آل پاچینو : بازیگری را هیچگاه شوخی نگرفتهام
گفتوگو با آل پاچینو به بهانه دریافت نشان شوالیه در جشنواره ونیز
آل پاچینو، بازیگر کهنهکار سینما، چندی پیش از سوی جشنواره بینالمللی فیلم ونیز مورد تجلیل قرار گرفت و نشان فرهنگ و هنر ایتالیا را دریافت کرد. منتقدان سینمایی بر این باورند که پاچینو با بازیهای روان، زنده و طبیعی خود، هنر بازیگری را چندین پله ارتقا داده است.
نقشآفرینی این هنرمند در فیلمهایی مثل «سرپیکو» ، «پدرخواندهها» ، «بعدازظهر نحس» و «بیخوابی» نمونهای از بهترین بازیهای سینمایی هستند. از پاچینو در کنار رابرت دنیرو و داستین هافمن به عنوان چهرههای افسانهای زنده تاریخ سینما نام میبرند.
در عین حال، او جذب همکاری با رسانه تلویزیون هم شده و سال قبل درام اجتماعی «تو جک را نمیشناسی» او، جوایز بهترین بازیگر در مراسم امی (اسکار تلویزیونی) و گلدنگلوب (در رشته تلویزیون) را برایش به ارمغان آورد. این بازیگر هماکنون خود را آماده بازی در نسخه جدید سینمایی «شاهلیر» به کارگردانی مایکل رادفورد میکند که قرار است در سال جدید میلادی کلید فیلمبرداری آن زده شود.
این بازیگر در یک گفتوگوی اینترنتی درباره کارنامه سینمایی خود و سالهای اولیه ورود به دنیای بازیگری و همچنین علاقه قدیمیاش برای بازی در نقش شاهلیر صحبت میکند.
فعالیتهای هنری شما از زمانی که وارد مدرسه معروف سینمایی آکتورز استودیو شدید، مورد توجه رسانهها قرار گرفت. اما قبل از آن چه؟ آیا وقتی وارد این مدرسه شدید تصمیم گرفتید
گفتوگو با آل پاچینو به بهانه دریافت نشان شوالیه در جشنواره ونیز
آل پاچینو، بازیگر کهنهکار سینما، چندی پیش از سوی جشنواره بینالمللی فیلم ونیز مورد تجلیل قرار گرفت و نشان فرهنگ و هنر ایتالیا را دریافت کرد. منتقدان سینمایی بر این باورند که پاچینو با بازیهای روان، زنده و طبیعی خود، هنر بازیگری را چندین پله ارتقا داده است.
نقشآفرینی این هنرمند در فیلمهایی مثل «سرپیکو» ، «پدرخواندهها» ، «بعدازظهر نحس» و «بیخوابی» نمونهای از بهترین بازیهای سینمایی هستند. از پاچینو در کنار رابرت دنیرو و داستین هافمن به عنوان چهرههای افسانهای زنده تاریخ سینما نام میبرند.
در عین حال، او جذب همکاری با رسانه تلویزیون هم شده و سال قبل درام اجتماعی «تو جک را نمیشناسی» او، جوایز بهترین بازیگر در مراسم امی (اسکار تلویزیونی) و گلدنگلوب (در رشته تلویزیون) را برایش به ارمغان آورد. این بازیگر هماکنون خود را آماده بازی در نسخه جدید سینمایی «شاهلیر» به کارگردانی مایکل رادفورد میکند که قرار است در سال جدید میلادی کلید فیلمبرداری آن زده شود.
این بازیگر در یک گفتوگوی اینترنتی درباره کارنامه سینمایی خود و سالهای اولیه ورود به دنیای بازیگری و همچنین علاقه قدیمیاش برای بازی در نقش شاهلیر صحبت میکند.
