رمز عبور خود را فراموش کرده اید؟

By registering with this blog you are also agreeing to receive email notifications for new posts but you can unsubscribe at anytime.


رمز عبور به ایمیل شما ارسال خواهد شد.


کانال رسمی سایت تفریحی

دکه سایت


نظر سنجی

نظرسنجی

به نظر شما کدام سریال امسال ماه رمضان بهتر است؟

Loading ... Loading ...

کلیپ روز




logo-samandehi

تصاویری از فرش قرمز اختصاصی برای بازیگران دیر رسیده در جشنواره فجر

عکس از جشن تولد ۳۸ سالگی آزاده صمدی

مصاحبه از زندگی شخصی امیرحسین مدرس و همسر دومش

عکس همسر آزاده نامداری و دخترش گندم

عکس جدید مهناز افشار و دخترش لینانا

نامه عسل پورحیدری در شبکه اجتماعی پس از خاکسپاری پدر

عکسی جالب از تینا آخوندتبار با دستکش بوکس در حال ورزش

تصاویر تبلیغاتی الیکا عبدالرزاقی و همسرش امین زندگانی

رتبه بدهید:

ادبیات دختر کلفت ها !

فرانسویان میگویند : ادبیات دختر کلفت ها!

نظر های کمی تا قسمی مخالف با ادبیات عامه پسند
رضا سید حسینی معتقد است ادبیات عامه پسند ما رشد نخواهد کرد، او می گوید کسی که یاد گرفته کتاب سرگرمی بنویسد قرار نیست بیاید و جدی بنویسد



اگر اهل کتاب باشید، حتما با اسم رضا حسینی آشنا هستید؛ او مترجم معروفی است که نویسندگانی مثل آلبرکامو، آندره ژید، آندره مالرو، ژان پل سارتر و ناظم حکمت را او برای نخستین بار به کتابخوان های ایران معرفی کرده است.


به علاوه او تهیه یک فرهنگ بزرگ را سرپرستی کرده است با عنوان فرهنگ آثار که دایره المعارف ادبیات مکتوب جهان است. رضا سیدحسینی – علاوه بر همه اینها – به یک چیز دیگر هم معروف است؛ دشمنی با ادبیات عامه پسند! او گفته است: این رمان ها، رمان دختر کلفت ها ست:

فرانسویان میگویند : ادبیات دختر کلفت ها!

نظر های کمی تا قسمی مخالف با ادبیات عامه پسند
رضا سید حسینی معتقد است ادبیات عامه پسند ما رشد نخواهد کرد، او می گوید کسی که یاد گرفته کتاب سرگرمی بنویسد قرار نیست بیاید و جدی بنویسد



اگر اهل کتاب باشید، حتما با اسم رضا حسینی آشنا هستید؛ او مترجم معروفی است که نویسندگانی مثل آلبرکامو، آندره ژید، آندره مالرو، ژان پل سارتر و ناظم حکمت را او برای نخستین بار به کتابخوان های ایران معرفی کرده است.


به علاوه او تهیه یک فرهنگ بزرگ را سرپرستی کرده است با عنوان فرهنگ آثار که دایره المعارف ادبیات مکتوب جهان است. رضا سیدحسینی – علاوه بر همه اینها – به یک چیز دیگر هم معروف است؛ دشمنی با ادبیات عامه پسند! او گفته است: این رمان ها، رمان دختر کلفت ها ست:



• با این شروع می کنیم که چرا کتاب های عامه پسند این قدر فروش و خواننده دارند؟


_نوه من وقتی این کتاب ها را می خواند می گوید که از این کتاب ها خسته شده ام. همه شان شبیه هم است. وقتی می گویم پس چرا می خوانی؟ می گوید: زندگی است دیگر .


• خود شما چی فکر می کنید؟


_من خیلی این کتاب ها را نخوانده‌ام.


• این فروش بالای عامه پسندها به نظرتان برای جامعه خوب است؟


_به طور کلی که بد نیست. چون کسی که مثل نوه من می گوید از داستان های تکراری خسته شده ام ، آرام آرام سراغ کتاب های جدی تر می رود و حالا که کتابخوان شده نمی تواند کتاب خواندن را کنار بگذارد و به همین دلیل سراغ کتاب های غنی تر می رود.


• ماجرای آن حرف معروف شما و رمان دخترکلفت ها چی بود؟


_این را من نگفته ام. فرانسوی ها این را می گویند و من فقط اصطلاح را ترجمه کردم.


