای من خیلی لذت بخش بود. احمد آقالو همیشه به من و دیگر شاگردانش می گفت: یک بازیگر باید به جایی برسد که چیزی به کائنات اضافه کند. آن موقع من معنای این جمله را درک نمی کردم اما الان کم کم با تک تک سلول هایم دارم معنای آن را حس می کنم. الان وقتی بازی در کار جدیدی را به خصوص در تئاتر می خواهم شروع کنم، می دانم که باید چیزی را خلق کنم. گاهی احساس می کنم خیلی عقب هستم. دیگر آن عطشی که قبلا برای چهره شدن داشتم ندارم. درحال حاضر می خواهم ماندگار شوم، می خواهم چیزی را در حافظه تاریخ ثبت کنم، می خواهم به یک سلوک، عرفان و معنویت برسم که به خدا نزدیک تر شوم. فکر می کنم بازیگری یک واسطه است برای این که من به خدا نزدیک شوم و واقعا این اتفاق برایم افتاده است. شاید بیشتر دعاهای من هنگام رفتن روی صحنه یا جلوی دوربین باشد آن لحظه خدا را بیشتر از هر لحظه دیگری در وجودم حس می کنم. همیشه شنیده بودم که بزرگان نمایش می گویند صحنه تئاتر مقدس است، وقتی جوان تر بودم معنای این جمله را نمی فهمیدم ولی الان آن را می فهمم. دیگر برایم چهره شدن، بودن عکسم در این مجله و آن مجله اهمیتی ندارد، دلم می خواهد ۲۰ سال آینده وقتی پسرم خواست در مورد پدرش صحبت کند با افتخار کارنامه بازیگری او را تعریف کند نه این که بگوید پدرجان این چه کارهای مزخرفی بوده که شما به خاطر پول آن ها را انجام داده ای؟! البته همیشه در یک برزخ هستم که آیا الان به خاطر پول کارهایی را بازی کنم که دوست ندارم تا بتوانم آسایش زن و بچه ام را تامین کنم؟ یا گزیده کاری کنم و خانواده ام مجبور شوند سختی هایی را تحمل کنند؟ این برزخ خیلی از اوقات باعث می شود به آن سلوکی که می خواهم نرسم. این شانس نصیب من نشد که پدر پولدار یا مادر تهیه کننده داشته باشم تا بتوانم انتخاب کنم که کدام را بازی کنم یا کدام کار را بازی نکنم.

● بازیگری در خون شما هست؟

بازیگری باید در خون یک بازیگر باشد، با تمرین بدن و بیان نمی شود از کسی بازیگر ساخت. به شتر می گویند؟ چرا گردنت کج است؟ می گوید: کجام رج است؟!

این ضرب المثل جریان ما بازیگرهاست. هیچ جای کار ما شباهتی به تمام دنیا ندارد، پس تمرین بدن و بیان یعنی آن تمرین که هر بازیگر استانداردی در طول دوران کاریش باید همیشه انجام بدهد برای ما بی معنی است. من تمرین بدن و بیان ندارم شاید اگر بخواهم مثلا همیشه ورزش کنم و تمرین بدن داشته باشم آن وقت با یک متر و ۹۰ سانتی متر قد و هیکلم طوری می شود که دیگر هیچ نقشی به من نمی دهند چون بیشتر بازیگرهای ما قدهای کوتاهی دارند. در بطن جامعه هستم، خودم را در کتابخانه یا اتاق خانه ام یا در جمع هنری ها محصور نکرده ام. بیشترین جاهایی که تردد می کنم اتفاقا جاهایی هستند که یک نفر آدم به اصطلاح هنری وجود ندارد، چون من باید برای این آدم ها کار کنم و این آدم ها باید با من همذات پنداری کنند. من اشتباه می کنم وقتی قرار است نقش یک آدم پایین شهری را بازی کنم ولی ۴ نفر آن ها را از نزدیک ندیده باشم. الان به هرکسی که می گویی نقش یک آدم پایین شهری را بازی کن، سریع مثل لات ها رفتار می کند درصورتی که مردم پایین شهر خیلی محترم و باادب هستند.

وقتی در خیابان راه می روم اصلا به این فکر نمی کنم که بازیگر هستم و قطعا برای نقش هایم به دل جامعه می روم این که در خانه بنشینم و فقط به نقش فکر کنم برایم بی معنی است. باید زندگی ها و فرهنگ های مختلف را شناخت. این رفتن به دل جامعه را فقط یک بازیگر نباید انجام بدهد تمام عوامل فیلم از نویسنده گرفته تا کارگردان و طراح صحنه و لباس و… همه باید این علم را داشته باشند و این کار را انجام بدهند اما متاسفانه این گونه نیست و همه چیز محدود شده به یک حلقه هنری و هرکس در این حلقه نیست فارغ از ماجراست.

● چشم رنگی ها لنز مشکی بگذارند

خوشبختانه بچه های تئاتر در حال حاضر خیلی خوب دارند پیشرفت می کنند و تقریبا در بیشتر فیلم ها از آن ها استفاده می شود و آن ها هم به بهترین شکل بازی می کنند. با این روند دوران چشم رنگی ها به زودی تمام می شود و باید آن ها بروند لنز مشکی بگذارند. در چند سال گذشته بسیاری از بازیگران تئاتر مثل هنگامه قاضیانی، حبیب رضایی، مهتاب نصیرپور، محسن تنابنده، پانته آبهرام و… سیمرغ گرفته اند. حالا کارگردان ها و بسیاری از سینمایی ها فهمیده اند که سینما نیاز به بازیگر واقعی دارد و دیگر مانکن ها جوابگوی فیلم ها نیستند. این چیزهایی که می گویم در مورد همه نیست خیلی ها هستند که در کنار زیبایی، بازیگرهای خوبی هستند مثلا بهرام رادان برای من قابل احترام است نمی خواهم این حرف ها سوء تفاهم شود، منظور من کسانی است که وارد این حرفه می شوند و نقش می خرند.

تصاویر جدید بنیامین بهادری در کنار زن سال هند

تصاویر و حواشی حضور سحر قریشی و بازیگران در جشن پیراهن استقلال

عکسی جدید از آنا نعمتی و برادرش در رستوران

تصاویر جدید از هدیه تهرانی و مهران مدیری در سری جدید «قلب یخی»

عکس هایی از عروسی گلزار و النازشاکردوست در یک فیلم عروسی

دو عکس متفاوت الناز شاکردوست با عروسک گوفی و در آمبولانس

تصاویر نرگس محمدی به همراه مادرش در کنسرت موسیقی

تصاویری از حضور هنرمندان در کنسرت بابک جهانبخش

تبلیغ فروشگاهی

مطالب مرتبط با این موضوع

اجباری اجباری، ایمیل شما هرگز منتشر نخواهد شد