فعالیتهای هنری شما از زمانی که وارد مدرسه معروف سینمایی آکتورز استودیو شدید، مورد توجه رسانهها قرار گرفت. اما قبل از آن چه؟ آیا وقتی وارد این مدرسه شدید تصمیم گرفتید بازیگر شوید یا این که قبل از آن هم به صورت جدی به این مساله فکر میکردید؟
من در آن زمان جوان بودم و آکتورز استودیو موسسهای بود که میتوانست منبع الهام باشد و آدم تشویق میشد که به آنجا برود. هرکس که میخواست کار بازیگری را جدی بگیرد باید به آن مرکز میرفت. بازیگران جوان میدانستند که در این محل چیزهای زیادی خواهند آموخت. این مرکز آموزشی بویژه به درد کسانی میخورد که پولی در جیب نداشتند و به این ترتیب فاقد یک حامی مالی بودند. پس طبیعی است که تمام بازیگران جوان طبقه متوسط سعی کنند وارد این آموزشگاه شوند. یکی از خوبیهای این مرکز این بود که آدمها را بدون توجه به جنبه مالی و خانوادگی و صرفا براساس استعدادهایی که دارند انتخاب میکردند. قبل از ورود به این مرکز هم به صورت جدی تصمیم داشتم بازیگر شوم و حضور در کلاسهای آن کمک کرد تا حرفه بازیگری را بهتر بیاموزم و سعی کنم بازیگر خوبی باشم.
قبل از آن بازیگری هم کرده بودید؟
از دوران نوجوانی نقشهای مختلفی را بازی کرده بودم. نمایشهای مدرسهای و کارهایی که در محیط زندگیام ارائه میدادم، شامل نقشهای مختلفی میشد که همیشه دوست داشتم بازی کنم. هیچ وقت به هیچ چیز جز بازیگری فکر نکردم و درباره هیچ چیز دیگری به جز بازیگری نمیدانم. بازیگری چیزی بود که همیشه میخواستم آن را انجام دهم، ولی نمیخواستم آن را شوخی بگیرم. این حرفه برایم بشدت جدی بود. در ۲۱ سالگی بود که فهمیدم میتوانم این کار را انجام دهم و هدف اصلیام در زندگی همین خواهد بود. احساس میکردم مهم نیست موفق بشوم یا نشوم و فقط باید تمام سعی و تلاشم را به کار بگیرم تا کارم را درست انجام دهم. از همان زمان فهمیدم نمایشهای بزرگ و موضوعات خالص و بزرگ حرف اول را در کار بازیگری میزنند.
در شرایطی که مشکلات متعددی سر راه شما بود و با جوابهای منفی زیادی روبهرو میشدید، چه عاملی کمک کرد تا توقف نکنید و همچنان به جلو بروید؟
وقتی به این موضوع فکر میکنید که قبل از شما هم بازیگران موفق زیادی همین راه را رفته و با همین مشکلات روبهرو شده، ولی عقبنشینی نکردهاند، به خودتان اجازه نمیدهید که تلاش خود را متوقف کنید، نمیتوانید در جا بزنید. آکتورز استودیو به من یاد داد تسلیم نشوم. یکبار لی استراسبرگ این معلم بزرگ بازیگری و موسس آکتورز استودیو به من گفت: «ما در اینجا آدمهایی را دوست داریم و از آنها استقبال میکنیم که تلاش میکنند رو به جلو حرکت کنند و اهل تسلیم و عقبنشینی نیستند. تو آدمهایی را میبینی که در برخورد با همان مشکل اول، پای خود را عقب میکشند و دست از تلاش برمیدارند. این مساله به خوبی نشان میدهد که آنها چقدر به این حرفه علاقهمند هستند. تنها زمانی که تو تلاش میکنی و بدون هراس از سختیها و مشکلات سعی میکنی همچنان رو به جلو حرکت کنی، آن وقت است که میتوان گفت بازیگری را جدی میگیری و میخواهی یک بازیگر حرفهای بشوی.» این گفتههای استراسبرگ همیشه آویزه گوش من بوده است.