• حالا منظور فرانسوی ها از این اصطلاح چی هست؟


_قضیه این است که این قبیل کتاب ها را ناشرها بین خانواده ها پخش می کنند؛ دست خانم های خانه، دخترهای کارگر و کسانی که سواد کمی دارند می رسانند و آدم حسابی ها این کتاب ها را نمی خوانند.


• سطح داستان های عامه پسند، نسبت به کارهای فرانسوی چطور است؟


_کتاب های آنها اولا آن قدر بیهوده نوشته نمی شود، بعد هم بیشتر کتاب ها پلیسی هستند.


• ولی کسانی مثل دانیل استیل هم هستند که رومانتیک می نویسند.


_این کتاب ها در آمریکا خیلی جریان منظمی دارد و به فیلم هم تبدیل می شوند.


• یعنی کتاب های آن طرف بهتر از کتاب های ماست؟


_آنها نسبت به ما ماهرتر هستند؛ نثر فوق العاده ای ندارند ولی مرتب و منظم داستان را تعریف می کنند.


• پس فکر می کنید آثار عامه پسند ما خیلی ماهرانه نوشته نمی شود؟


من که نمی دانم. زیاد نخوانده‌ام ولی اگر وقت داشتم، می خواندم تا شاید چیزی قابل توجه میانشان پیدا کنم.


• برای بهتر شدن این نوع کتاب‌ها و ارتقای آنها می شود کاری کرد؟


_فکر می کنید بهتر شوند؟


• یعنی ما نمی توانیم انتظار یک کار عامه پسند خوب را داشته باشیم؟


_نه. آنها کتابشان را می نویسند، پولشان را هم می گیرند. حوصله نوشتن کتابی را ندارند که ۲۰۰۰ تیراژ داشته باشد و مطمئنا هم نمی توانند چنین چیزی بنویسند. آدمی که دنبال اندیشه است و آثار درست و حسابی دنیا را خوانده، دنبال این است که کتاب جدی بنویسد.


آن چیزی هم که می نویسد از اعماق اندیشه اش می نویسد. کسی هم که یاد گرفته کتاب سرگرمی بنویسد، می نویسد، قرار نیست بیاید کتاب جدی بنویسد.


یعنی ما نمی توانیم این دسته نویسنده ها را ارتقا دهیم؟


_(با خنده) آنها خیلی بیشتر از ما بلد هستند.


• شما خودتان این کتاب ها را خوانده اید؟


_فقط یکی از کتاب های فهیمه رحیمی را خوانده ام.


• نظرتان در مورد آن یک کتاب چیست؟


_مسائل روز و مشکلات جامعه را گرفته و به آن رنگ عاطفی زده بود.


• نثرش چطور بود؟


_یادم نمی آید ولی فکر می کنم ساده نوشته شده بود. توی ذوقم نزد که نصفه رها کنم. اینها کتاب های راحتی هستند. راحت می شود خواند ولی آدم فکر می کند که نباید وقتش را تلف کند. مثل همین سریال های تلویزیون است. حتی اغلب آنها پر از بدآموزی است ولی همه می خواهند بدانند آخرش چی می شود؟ این روزها راهنمای نوشتن اینها، همین سریال هاست.


• از آقای مرتضی مؤدب پور چطور؟ چیزی خوانده اید؟


_آقای مؤدب پور؟! من فکر می کردم که مؤدب پور خانم است!


• بامداد خمار خانم حاج سیدجوادی را چی؟ خوانده اید؟


_آن را خوانده ام. کتاب راحت و خوبی بود و سطحش بالاتر از همه عامه پسندهاست.


• کتاب دیگری هم از این نویسنده ها خوانده اید؟


_شما من را مجبور می کنید که به نوه ام بگویم برایم این کتاب ها را بیاورد!



هوشنگ مرادی کرمانی: از زمان نمی گذرند!


کتاب های عامه پسند خوب می فروشند چون دغدغه آدم های عادی و روزمره هستند؛ از آرزوهای آنها می گویند و تجسم آن چیزهایی هستند که مردم عادی دلشان می خواهد داشته باشند. این کتاب ها بعضی وقت ها هم دم از محرومیت می زنند؛ چیزهایی که نداشتن شان برای مردم عادی مهم است؛ غصه این چیزها را می خورند. برای همین هم مردم با این کتاب ها احساس راحتی می کنند.


