اسدی: نخواستم طنز بسازم پس فیلمی در ژانر وحشت ساختم!
کارگردان فیلم سینمایی «خیابان بیست و چهارم» با اشاره به اینکه از مدتها قبل علاقهمند بود فیلمی در ژانر وحشت بسازد، دلیل ساخت آن را دوری از سینمای به ظاهر کمدی این روزها عنوان کرد.
سعید اسدی کارگردان، مهدی ماهانی بازیگر، مهین نویدی طراح گریم، غلامرضا گمرکی مدیرتولید و تورج جمشاسب سرمایهگذار فیلم «خیابان بیست و چهارم» با حضور در کافه خبر به گفتوگو درباره این فیلم پرداختند.
«خیابان بیست و چهارم» که در بخش خارج از مسابقه بیست و نهمین جشنواره فیلم فجر به نمایش درآمد، داستان مردی جوان را روایت میکند که به دلیل بیماری روانی دست به قتلهای زنجیرهای میزند. علاوه بر ماهانی، شیلا خداداد، نیکی کریمی، حمید گودرزی و جمشید هاشمپور در این فیلم سینمایی بازی میکنند.
آقای اسدی ساخت فیلمی با رویکرد روانشناسانه و تم جنایی از دیگر کارهای شما فاصله زیادی دارد؛ چطور شد تصمیم گرفتید چنین فیلمی بسازید؟
سعید اسدی، کارگردان: دوست داشتم این ژانر را تجربه کنم و چندین طرح در این زمینه داشتم.
پس چه چیز مانع از آن شد که پیش از این فیلمی در این فضا بسازید؟
اسدی: همیشه به این فکر میکردم که با چنین فیلمی ذهن مردمم را مشغول نکنم. مردم ایران به اندازه کافی دغدغه دارند و دیگر نیازی نیست با چنین فیلمی اعصابشان به هم بریزم.
کارگردان فیلم سینمایی «خیابان بیست و چهارم» با اشاره به اینکه از مدتها قبل علاقهمند بود فیلمی در ژانر وحشت بسازد، دلیل ساخت آن را دوری از سینمای به ظاهر کمدی این روزها عنوان کرد.
سعید اسدی، کارگردان: دوست داشتم این ژانر را تجربه کنم و چندین طرح در این زمینه داشتم.
اسدی: همیشه به این فکر میکردم که با چنین فیلمی ذهن مردمم را مشغول نکنم. مردم ایران به اندازه کافی دغدغه دارند و دیگر نیازی نیست با چنین فیلمی اعصابشان به هم بریزم.
اسدی: احساس میکردم جای انواع فیلم در سینمای ایران خالی است. به علاوه اینکه کنار کشیدن نوعهای دیگر فیلم منجر به ساخت فیلمهای مزخرف لودهبازی به نام طنز شده است. ترجیح دادم اگر قرار است این قدر حد مردمم را پایین بیاورم که با فیلمهای سخیف و لوده که بازیگر هر کاری میکند تا تماشاگر را بخنداند و در اصل نمیخندد، سراغ فیلمی از جنسی دیگر بروم.
اسدی: بله آن کار طنز بود، اما قصه و حکایت داشت. آدمها در آنجا شخصیت داشت و کسی لودهبازی نمیکرد که تماشاگر بخندد. این قصه بود که افراد را میخنداند. فروش بسیار خوبی هم داشت، هرچند با در آمدن سیدی قاچاق جلوی روند فروش فیلم گرفته شد. این نکته را باید در نظر داشته باشیم که سینمای سالم سینمایی است که هر نوع ژانری در آن باشد، مانند سینمای هالیوود. در آن سینما فیلمهای طنز، جنایی و وحشت و انواع آثار تولید میشود و من فکر کردم چرا نباید در سینمای ما فیلمهای مختلفی وجود داشته باشد. من که ملودرام اجتماعی را با «سیب سرخ حوا» و «عشق گمشده» تجربه کردم، فیلم معترضانه را با «آواز قو» و طنز را با «مهمان»، حالا یک فیلم در فضای تعلیق و روانی-آزارگر ساختم و این نوع کار را هم تجربه کردم.
غلامرضا گمرکی، مدیرتولید: قبل از پاسخدهی به این سئوال میخواستم از همه کسانی که در سینمای فعلی ایران، سینمای ورشکسته سرمایهگذاری میکنند تشکر کنم. بحث من فقط آقای جمشاسب سرمایهگذار این فیلم نیست. من از همه افرادی که در این شرایط سرمایه خود را وارد سینما میکنند، سپاسگزارم. سینمای ایران دارای دو بخش خصوصی و دولتی است.