کار و فعالیت در آکتورز استودیو چگونه بود؟
وقتی وارد آنجا شدم، یک واحد کارگردانی داشتند که الیا کازان مدیر آن بود. مسوول واحد نمایشنامهنویسی هم هارولد کلورمن بود. شاید این اسم را نشنیده باشید، ولی او یکی از بزرگان عالم تئاتر است. من شاگرد هر دو کلاس بودم. در آنجا بود که از نزدیک با هنر کارگردانی و فن نمایشنامهنویسی آشنا شدم. در آکتورز استودیو به ما یاد دادند که همواره باید در حال تحقیق و یادگیری باشیم و از مواجههشدن با چیزهای نو نهراسیم. کارگردانان زیادی به آکتورز استودیو رفت و آمد کرده و برای نمایشها و فیلمهای خود از دانشجویان مرکز استفاده میکردند. این مدرسه مثل یک سالن نمایش بود و برای بازیگران فرصت آن را فراهم میکرد تا ضمن پرورش استعدادهای خود، شانس خود را برای ورود به دنیای حرفهای کار بیازمایند.
در کار بازیگری هیچ وقت بداههسازی هم میکنید؟
به نظر من یک بازیگر خوب همیشه باید این کار را انجام دهد. درست است که فیلمنامه همه جزئیات کار را معلوم و مشخص میکند و دستمایه اصلی کار فیلمسازی است، ولی جریان فیلمسازی و بازیگری هم مثل جریان زندگی سیال و پویاست. همان طور که در زندگی واقعی ما با نکات پیشبینینشدهای روبهرو میشویم، کار فیلمسازی و بازیگری در جلوی دوربین هم همین طور است. شما هنگام بازی در نقش ناگهان احساس میکنید که در اینجا یا آنجای کار لازم است تغییراتی ایجاد کرده و دیالوگ و نقش را به شیوه متفاوتی اجرا کنید. خودم را هنگام بازیکردن محدود و مقید به هیچ چیز خاصی نمیکنم و ذهنم را برای ارائه کارها و ابتکارات تازه بازمیگذارم. خوشبختانه فیلمسازانی که در طول این سالها با آنها کار کردهام، همیشه با من همراهی کردهاند و دستم را برای اجرای کارهای بداهه باز گذاشتهاند. حاصل کار هم معمولا چیز خوبی بوده و رضایت خاطر آنها را فراهم کرده است.
هر نقشی را که بازی کردهاید، یک نوع سرزندگی و طراوت خاص به آن دادهاید و به اصطلاح آن را با حس و حال زندگی روزمره بازی کردهاید. پس از این همه سال فعالیت در رشته بازیگری چطور هنوز هم این شیوه کار را پی میگیرید؟
میدانید، مهمترین نکته این است که شما در مقام بازیگر همیشه در جستجوی ارتباط خود با نقش هستید. این همان چیزی است که باید موفق به پیداکردن آن شوید و آن را در هر کجا که هست پیدا کنید، اما پیداکردن آن چندان هم ساده نیست و چالش بزرگی را پیش پای شما قرار میدهد. برای من در مقام بازیگر، این جستجو مثل یک سفر طولانی است که با کمال میل آن را انتخاب میکنم. تو نمیدانی به کجا میروی و با چه چیزهایی روبهرو میشوی. ناشناختهها را میبینی و سعی میکنی راز درونی آنها را کشف کنی. احساس میکنی مجبوری رو به جلو حرکت کنی. راه جاده را نمیشناسی و تمام تلاشت این است که مسیر هموار و درست را انتخاب و پیدا کنی. وقتی این کار را انجام دادی، آن وقت درونیات نقش را میفهمی و در جلوی دوربین، یک بازی طبیعی و متناسب با نقش ارائه میدهی. برای بازی در هر نقشی، تحقیقات زیادی درباره آن کاراکتر و گذشته و حال او میکنم. مقالات و کتابهای زیادی میخوانم و حتی فیلمهای داستانی و خبری متعددی را تماشا میکنم تا به درونیات و هویت واقعی نقش پی ببرم، برای بازی در مقابل دوربین تلاشی نمیکنم.