همه جای دنیا هم این جور کتاب ها هست. همه جا هم خوب می فروشند. وجود این کتاب ها اصلا باعث رونق کتابفروشی ها می شود. اما نکته مهم این است که این کتاب ها از زمان خود نمی گذرند، مقطعی هستند، زمان خاصی خوانده می شوند و بعد کنار می روند.


زمان ما هم بود. نویسنده های آن موقع جواد فاضل، حسینقلی مستعان و امیر عشیری بودند. من هم کتاب هایشان را می خواندم. در شما که غریبه نیستید هم گفته ام. این جور کتاب ها باید باشند تا چرخ مطالعه را به حرکت درآورند و کنار بروند.


این جور کتاب ها باید باشند تا چرخ مطالعه را به حرکت درآورند و کنار بروند.
مسیر خیلی از نویسنده های بزرگ هم از میان همین کتاب ها می گذرد. خیلی ها با این کتاب ها شروع کرده اند.


اینکه این کتاب ها کیفیت ندارند هم به خاطر این است که هنرمندی پشت این کتاب ها نیست، نویسنده نمی خواهد ریسک کند، می خواهد همان چیزی را که مردم می خوانند بنویسد. رفتن سراغ موضوع های جدید شجاعت می خواهد./پایان.



علیه این کتاب های آبکی
۱
اگر بخواهیم برای ادبیات عامه پسند ایران شناسنامه صادر کنیم و جد و آبا ردیف کنیم، یکی از این اجداد می تواند مکتب رمانتیسم ( فرانسه قرن نوزدهم) باشد. در آثار بسیاری از نویسندگان عامه پسند ما می توان به درجات و کیفیات متفاوت، نشانه های پایبندی به این مکتب را شناسایی کرد.


رمانتیست ها با ایجاز میانه چندانی نداشتند و بدشان نمی آمد درقسمت های مختلف داستان دست به توصیفات و تشبیهات دور و دراز و پرشاخ و برگ بزنند. در آثار آنها می شد قطعات دکلمه وار ( چیزی در حد انشاهای بچه مدرسه ای ها) بدون پیوند با بدنه داستان را تشخیص داد که فقط محض قشنگی آمده بودند و آوردن آنها تنها به بهای توقف بی جا در داستان واخلال در پیشبرد ماجرا تمام می شد. در تشبیهات آنها عناصر طبیعی جایگاه ویژه ای داشت.


ویژگی مهم رمانتیست ها، احساساتی گری بود. آنها دوست داشتند به هر قیمت، حتی با اغراق شده ترین شکل به احساسات خوانندگانشان دامن بزنند و آنها را متأثر کنند.


چخوف از همان اول از رمانتیست ها خوشش نمی آمد؛ حتی از برادرش.


چخوف از همان اول از رمانتیست ها خوشش نمی آمد؛ حتی از برادرش.
۲
برادر چخوف هم نویسنده بود اما برخلاف خود او که خیلی موجز می نوشت، هنگام نوشتن احساساتش را کنترل نمی کرد. چخوف به همین خاطر از برادرش حسابی انتقاد می کرد و یک بار خطاب به او نوشت:


تو از ابتدا تا انتهای نامه هایت داری اشک می ریزی.این اشک و گریه در تمام آثارت به چشم می خورد؛ به طوری که می شود چنین پنداشت که تو و دایی، هر دوتایتان فقط از غده های اشک ساخته شده اید… تو به این ترتیب فقط می خواهی آدم را متأثر کنی … من می دانم متأثر کردن لازم است ؛ خیلی هم لازم است؛ اما نه با چنین کلمات و عباراتی.
چخوف از همان اول از رمانتیست ها خوشش نمی آمد؛ حتی از هوگو.


چخوف از همان اول از رمانتیست ها خوشش نمی آمد؛ حتی از هوگو.
۳
ویکتور هوگو یکی از همان رمانتیست های قهار بود. نقطه اوج کارهای او و شاید هم مکتب رمانتیسم بینوایان بود و آدم های انگشت شماری پیدا می شدند که مرعوب این اثر نباشند؛ یکی شان بودلر(شاعر هم عصر هوگو) بود که درباره بینوایان نوشت:


این کتاب، کتاب شفقت است، یعنی کتابی که به تحریر درآمده تا احساس شفقت را برانگیزد .
یکی شان هم چخوف بود که درست موقعی که ملت، آثار هوگو را مثل ورق زر می بردند و به پای کوزت و ژان وا ل ژان اشک می ریختند ؛ در هجو هوگو و رمانتیسم داستان نوشت .این داستان فوق العاده هزار و یک هوس یا شب وحشت بار: رمان در یک بخش؛ با پس گفتار نام داشت و البته برخلاف عنوان طولانی اش که لفاظی های رمانتیست ها را به یاد می آورد ۳صفحه بیشترنداشت و به خود هوگو تقدیم شده بود!