گمرکی: ساخت این فیلمها کار سختی است. نگه داشتن تماشاگر روی صندلی با چنین سوژهای به مدت ۹۰ دقیقه کار سختی است. از سوی دیگر مردم از فیلمهایی که به طور معمول در بازار رایج است دلزده شدهاند. اگر امروز میبینیم «اخراجیها» فروش بالایی دارد به این دلیل است که فروش آن دست دولت است. اگر سفارش ارگانهای دولتی نبود، قطعا این فیلم این قدر فروش نداشت. در زمان قبل از انقلاب همه فیلمهای آقای خاچیکیان میفروخت با وجود اینکه در ژانر وحشت بود، دلیل فروش آن فیلمها آشنایی مردم با این جنس کارها بود. الان این نوع فیلمها ساخته نمیشود و تا مردم خودشان را با چنین کاری آدابته کنند زمان میبرد و سرمایهگذاران نمیتوانند به پولشان برسند و دوباره چنین فیلمهایی بسازند.
تورج جمشاسب، سرمایهگذار: تجربه امروز من به من میگوید سرمایهگذاری کردن در یک فیلم با دید یک سرمایهگذاری سودمند کار بیهودهای است. فرض کنید این فیلم نزدیک به ۴۰۰ میلیون تومان هزینه داشته و یکسال دوره توقیف را گذرانده…
جمشاسب: واژه توقیف را نمیتوانیم در تبلیغات فیلم استفاده کنیم، اما وقتی به مدت یکسال به فیلمی پروانه نمایش نمیدهند یعنی توقیف بوده است. حتی اگر این را شفاهی گفته باشند و یا شما در آن دوره سکوت کرده باشید فرقی نمیکند؛ به هر حال فیلم توقیف بوده است. فیلمنامه در زمان معاونت قبلی پروانه ساخت گرفته بود و در این دوره برای دریافت پروانه نمایش ارائه شد. ما نزدیک به یکسال منتظر صدور پروانه نمایش بودیم.
جمشاسب: بله پروانه ساخت را در دوران آقای اربابی گرفته بودیم و با تغییر مدیریت یکسال به دنبال پروانه نمایش رفتیم. به هرحال با کمک آنها فیلم پروانه نمایش گرفت، اما این یکسال وقفه آسیب خیلی زیادی به سرمایه میزند. هر دو بخش سینمای ما یعنی سینمای دولتی و خصوصی مشکل دارد. بخشی خودی هستند و بخشی غیرخودی و بخش دیگر تراست صنفی است. در همان تراست هم عدهای خودی هستند و باقی غیرخودی. یک آدم تازهوارد در این وسط قطعا خودی نیست پس نه حمایت دولت را دارد و نه صف. و سویه نظام توزیع را هم دو بخش دولتی و خصوصی میچینند.
جمشاسب: اینچنین عنوان میشود که فیلم ما ۱۵ سالن سینما دارد، اما در اصل مخاطب از ساعت ۱۹ به بعد سینما میرود. در خیلی از سینماها سئانسهای بعد از ظهر را نداریم. چون بازی توزیع در دست ما نیست، دیگر چه چیزی را میتوانیم برنامهریزی کنیم؟
اسدی: قبل از اینکه وارد این بحث شوم میخواهم در مورد صحبتی که با آقای جمشاسب مطرح شد نکتهای بگویم. از ایشان پرسیدید شرط و شروطی برای این کار داشتند، من به عنوان کارگردان باید بگویم ایشان نه تنها شرط و شروط نگذاشتند حتی از کارگردان جلوتر عمل کردند. شاید آرزوی هر کارگردانی داشتن چنین سرمایهگذاری است. حتی اگر جایی من به بازیگری درجه دو راضی بودم ایشان از بازیگران درجه یک نام میبردند و میخواستند آنها در کار حضور داشته باشند. ایشان از هیچ چیز فروگذار نکردند. اگر کم و کاستی در کار دیده شد مربوط به سینمای ایران است و ربطی به سرمایهگذار نداشت.