این کار را برای هر دو نقشهای واقعی و غیرواقعی انجام میدهید؟
بله، ولی به ۲ صورت متفاوت. برای مثال، وقتی دارم نقش یک آدم واقعی را بازی میکنم (مثل سرپیکو) معمولا یک آدم واقعی را به عنوان الگو قرار میدهم و سعی میکنم او را در جلوی دوربین با بازیام زنده کنم. در این حالت، مدتی را با این آدم میگذرانم و سعی میکنم دلایل او را برای کارهایی که انجام میدهد درک کنم. وقتی هم قرار است نقش یک آدم را بازی کنم که در عالم واقعیت وجود ندارد و ساخته و پرداخته ذهن فیلمنامهنویس است، سعی میکنم مابهازای او را در عالم واقعی پیدا کنم. در این رابطه مطالعه کتب مختلف کمک خیلی زیادی به من میکند. خوشبختانه آدمهای معمولی خیلی با من راه میآیند و اجازه میدهند در روحیات و رفتارشان کنکاش کنم. خیلی وقتها با این آدمهای معمولی دوست میشوم و این دوستی حتی تا سالها ادامه پیدا میکند.
از همکاری با فیلمسازان مختلفی که طی این سالها داشتهاید، صحبت میکنید؟ چه چیزهایی از این همکاری مشترک شما را خشنود یا ناراحت کرده است؟
یکی از افتخارات بزرگ زندگیام این است که توانستهام با فیلمسازان بزرگی کار کنم. سبک کار هریک از آنها متفاوت از دیگری بوده و جذابیت همکاریام با آنها هم در همین است. همیشه این نوع تنوع کاری را دوست داشتهام. بعضی از آنها مثل فرانسیس فورد کاپولا سر صحنه فیلمبرداری از من میپرسیدند «میخواهی چه کار کنی؟» و من میگفتم «تو میخواهی چه کار کنم؟» و او در جواب میگفت «هر فکری که میکنی را عملی کن». این شیوه کاری بین ما رواج داشت و حاصل کار همیشه خوب و رضایتبخش بود. سیدنی لومت جور دیگری کار میکرد. او به من میگفت «برو خانه، این کار را بکن، این کار را نکن!» و سرصحنه کاملا مرا راهنمایی و هدایت میکرد. شیوه کار او هم عالی و شگفتانگیز بود. یک جورهایی برایم منبع الهام بود. او مثل کار تئاتر، زمان و وقت زیادی را به تمرین اختصاص میداد و همه چیز را زیر نظر داشت. به عنوان یک بازیگر همیشه سعی کردهام در دوران فیلمبرداری هر فیلمی، به آن صورتی رفتار و عمل کنم که فیلمساز از من خواسته است. به هر حال اوست که مالک اصلی و معنوی فیلم است و با شناختی که از کلیت کار دارد، میداند کدام بازی بیشتر به درد فیلم میخورد و بازیگرش باید جلوی دوربین چه کارهایی را انجام دهد یا ندهد.
در فیلم «گرما» صحنه باشکوه مشترکی بین شما و رابرت دنیرو وجود دارد. چقدر از این صحنه مطابق فیلمنامه فیلمبرداری شد و چقدر آن متعلق به رفتار شخصی شما ۲ نفر بود؟
تمام آنچه که در آن صحنه دیدید دقیقا در فیلمنامه آمده بود و ما هیچ چیزی به آن اضافه نکردیم. بسیاری از تماشاگران سینما سالها بود که در انتظار صحنه مشترکی از ما ۲ نفر بودند. فیلمبرداری آن صحنه خیلی هیجانانگیز بود. البته این را هم به شما بگویم که برای فیلمبرداری آن سکانس هیچ تمرینی نکردیم.
پس از آن که فیلمبرداری این صحنه تمام شد، اعضای گروه تشویقتان کردند؟
راستش را بخواهید پیرتر از آن هستم که به یاد بیاورم چه اتفاقی افتاد! دوست دارم فکر کنم که چنین کاری کردند.
قرار است در نسخه تازهای از شاهلیر ویلیام شکسپیر بازی کنید. چه حسی دارید؟
هیجانزدهام، مثل این که اولینبار است که میخواهم جلوی دوربین بروم. بازی در نقش این شاه مفلوک و بختبرگشته تراژدی بزرگ شکسپیر، آرزوی همیشگیام بوده است. بعضی از نقشها هست که برای بازی در آنها لحظهشماری میکنید و بیطاقت هستید. شاهلیر هم یکی از آنهاست.