در این داستان، حال و هوای آثار رمانتیست ها دقیقا بازسازی و به هجو کشیده شده است. قسمت هایی از این داستان را برای شناخت بیشتر سبک رمانتیسم مرور می کنیم:


در این داستان هم تشبیهات بیجا و بی تناسب رمانتیست ها را می بینیم؛ مثل این مورد:


آسمان سیاه بود، به سیاهی مرکب چاپ. همه جا تاریک بود همچون داخل کلاهی که بر سر است
و هم عبارت پردازی های بی معنای آنها را :


… پنداری نیروهای ناشناخته بر هم آهنگی های وهم انگیز کائنات کار می کردند. کیستند این نیرو ها،چیستند ؟ آیا چیستی شان روزی بر انسان آشکار خواهد شد؟ چه آرزوی خوفناک و جسورانه ای! .
این هم نمونه هایی از احساساتی گری:


در سراپای وجودم عشق وکین می جوشید. این ۲خواهر، با همزیستی در یک کالبد، هستی را به تاراج می دهند: آری، اینان تاراج گران روحند. و ماه از پشت ابرهای سیاه با نگاهی سرد نظاره مان می کرد. ماه نظاره گر بی احساس وخاموش لحظه های شیرین عشق و کین است
۴
از آنجایی که ادبیات عامه پسند ما بیش از هر چیزی با مکتب رمانتیسم در پیوند است؛ مشابه همه انتقاد هایی که چخوف به رمانتیست ها وارد می کرد به نویسندگان عامه پسند ما هم وارد است.


برای جا افتادن مطلب چند نمونه از میان آثار عامه پسند ۱۰ سال اخیر ایران می آورم تا به خوبی به مشابهت میان رمانتیست ها و عامه پسند ها پی ببرید:


زندگی ما مثل یک ظرفه که به مرور زمان از ناراحتی های ریز و درشت پر شده و حالا داره سر میره!


افکار مختلفی به سرم هجوم می آورد. فردا چه می شود؟ سرنوشت من چه بود؟ آیا واقعا سهم من از زندگی همین است؟ این انصاف بود؟ در تمام طول زندگی ام هیچ وقت آزارم حتی به مورچه ای نرسیده بود اما حالا…اه، چقدر ضعیف و بدبخت بودم، در این دنیای بزرگ، هیچ کس نمی توانست کمکی به من کند.


مرگ مثل افتادن یک مژه است و حیات مثل بیدار شدن از یک خواب آن شب تمام چلچراغ ها روشن گردیدند تا راه ناهموار زندگی را روشن سازند. و ما همگی دست در دست هم به سوی خانه حرکت کردیم تا سعادتمان را با هم تقسیم کنیم و باور کنیم که پاییز را می شود فراموش کرد و به بهار اندیشید.
اعتراف به این که احساساتی‌گری سطحی و عوامانه بدنه اصلی تمام این کتاب ها را تشکیل می‌دهد زیاد کار سختی نیست. آقای چخوف ما مدت‌هاست که با تو موافقیم.



——————————————————————————–



منبع : همشهری آنلاین

تصاویر جدید بنیامین بهادری در کنار زن سال هند

تصاویر و حواشی حضور سحر قریشی و بازیگران در جشن پیراهن استقلال

عکسی جدید از آنا نعمتی و برادرش در رستوران

تصاویر جدید از هدیه تهرانی و مهران مدیری در سری جدید «قلب یخی»

عکس هایی از عروسی گلزار و النازشاکردوست در یک فیلم عروسی

دو عکس متفاوت الناز شاکردوست با عروسک گوفی و در آمبولانس

تصاویر نرگس محمدی به همراه مادرش در کنسرت موسیقی

تصاویری از حضور هنرمندان در کنسرت بابک جهانبخش

تبلیغ فروشگاهی

مطالب مرتبط با این موضوع

اجباری اجباری، ایمیل شما هرگز منتشر نخواهد شد