اسدی: یکی از مشکلات این بود که چرا قاتل ریش دارد. در فیلمنامه نوشته بودم که این آدم فردی را کشته و حالا ریش خود را میزند. یکی از کارهای تغییر چهره یک مرد زدن ریش و سبیل است. او نیم دقیقه فیلم را ریش دارد و در بقیه فیلم کت شلوار و کراوات زده است. پس افراد فکر میکنند من خواستم با این مسئله حرفی بزنم، اینها بعد ازاین همه سال میخواهند فکر کنند من نماینده سیآیای هستم در این کشور که چنین تفکری داشته باشم. نکته دوم اینکه چرا قاتل سر سفره دعا میکند. مسئله این است که این قاتل آدمی سنتی است، یک روانپریش نمیتواند خدا را شکر کند. کسانی که چنین ایرادهایی از کار میگیرند مقوله سینما را با مقوله تفکری خودشان اشتباه گرفتهاند. در مورد آخر فیلم هم میگویند چرا خانم شیرین از این مرد روانی باردار است.
اسدی: اگر این نقش را هر سوپراستاری بازی میکرد هیچ بینندهای او را باور نمیکرد، اما وقتی از چهرهای ناشناس و یا کمتر شناخته شده استفاده میکنی دیگر این مشکل را برطرف کردهای. من حتی به مهدی ماهانی معترض شدم چرا در سریال «دلنوازان» بازی کردی. من نمیخواستم اصلا شناخته شده باشی. دوست داشتم بکرتر باشی. البته او در دو فیلم «ستایش» و «چهار انگشتی» بازی کرده بود. من همیشه به قدرت کار گرفتن خودم از نابازیگر ایمان دارم.
مهدی ماهانی، بازیگر: اولین کار من به سال ۷۶ که دستیار صحنه بودم برمیگردد. بعد به «چهار انگشتی» رسیدم و در ادامه «ستایش» و یکسال بعد «خیابان بیست و چهارم» که بعد از آن در سریال «دلنوازان» هم بازی کردم. هر بازیگری که وارد سینما میشود دوست دارد کار کند و دیده شود و جزو ۱۰ انتخاب اول هر بازیگران باشد. من آقای اسدی را از قبل میشناختم، سال ۱۳۸۱ دفتر آقای حاجیمیری رفتم و برگهای برای بازی در فیلمی که قرار بود آقای اسدی کار کنند، پر کردم.
ماهانی: هر بازیگری آرشیوی از واکنشها در ذهن خود دارد. من راهنمایی زیادی از آقای اسدی گرفتم. اول تعدادی فیلم که ایشان توصیه کرده بودند دیدم. دوم اینکه در مورد رفت و آمد این گونه آدمها به اجتماع مختلف تحقیق کردم. آنان چه نگرشی به خانواده دارند. چرا میخواهند بچه داشته باشند؟ چرا میگوید این پدر خانواده است که همیشه تصمیم میگیرد.
مهین نویدی، طراح گریم: سال ۱۳۷۸ «سیب سرخ حوا» را با آقای اسدی کار کرده بودم. ایشان کارشان را خیلی خوب میدانستند و خیلی آرام و بیسرو صدا کار را پیش میبردند. وقتی ماجرای همکاری این فیلم مطرح شد استقبال کردم، اما برایم تعجببرانگیز بود او به این آرامی چطور چنین فیلمنامهای نوشته است. هیجان قصه برایم اهمیت زیادی داشت. آقای اسدی در مورد نقش آقای ماهانی این اصرار را داشتند که گریم چندان اغراق شده نباشد و در عین حال حس و فضایی که مورد نظر است را منتقل کند. وهمانگیز بودن ظاهر و روانپریشی نکاتی بود که باید در گریم نشان میدادیم. رنگ پریده و نبود فروغ در چشم از ویژگیهای چهره چنین شخصیتهایی است. در نهایت برای اینکه سن ایشان کمی بالاتر برود ته ریشی برایشان گذاشتیم.
اسدی: راکفلر یکی از ثروتمندترین مردان آمریکاست. از او پرسیدند اگر همه چیزت را ازت بگیرند و ۱۰۰ دلار به تو بدهند با آن چه میکنی. او جواب داد با دو دلار یک کالا تهیه میکنم و با ۹۸ دلار تبلیغ میکنم. متاسفانه در سینمای ایران چنین توانی برای تهیهکننده و سرمایهگذار باقی نمیماند که بتواند علاوه بر هزینه تولید فیلم، هزینه بالایی را هم صرف تبلیغ کند. همه چیز در جامعه ما غلط است. این در جایی درست جواب میدهد که جامعه آمادگی لازم را داشته باشد. من بیلبوردهای فیلم را در پارکوی دیدم و شنیدم در میدان آزادی هم بیلبودری هست. مشخص است که نتیجه این تبلیغات در فروش فیلم چقدر خواهد شد.